فردی که به دانشگاه راه مییابد و از تحصیلات عالیه برخوردار میشود، بهنظر آدم با هوشی میآید و اما امروزه تحقیقات نشان داده که این یک باور غلط است!
این قاعده که بهره هوشی بالا موفقیت آدمی در زندگی را تضمین میکند، دارای استثناهای فراوانی است، آنقدر که این قاعده را زیر سؤال برده است. همچنین هوش و استعداد نیز به عوامل دیگر مربوط میشود، از همین رو در برخی جوامع موفقیت به عواملی غیراز هوش چون طبقه اجتماعی و یا شانس و اقبال نسبت داده میشود.
بسیاری از محققان به این نتیجه رسیدهاند که هوشیاری عاطفی به میزان بالایی در تنوع زندگی افراد نسبت به یکدیگر نقش بازی میکند. براساس اطلاعات میتوان گفت که هوشیاری عاطفی بارها و بارها میتواند قدرتمندتر از هشیاری علمی(IQ) باشد و کسانی که معتقدند بهره هوشی افراد را نمیتوان به وسیله تجربه یا آموزش تغییر داد، به این مهم دست یافتند که هشیاری عاطفی را بایستی از کودکی به افراد آموزش داد، تا این مهارت در آنان تقویت شود.
در بسیاری موارد ما آدمهایی را دیدهایم که برخوردار از هوش یکسان بودهاند اما یکی به رونق و رفاه رسیده و دیگری ناکام مانده و این ناشی از قابلیت فردی است.
آنچه مسلم است هوش و استعداد عاطفی نوعی توانایی است که نحوه استفاده از دیگر مهارتهایی که در اختیار داریم را تعیین میکند.
کسانی که احساسات خود را درک میکنند و با آنها بهخوبی کنار میآیند، در زندگی، خواه روابط خصوصی و خانوادگی و حتی مراودات سیاسی و اجتماعی از مزیت خوبی برخوردارند.
کسانی که همواره دارای مهارتهای عاطفی پرورش یافته هستند، همواره اشتیاق دارند که در زندگیشان راضی، خشنود و ثمربخش باشند و بر عادات فکری و احساسی خود نظم ببخشند، همواره درگیر جدالی درونی خواهند بود و همین امر موجب عدمتمرکز آنها به هنگام کار و تفکر میشود و از انرژی فعال آنها میکاهد. فردی که فقط از بهرههوشی(IQ)علمی برخوردار است، تقریبا کاریکاتوری از یک آدم خردمند است! وی در قلمرو ذهن چیرهدست است، ولی در دنیای شخصی ضعیف است. این امر در مردان و زنان کمی متفاوت است.
مردان با بهره هوشیIQ بالا
مردانی که دارای بهره هوشی بالا هستند از روی علایق و تواناییهای گسترده عقلانیشان نه احساسی، مورد شناسایی قرار میگیرند. آنها آدمهایی جاهطلب، سودمند، قابل پیشبینی، لجوج، انتقادگر، فروتن، نازک نارنجی و کمرو هستند و از نظر احساسی سرد و بیعاطفهاند!
مردان با هوش عاطفی قوی
از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزندهاند و هیچ گرایشی به ترس و نگرانی ندارند. آنها ظرفیت چشمگیری برای تعهد و احترام به مردم یا اهداف خود، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند. آنها در روابط خود با دیگران دلسوز و باملاحظهاند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و متناسبی برخوردارند. آنها با خود، دیگران و دنیای اجتماعی اطراف خود خیلی راحت هستند.
زنان با بهره هوشی بالا
این زنان اعتماد به نفس بالا دارند، در بیان موضوعات عقلانی ارزشمند و در اندیشههای خود از فصاحت کافی برخوردارند و دارای علایق زیباشناسی و روشنفکرانه زیادی هستند. آنها افرادی درونگرا، مستعد فکر و خیال و گناه هستند و در برابر خشم خود تامل میکنند؛
اگر چه معمولا آن را بهطور غیرمستقیم نشان میدهند.
