تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۸۸ - ۱۳:۰۸

آتوسا رقمی: همه دورتادور نشسته‌اند و دارند کار می‌کنند. روی میزها پر از لوله و ظرف رنگ است و مقواهای رنگی، قلم‌مو، تیغ، قیچی و از این‌جور چیزها

یک برگ کاغذ هم کنار دست همه هست که روی آن داستانی نوشته شده؛ داستانی که ذهن را به دنیایی از خیال‌های رنگارنگ می‌برد. این تصویرگران هم دارند تصویر ذهن خودشان را از این دنیای خیالی روی کاغذ می‌آورند. اینجا کارگاه تصویرگران کتاب‌‌های کودکان و نوجوانان است. در آن چرخی می‌زنم و کارها را تماشا می‌کنم. داستانی که به همه تصویرگرها داده شده یکی است، اما تصویرها هر کدام فضای خاص خودش را دارد، حال و هوایی متفاوت، و در عین حال همه‌شان زیبا و دوست داشتنی‌اند.

این کارگاه بخشی جنبی از نمایشگاهی است که «گروه کتاب آبی» در خانه هنرمندان ایران برگزار کرده. نمایشگاهی از آثار تصویرگران غیر ایرانی کتاب‌های کودکان و نوجوانان که عضو این گروه هستند، به علاوه دو اثر از دو تصویرگر ایرانی: علی و حسن عامه‌کن، که بنیان‌گذار گروه کتاب آبی هستند.

در میان شرکت‌کننده‌های این کارگاه، حسن عامه‌کن، برگزارکننده این کارگاه هم نشسته و دارد کار می‌کند. او که حالا 31 سال دارد، 10 سال است که برای متن‌های کودکان و نوجوانان تصویرگری می‌کند. کتاب‌های زیادی از آثار او چاپ شده و جایزه‌های معتبر جهانی زیادی را هم برده است. آنهایی که چند سال پیش دوچرخه را می‌خواندند هم حتماً او را می‌شناسند و کارهایش را در دوچرخه دیده‌اند.

کنار دستش می‌نشینم و در حالی که به خط‌ها و سایه‌هایی که با مداد سیاه روی مقوا می‌کشد نگاه می‌کنم، سؤال‌هایم را از او می‌پرسم و او هم پاسخ می‌دهد.

***

  • اول از خودتان بگویید. چه‌طور شد که سراغ تصویرگری برای کودکان و نوجوانان رفتید؟

در دبیرستان مینیاتور تزیینی کار می‌کردم. دو بار هم در رشته تذهیب در سطح جوانان کشور نفر اول شدم. رشته‌ام هنر نبود، در رشته تجربی درس می‌خواندم، اما مینیاتور را دوست داشتم. بعد از آن رفتم سراغ انیمیشن یا همان پویانمایی، یک دوره هم کاریکاتور کار کردم، اما در نهایت تصویرگری را انتخاب کردم. یادم می‌آید اولین کار تصویرگری‌ام نقاشی‌هایی بودند که برای مجموعه‌ای از داستان‌های ملانصر‌الدین کشیدم و در مجله «سروش نوجوان» چاپ شدند.

اثری از حسن عامه کن - تصویری از کتاب «شنل قرمزی» که یک مؤسسه نشر در کشور پرتغال آن را چاپ کرده است

  • چرا تصویرگری؟

برادرم در آن زمان تصویرگری می‌کرد. من هم جذب این کار شدم؛ به علاوه دوست داشتم برای بچه‌ها کار کنم، از این کار لذت می‌بردم و روحیه‌ای را هم که برای این کار لازم است در خودم سراغ داشتم. می‌دانید، این کار روحیه‌ای خاص می‌خواهد. هر کسی که طراحی و نقاشی بلد است نمی‌تواند برای کودکان و نوجوانان تصویرگری کند.

  • مسائل مالی هم در این انتخاب تأثیری داشته؟

نه، فکر می‌کنم درآمد کار در زمینه انیمیشن یا کاریکاتور بیشتر از تصویرگری باشد.

