ادب وهنر- یادداشت "راه خود گیر و مکن تقلید کس" نمونه‌ای از نثر استاد پرویز مشکاتیان است

اهل موسیقی، به خصوص،بخش سنتی‌آن عمدتا با ادبیات شفاهی حشر و نشر دارند و کمتر دست به قلم می‌برند تا نکته‌ای را قلمی کنند و یا درباره مقوله‌ای بنویسند. همین وضعیت سبب شده است تا اخلاقیات خاصی در پیرامون این گونه شفاهیات شکل بگیرد محفل وارگی به مصیبتی برای این قشر تبدیل شده و کمتر کسی مسئولیت سخنانش(سخنان شفاهی) را بر عهده بگیرد و بوقلمون صفتی سکّه‌ای رایج شوید. این بی‌اعتنایی به ادبیات مکتوب البته خود علتی‌دارد وآن بی‌رغبتی این جماعت به مطالعه در هر سنخ و جنسش است. در نهایت فقر نظری تشتتات عملی را در پی‌می‌آورد و نتیجه همان می‌شود که در بالا به آن اشاره شد.

استاد زنده‌یاد پرویز مشکاتیان اما در همان اندک‌نوشته‌‌هایش نشان داد که انبانی پر داشت از ادبیات و فلسفه وفکر و شاید سرّ دلبردگی‌ بسیاری از آثارش نتیجه همین کوشش‌های نظری برای برکشانیدن فهمش از هستی و جهان و معنای زندگی بود. یادداشت کوتاه زیر که سالیان قبل و به یاد استادش، نورعلی‌خان برومند، ‌نوشته شد، نمونه‌ای از نثر استاد مشکاتیان است که همانند آثار موسیقایی‌اش از ظرافت‌هاو لطافت‌های خاصی بهره برده و حتی می‌توان در آن نوعی سبک‌خاص نگارشی را سراغ کرد. 
 

راه خود گیر و مکن تقلید کس

پیش‌تر، گردش کواکب چنان اقتضاء میکرد که اگر تنابنده‌ای در دایره بندگی ارباب هنر قرار می‌گرفت، پس از گذشت  اندک زمانی، ماوقع را منکر شود و این گونه وانمود کند که نزد هیچ استادی تلمذ نکرده  و اصلا از اول که نه_ بل از بدو تولد- هنرمند آفریده شده است و شاید سابقه هنری وی چند سال پیش از ولادت بوده و به تحقیق، تاریخ زندگی هنری خاندان مبارک، به هزاران سال پیش از پدید‌ آمدن اورانگوتان می‌رسیده است!... و مثلا: نزد هیچ کس کار نکرده، خرقه شاگردی هیچ استادی را نپوشیده و -اصلا- در حال کشیدن آرشه کمانچه متولد شده، و هم اکنون به تنهایی- منفردا و شخصا- باکمانچه سمفونی می‌زند!

در این سال‌ها چرخش ضوابط و حیطه روابط، سمت و جهت دیگری را اقتضاء کرده است؛ دایر بر اینکه هر جنبنده‌ای اگر در حلقه بندگی و ارادت ارباب هنر که هیچ، ارباب بی‌هنری نیز قرار نگرفته باشد، خود را متلمّذ و مستفیض از محضر -مثلا- استاد الاساتید فلان بن بهمان سرکلاته‌ای می‌شمارد؛ حال وارسی این حقیقت که آن جناب نیز در دوران حیات چه گلی به سر نهاده، مقوله‌ای دیگر است.

در بیوگرافی چند تن از سوداگران هنرمند‌نمای سالیان اخیر، مطالبی به چشم می‌خورد که هر انسان فرهیخته‌ای را به شگفتی وا می‌دارد: هر آنچه عبدالله دوامی می‌دانسته، در اندک زمانی -تماما- به وی‌ آموخته؛ بهترین شاگردان برومند هم بوده و برومند از او تمجید می‌کرده است؛ از محضر استاد عبادی نیز بهره‌ها جسته و ... هم اکنون - باالاجبار و به تنهایی، منفردا و شخصا - کورال بتهوون را در شب‌های زمستان، روی پشت بام خانه‌اش می‌خواند؛ آثار دوران باروک را هم به گونه‌ای می‌خواند که اگر حافظ زنده می‌شد و می‌شیند، یا باور نمی‌کرد و شاخ در‌ می‌آورد و یا بلافاصله خودش را حلق‌آویز می‌نمود!

همه این ها -باور کنید- بدان خاطر است که «هنر نزد ایرانیان است و بس»؛ و چون «وقت طاست» باید فرصت‌ها را غنیمت شمرد و نگذاشت که دیگران پیشدستی کنند!

تا چنین است باید منتظر بود که اساتید، ‌یکی پس از دیگری جان به جان آفرین تسلیم کنند و بر شمار شاگردان طراز اول‌شان، روز به روز، افزوده گردد. من فکر می‌کنم که اگر فردی روحیه هنری داشته باشد، اولین کسی که از این دروغ‌ها و تزویر‌ها صدمه می‌بیند، هم اوست. از زنده‌یاد مجدالدین میرفخرایی یاد آمد که گفت:

راه خود گیر و مکن تقلید کس
از پریدن کبک کی گردد مگس؟

گر تو را جز خرمگس در سبک نیست
خرمگس مان، غم مخور گر کبک نیست

خرمگس گر بهر خود فکری کند
گاه باشد وز وز بکری کند

بگذریم، که جهان گذرگاه است و جای گذشت.