تک و توک شبهایی هستند که درست برعکس، تمام شب بودنشان را در سپیدی و روشنیشان جمع کردهاند و از هر صبحی که میشناسیم روشنتر و بیدارترند.این هفته چنین شبهایی را پیش رو داریم. شبهایی که حتی اگر ظاهری هم نگاه کنیم تا دم سحر، آدمها را در رفتوآمد و خیابانها را روشن میبینیم. بعضی از سر عادت، فقط از این سو به آن سو میرویم و برخی به قصد رقم زدن سرنوشت خود، شب را شروع میکنیم.
خدا در دل این شبها، شبی روشن برایمان پنهان کرده است؛ شبی که شاید راز پنهان ماندنش در همین روشنبودنش باشد. روشنی ظاهری را که همه میبینیم؛ اما دیدن آن روشنی که خدا برای هرکداممان ذخیره کرده به این آسانی نیست.
گویی سفر یا سفرهایی باید تا به شب روشن خود برسیم؛ سفری باید تا آمدوشد فرشتهها را ببینیم و سلامشان را بشنویم. سفری با تن و روان آدمی لازم است تا بتواند خود را مهیا کند؛ مهیای حس کردن بوی دوستی و مهربانی خدا، مهیای درک و دریافت صلح و امنیتی که خدا در این شب، پیشنهاد میکند و فرو میفرستد.
رسیدن به این شب، فقط برای یک سال نیست و لزوماً مقدمهاش هم یکساله نیست. این شب فرصتی است که خدا هر سال و به تعبیر برخی هر شب، در اختیار ما قرار میدهد تا آنها که خود را آماده کردهاند و سفرهایشان را رفتهاند به آن برسند.
اگر خدا این شب را شب تعیین سرنوشت نامیده و ما را به تلاش و تکاپو فراخوانده است و وعده آشتی و صلحی از سر شب تا خود صبح به ما داده و ... شاید برای این است که سرنوشتی که در شب قدر رقم میخورد، سرنوشت یک عمر است. مگر نه اینکه خود خدا گفته که این شب از هزار ماه بهتر است؟