  • به نظر شما، چه‌قدر مسائل مالی می‌تواند در انتخاب رشته تحصیلی یا کاری ما دخیل باشد؟ الآن خیلی از نوجوان‌‌ها یا جوان‌هایی که می‌خواهند رشته‌ای هنری را انتخاب کنند با مخالفت خانواده‌شان روبه‌رو می‌شوند و بزرگ‌ترها به آنها توصیه می‌کنند یک رشته تحصیلی یا کار پُردرآمد انتخاب کنند و فعالیت‌های هنری‌شان را در کنار آن به عنوان یک فعالیت فرعی ادامه دهند.

البته مسائل مالی مهم است. یکی از دلیل‌هایی هم که من کار با ناشران خارجی را شروع کردم همین بود؛ برای این که بتوانم درآمد قابل قبول‌تری داشته باشم. اما در انتخاب کار، فقط مسائل مالی ملاک نیستند، دوست داشتن کار هم خیلی مهم است. وقتی کارمان را دوست داریم، از انجام آن لذت می‌بریم و این علاقه و لذت مشکلات کار را کمرنگ می‌کنند. به علاوه، در ایران به بخش فرهنگی و کار هنری اهمیتی داده نمی‌شود و اگر بخواهیم مسائل مالی را محور قرار بدهیم که دیگر هیچ کاری انجام نمی‌شود. مثلاً همین نمایشگاهی که ما برپا کردیم یا این کارگاه برای ما هیچ درآمدی که نداشت، مخارجی هم داشت و اگر می‌خواستیم فقط به جنبه مالی این کارها فکر کنیم، هیچ کدامشان انجام نمی‌شد.

اثری از حسن عامه کن - تصویری از کتاب«قصه های شیرین، داستان‌های مولوی» که قرار است حوزه هنری آن را چاپ کند

  • شما کارتان را از مینیاتور شروع و بعد تصویرگری را انتخاب کردید؛ این دو، نه از نظر تکنیکی، از نظر تجربه درونی‌تان، احساسی که با انجام هر کدام از آنها تجربه می‌کنید، چه فرقی با هم می‌کنند؟

خب کار برای بزرگ‌سالان آزادتر است و در آن به متن یا چیز دیگری مقید و محدود نیستیم، اما کار برای بچه‌ها لذتی دارد که خاص خودش است. من موقع کار روی یک داستان، به مخاطبم فکر می‌کنم. برایم مهم است که او، وقتی کتابی را دستش می‌گیرد که تصویرهایش را من کشیده‌ام، از آن لذت ببرد. همین باعث می‌شود وقتی تصویرهای داستانی را کار می‌کنم، خودم هم به دوران کودکی‌ام برگردم و حس‌های آن زمان برایم زنده شوند و این خودش خیلی لذت‌بخش است.

می‌دانید، تجربه به من نشان داده چیزهایی که در دوران کودکی برای ما مهم بوده و آنها را دوست داشته‌ایم، خودشان را ناخودآگاه در کارهایمان نشان می‌دهند، مثلاً اگر من عروسک خرس را دوست داشته‌ام یا یک تصویرگر دیگر اسباب‌بازی ماشین یا قطار را، این تفاوت خودش را در کارهایمان نشان می‌دهد. برای همین هم من فکر می‌کنم این که یک تصویرگر می‌گوید من دوست دارم فقط برای کتاب‌های کودکان کار کنم یا یکی می‌گوید من فقط برای نوجوانان یا بزرگ سالان کار می‌کنم، بستگی به این دارد که کدام مقطع از زندگی خودش برایش دوست‌داشتنی‌تر بوده؛ دست کم من این‌طور تصور می کنم.

  • درباره سبک کارتان برایمان بگویید. الآن دارید با مداد سیاه کار می‌کنید و فقط در زمینه از رنگ استفاده کرده‌اید. سبک و تکنیک کارهایتان را بر چه اساسی انتخاب می‌کنید؟

خود داستان روی من خیلی تأثیر می‌گذارد و سعی می‌کنم تکنیکی را انتخاب کنم که با فضای داستان هماهنگی و مطابقت داشته باشد. الآن شما کاری را که برای یک داستان ژاپنی انجام داده‌ام با کارهایی که برای یک کتاب اسپانیایی کشیده‌ام مقایسه کنید، ببینید که چه قدر با هم فرق می‌کنند.