زنان با بهره هوشی عاطفی بالا
این زنان احساسات خود را بهطور غیرمستقیم بیان میکنند، راجع بهخود مثبت فکر میکنند و زندگی برای آنها معنا دارد. آنها همچون مردان همانند، اجتماعی و گروهگرا هستند، احساسات خود را بهگونهای مناسب ابراز میکنند (بهویژه در مورد طغیان احساسات بعدا پشیمان میشوند) و به خوبی از عهده فشارهای روانی بر میآیند.
توازن اجتماعیشان باعث میشود تا به آسانی با آدمهای جدید کنار بیایند. با خود راحت هستند. آسوده خیال بوده و همواره پذیرای تجارب احساسی و هیجانی هستند. آنها بر خلاف زنهای با هوشبهر بالا از نوع خالص به ندرت احساس نگرانی و گناه میکنند و کمتر غرق در اندیشه میشوند.
ویژگیهای هوش عاطفی
هر یک از ما به درجات مختلفی، ترکیبی از هوش عاطفی و هوش عقلانی هستیم. اما 2 تیپ خالص فوق دید خوبی برای شناخت خصوصیات مختلف هر فرد در اختیار ما قرار میدهد.
هر فرد به هر اندازه که دارای بهرههوشی (IQ)و یا هوش عاطفی باشد به همان مقدار از خصوصیات مربوط به آن بهرهمند خواهد بود.
با این همه از میان این دو، هوش عاطفی بهمراتب بیشتر از هشیاری علمی، خصایصی را در اختیار ما قرار میدهد که به کمک آنها میتوانیم چهره انسانیمان را کاملتر کنیم. با این وصف به 6 ویژگی که به هوش عاطفی فرد مربوط میشود اشاره میکنیم تا به درک بهتر مطلب برسیم.
1- اعتماد به نفس: کنترل و تسلط بر بدن، رفتار خویش و دنیای اطراف. اعتقاد به اینکه از عهده کاری که به ما واگذار شده بر میآییم و موفق میشویم.
2-کنجکاوی: این حس که کشف کردن اشیا و پدیدهها، علمی، مثبت و لذتبخش است.
3- هدفمند بودن: خواستن چیزی و با سماجت و پشتکار در راه رسیدن به آن قدم برداشتن
4- خویشتنداری: توانایی تنظیم و کنترل اعمال خود با روشهای متناسب با سن و سال خویش
5- توانایی ایجاد ارتباط: خواست و توانایی ردوبدل کردن احساسات و افکار خود با دیگران (به طریق شفاهی ). این مسئله بستگی به حس اعتماد به دیگران و لذت بردن از فعالیت مشترک با آنها (از جمله بزرگترها) دارد.
6- حس همکاری: توانایی هماهنگ کردن نیازهای خود با نیازهای دیگران در فعالیتهای گروهی.
پس با این وصف باید مهارتهای عاطفی را در نظر گرفت:
- تفکیک و شناسایی احساسات و افکار
- ابرازکردن احساسات
- ارزیابی شدت و عمق احساسات
- کنترل احساسات
- به تاخیر انداختن خشنودی و رضایت خاطر
- کنترل کردن انگیزهها و امیال آنی
- کاهش دادن فشارهای روانی
- درک کردن تفاوت میان احساسات و اعمال.
به علاوه لازمه یادگیری مهارتهای عاطفی منجر به تقویت مهارتهای رفتاری فرد میشود.این مهارتهای رفتاری شامل مهارتهای کلامی و غیرکلامی است. مهارتهای کلامی، مثل ارتباط برقرار کردن از طریق صحبت کردن، گوش دادن و... و مهارتهای غیرکلامی، مثل ارتباط برقرار کردن از طریق نگاه کردن، حالت چهره، لحن صدا، ایما و اشاره و ....