اثری از حسن عامه کن - تصویری از کتاب «جعبه مقوایی» که نشر «اُکیوئوُ»در اسپانیا آن را به‌زودی منتشر کند

  • به‌نظر می‌رسد در کارهای جدیدترتان به همین تکنیکی که حالا هم دارید کار می‌کنید گرایش بیشتری دارید؛ شیوه‌ای که در آن از رنگ کمتر استفاده می‌شود. چرا؟

همان‌طور که گفتم شیوه کارم را متناسب با فضای داستان انتخاب می‌کنم. مثلاً داستان کتاب اسپانیایی که تصویرهایش کمتر رنگ دارند، داستان غم‌انگیزی بود؛ داستان دختری سیاه‌پوست که با مادرش با کشتی به کشوری دیگر مهاجرت می‌کنند، در راه سختی‌های زیادی می‌کشند و در نهایت به ساحل کشوری می‌رسند که مردمش سیاه‌پوست نیستند و دختر و خانواده‌اش را نمی پذیرند و آنها در یک جعبه مقوایی تلویزیون برای خودشان جای خواب درست می‌کنند. خب حسی که تصویرهای این داستان به مخاطب منتقل می‌کند باید با حسی که خود داستان منتقل می‌کند همخوان باشد.

  • به نمونه‌هایی که برای داستان‌های غیر ایرانی کار کرده‌اید اشاره کردید؛ وقتی برای داستان‌هایی با فرهنگ‌های دیگر کار می‌کنید، دچار مشکل نمی‌شوید؟ در همین نمایشگاه گروه کتاب آبی، کاری دیدم از یک تصویرگر فرانسوی که نمایی را از یک زندگی ژاپنی نشان می‌داد. خانه، طبیعت، آدم‌ها و ... ژاپنی بودند. این نقاشی نقص نداشت، اما مخاطب احساس می‌کرد این نما تقلیدی است از یک نمای ژاپنی، انگار که اصل نیست، مصنوعی و ساختگی است.

این نکته مهمی است. وقتی قصه‌های شهرزاد یا مثلاً داستان سندباد را برای کار به یک تصویرگر اروپایی می‌دهند، چیزی که از آب در می‌آید شرقی نیست. دلیلش این است که آن تصویرگر با این فرهنگ آشنا نیست. یا وقتی قرار باشد یک ایرانی تصویر رستم را کار کند، می‌داند سر دیو سفید را روی سر رستم چه‌طور بکشد، اما چند وقت پیش یک تصویرگر آمریکایی رستم را کشیده بود که کلاهش شکل کلاه وایکینگ‌ها بود، چون او با فرهنگ شاهنامه و رستم آشنا نبود. 

اثری از حسن عامه کن- کتاب« پیرمرد هیزم شکن و خرس» انتشارات «گِکَن» ژاپن، 2008

  • به نظر نمی‌رسد تنها مشکل، ناآشنایی با فرهنگ آن کشور و جزئیات آن باشد. یک تصویرگر هرچه‌قدر هم درباره آن فرهنگ تحقیق کند و هر قدر در کشیدن جزئیات دقت کند، باز هم چیزی در وجودش هست که در کارش منعکس می‌شود و او را لو می‌دهد که اهل آن کشور نیست. برعکسش هم وجود دارد: خیلی از آثار تصویرگران ژاپنی را دیده‌ام که در آنها هیچ ویژگی خاصی از فرهنگ این کشور دیده نمی‌شود، اما فضای کلی آنها طوری است که مخاطب به‌راحتی می‌پذیرد تصویرگر آن ژاپنی است.

ببینید، وقتی مادر فرهنگی بزرگ می‌شویم، ویژگی‌های خودبه‌خود خودشان را در کار ما نشان می‌دهند. طبیعی است که وقتی من برای داستانی غیر ایرانی تصویری بکشم، ویژگی‌های فرهنگ و هنر ایرانی در کارهایم منعکس شود؛ به‌خصوص اگر بخواهم به شیوه واقع‌گرایانه (رئالیستی) فضای کشوری دیگر را بکشم، مثل همین تصویر داستان ژاپنی که یک فرانسوی آن را کشیده است. اما من سعی می‌کنم مستقیماً با خود داستان‌ها ارتباط برقرار کنم و بعد تأثیری را که فضای داستان روی من می‌گذارد به تصویر در بیاورم و سعی هم نمی‌کنم یک عنصر ظاهری از آن فرهنگ را در کار بیاورم چون در غیر این صورت حتماً مصنوعی می‌شود.

  • از کار با ناشران خارجی راضی هستید؟

بله، الآن هم با یک ناشر اسپانیایی قرارداد دارم و همین روزها باید کارها را تحویل بدهم. یک کار دیگرم را هم قرار است ناشری ایتالیایی چاپ کند. 

  • ناشرهای ایرانی را به‌کل کنار گذاشته‌اید؟

واقعیت این است که گذشته از جنبه مالی کار، ناشران خارجی کتاب‌ها را با کیفیت عالی چاپ می‌کنند، به علاوه که همه‌شان مدیر هنری متخصص دارند، یعنی کار خوب را می‌شناسند و برایش ارزش قائل می‌شوند؛ اما اگر یک ناشر ایرانی کار را بشناسد و کتاب را با کیفیت خوب دربیاورد، طوری که کار تصویرگر خودش را آن‌طور که باید نشان دهد، چرا برایش کار نکنم؟ همین اواخر کتاب سندباد را برای یک ناشر ایرانی کارکرده‌ام که قرار است چاپ شود. البته مسئله‌های دیگری هم وجود دارند که برای من مهم‌اند؛ این که کتاب به موقع چاپ شود و حق‌الزحمه هم به موقع پرداخت شود.

اثری از « لی ایووا» از کره

کار برای مجله‌ها چه‌طور است؟

در حال حاضر با دو تا از مجله‌های «رشد» هم کار می‌کنم.

  • به‌نظر می‌رسد حوزه فعالیت‌هایتان گسترده است. از تشکیل گروه کتاب آبی برایمان بگویید.

من و برادرم با تصویرگرهای خارجی‌ای که کارهایشان را می‌شناختیم و با آنها در ارتباط بودیم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که خوب است یک گروه تشکیل بدهیم.

سال 1386 گروه با 30 عضو تشکیل شد و بعد از آن اعضا، تصویرگرهای خوب دیگری را که می‌شناختند معرفی کردند و این‌طوری اعضای گروه بیشتر شدند. سال گذشته برای اولین بار از کارهای اعضای گروه نمایشگاه گذاشتیم و امسال هم وقتی قرار شد دومین نمایشگاه را برپا کنیم، 160 نفر اعلام کردند که می‌خواهند کارهایشان را برایمان بفرستند؛ ما آثار آنها را دیدیم و از میانشان 96 نفر را انتخاب کردیم.

  • پس شبکه ارتباطی‌تان با هنرمندان دنیا حسابی گسترش پیدا کرده.

مهم‌تر این‌که این ارتباط ها کاملاً دوستانه هم هستند. به اعتبار همین دوستی است که تصویرگرها با خیال راحت اصل کارهایشان را برای ما می‌فرستند، بدون این که حتی آنها را بیمه کنند.

اثری از «رئوف کارِی» از تونس

  • بر چه اساسی این کارها را برای نمایشگاه انتخاب کردید؟

کارهایی را انتخاب کردیم که شاخص بودند؛ برنده‌های جشنواره‌های معتبری مثل «براتیسلاوا»، «بولونیا» ، ‌«فرانکفورت» و ...

  • فقط برنده‌ها؟

نه، خیلی از کارها بودند که برنده شده بودند، اما اگر در میان کارها، آثار دیگری وجود داشتند که به همان سبک کار شده بودند و آثار بهتری بودند، ما اثر بهتر را انتخاب می‌کردیم و از تصویرگر با کار ضعیف‌تر می‌خواستیم اثر دیگری برایمان بفرستد که با تکنیک دیگری کار کرده باشد. اگر آن اثر خوب بود ما کارش را می‌پذیرفتیم. نتیجه این شد که آثاری که در نمایشگاه به نمایش درآمدند دٲ نظر تکنیک کار واقعاً متنوع بودند.

  • اصلاً هدفتان از تشکیل این گروه چه بود؟

الآن چند سال است که در ایران نمایشگاهی به این شکل نداریم و برای تصویرگرهای جوان ما فرصت‌های زیادی پیش نمی‌آید تا بتوانند اصل آثار تصویرگران خوب جاهای دیگر دنیا را از نزدیک ببینند، مگر این که خودشان با صرف هزینه زیاد در مسابقه‌های کشورهای خارجی یا در بعضی از کارگاه‌هایی که به‌صورت پراکنده در ایران برگزار می‌شود، شرکت کنند. من فکر می‌کنم برگزاری نمایشگاهی مثل نمایشگاه گروه کتاب آبی به راحتی این امکان را در اختیار تصویرگران می‌گذارد و این‌طوری می‌تواند در رشد تصویرگری ایران مؤثر باشد. در حقیقت این نمایشگاه مثل بالی است برای پرواز؛ به ما کمک می‌کند از دنیای کوچک تکراری دوروبرمان فراتر برویم و با چیزهای تازه و ناشناخته آشنا شویم.

نمایشگاه آثار گروه کتاب آبی در خانه هنرمندان ایران

  • برای مخاطبان دیگر نمایشگاه هم همین‌طور است، برای کودکان و نوجوانانی که به تماشای چنین نمایشگاه‌هایی می‌آیند. پس چرا زمان برگزاری نمایشگاه این‌قدر محدود بود، فقط یک هفته؟

برای این که قرار است نمایشگاه به کشورهای دیگر هم برود. اواخر آذر همین نمایشگاه در شهر لِچّی ایتالیا برپا می‌شود و این نقل و انتقال‌ها زمان می‌خواهد، به علاوه این که آنها می‌خواهند پوسترها و بروشورهایشان را آماده کنند، کارها را به سلیقه خودشان قاب کنند و خیلی کارهای دیگر هست که نیاز به زمان دارد. نمایشگاه بعد از ایتالیا به ژاپن و بعد به استراسبورگ و فرانسه هم می‌رود و زمان برگزاری همه نمایشگاه‌ها هم از پیش تعیین و مشخص شده، یعنی ما مجبوریم از یک برنامه زمانی کاملاً مشخص پیروی کنیم.

  • همین نمایشگاهی که ما اینجا دیدیم عیناً در این کشورها هم برگزار می‌شود؟

نه، ما به دلیل محدودیت مالی و محدودیت جا، مجبور شدیم از هر تصویرگر فقط یک اثر را انتخاب و برای نمایشگاه آماده کنیم، در حالی که هر کدام از تصویرگرها برایمان سه تا پنج اثر فرستاده بودند. در کشورهای دیگر همه این آثار به نمایش در می‌آیند و حتی خود تصویرگرها هم دعوت می‌شوند. خب آنها حمایتگران مالی خوبی دارند، مثلاً شهردار لِچّی مخارج نمایشگاه را تقبل کرده و حتی هزینه سه تا از تصویرگرها را هم برای حضور در نمایشگاه و کارگاه‌های آن می‌پردازد. در ژاپن، استراسبورگ و فرانسه هم همین‌طور است.

اثری از «مرزنا لوکاس زوک» ازلهستان

  • خب شرکت در چنین برنامه‌هایی برای یک تصویرگر امکان خیلی خوبی است. چرا تصویرگرهای ایرانی دیگر در گروهتان نیستند؟ ما تصویرگرهای ایرانی‌ای هم داریم که جایزه‌های معتبری برده‌اند.

خیلی ازتصویرگرها هم همین گله را کرده‌اند. اما به هر حال هر کسی برای عضویت در گروه باید شرایطش را بپذیرد، چه ایرانی چه خارجی. مثلاً یکی ازشرط‌ها این است که هر عضوی باید برای گروه هم کاری بکند، نه این که همه زحمت‌ها را یک یا چند نفر بکشند و دیگران فقط از آن بهره ببرند. مثلاً هر عضوی باید سعی کند سازمان، ارگان یا افرادی را پیدا کند که بتوانند از نظر مالی گروه را حمایت کنند یا موقع برگزاری نمایشگاه درکارهای عملی کمک کند. امسال همه کارهای نمایشگاه را من و برادرم انجام دادیم، حتی کارها را هم خودمان قاب و آماده کردیم . تصویرگران خارجی هم همین‌طورند، مثلاً وقتی قرار است نمایشگاه در ژاپن برگزار شود، همه تصویرگران ژاپنی عضو گروه کمک می‌کنند تا کارها انجام شود.

  • خب، این طور که پیداست برای زمان کوتاه نمایشگاه نمی‌شده کاری کرد؛ برای کسانی که نتوانستند این آثار را ببینند فکری کرده‌اید؟

خوشبختانه امسال توانستیم کاتالوگ، پوستر و کارت‌هایی از تصویرگری‌های نمایشگاه را چاپ کنیم، به لطف آقای حمزه‌زاده، مدیر انتشارات «سوره مهر» که مخارج این کار را تقبل کردند.

  • پس شما هم حامی مالی داشته‌اید.

البته در ایران به هر حال ارتباط‌های ما خیلی محدود است، اما امسال خوش‌اقبال بودیم و مدیر مجله‌های «رشد» هم قاب‌های نمایشگاه را به ما قرض دادند.

اثری از «سلنا آزورین» از فرانسه

***
حالا دیگر خط‌ها و سایه‌های مداد سیاه حسن عامه‌کن به خرگوش، گربه و شیر تبدیل شده‌اند و تصویری که برای داستان کارگاه کشیده شکل کلی‌‌اش را پیدا کرده. در تمام این مدت تصویرگرانی هم که در کارگاه شرکت کرده‌اند، مشغول کار بودند؛ حالا دیگر کارهای آنها هم کامل‌تر شده. از حسن عامه کن می‌پرسم:

  • تصویرگران برای شرکت در این کارگاه می‌بایست چه شرایطی می‌داشتند؟

ما خودمان آنها را دعوت کردیم. آنها را از میان کسانی که کارشان خوب بود انتخاب کردیم و سعی هم کردیم کسانی را دعوت کنیم که قبلاً چنین تجربه‌ای را نداشتند تا بتوانند از این فرصت استفاده کنند. معمولاً یک عده مشخص و ثابت برای شرکت در چنین فعالیت‌هایی دعوت می‌شوند؛ ما سعی کردیم این اتفاق نیفتد.

فکر می‌کنید برگزاری این کارگاه چه تأثیری روی کار شرکت‌کننده‌ها می‌گذارد؟

یکی این که اعتماد به نفسشان بالا می‌رود، این ویژگی شرکت در هر کارگاهی است. به‌علاوه، آنها اینجا مجبورند در زمانی محدود به یک داستان فکر کنند، برای آن طرح بزنند و آن را اجرا کنند و این باعث می‌شود فکرشان بیشتر به حرکت در بیاید. ما در خانه که کار می‌کنیم همه ابزارهایمان دم دستمان است و زمان زیادی هم برای فکر کردن و اجرای فکرمان داریم. اما اینجا کار تحرک بیشتری می‌طلبد. درضمن اینجا همه از هم تأثیر و نکته‌هایی را هم یاد می‌گیرند.

***
دیگر زمان کارگاه تمام شده و همه باید بروند؛ من هم همین‌طور. بعضی از کارها تمام شده و بیشترشان نه. به هر حال در این زمان کوتاه که نمی‌شود یک تصویرگری خوب را کامل کرد. قرار می‌شود شرکت‌کننده‌ها روزهای بعد کارهایشان را کامل کنند و برای چاپ در یک مجموعه به دست حسن عامه‌کن برسانند تا به عنوان نتیجه کارگاه امسال ثبت شوند.