ندا انتظامی: آقای مسعود رسام این نامه برای شماست که یک روز قشنگ پائیزی مرا دلگیر...

عصر یکشنبه است. هوا برخلاف صبح سرد نیست. پائیز است و هوا، هوای قدم زدن است. آخ که چقدر قدم زدن توی این هوا می چسبد. تلفن همراه‌ام زنگ می‌خورد. تلفن از دوچرخه است. سلام و احوال پرسی. چه خبرها؟

از جمله کوتاه: «خبر رو شنیدی؟» بوی خوبی  به مشام نمی‌رسد.

«مسعود رسام فوت کرد!»

عکس : صداو سیما

آخ که چه‌قدر دلم سوخت. آه چه هوای مزخرفی است امروز. دلم برای دنیای کودکی و نوجوانی‌ام که گره خورده با نام مسعود رسام تنگ شد یک دفعه. مسعود رسامی که گره خورده با کودکی و نوجوانی همه آدم‌ها. چه مادرها و پدرها که خودشان روزی نوجوان بودند و بیننده ثابت برنامه‌هایی که او به همراه بیژن بیرنگ ساخته بود، چه نوجوانان امروزی که در لابه‌لای کامپیوتر بازی و چت کردن، بیننده‌های برنامه‌های او بودند.

مسعود رسام برای دوران ما که فقط یک تلویزیون بود و یک برنامه کودک و نوجوان، یک دنیا بود.  دنیایی که هرگز جایش با هیچ چیزی پر نخواهد شد. آقای رسام وقت بدی را برای رفتن انتخاب کردید.

«هاچین و واچین» هنوز در دل ماست. هنوز ابروهای پرپشت آدم‌های اطرافمان ما را به یاد هاچین واچین می‌اندازد. باید اعتراف کنم که این لقب را بارها بارها به دوست، همکلاسی و همکارهایمان داده‌ایم که:« فلانی هاچینه!» کثیفی و نامرتبی برای نسل ما مترادف است با شخصیت«هپلی» مجموعه تلویزیونی «محله بهداشت» ؛ چه‌قدر این لقب دوستی داشتنی بود، و شعر «هپلی به حمام می‌رود... » از شعرهای محبوب دوران ما.

محله برو بیا

آخ مگر می‌شود که از خط‌کشی عابر پیاده رد شد  و به یاد آموزش‌های «محله برو و بیا»‌ نیفتاد و اینکه این خط عابر از نظر بچه‌های شیطان که دست کمی از شیطنت‌های ما نداشتند برای لی‌لی بازی کشیده شده بود.

«از سوسک سیاه به خرمگس» مدت‌ها ورد زبان ما بود. یک دهه فجر بود و مجموعه تلویزیونی «چاق و لاغر». دورانی بود برای خودش آن سال‌ها.

آقای رسام ما با شما از کودکی گذشتیم و به نوجوانی رسیدیم. از نوجوانی به جوانی. و می‌خواستیم جوانی تا پیری را با شما طی کنیم که روزگار اجازه نداد.

چه‌قدر دلمان برای کودکان فردا، نوجوانان امروز می‌سوزد که این دوره را  با کارهای شما طی نکردند و نخواهند کرد. ما چه‌قدر خوش شانس بودیم که «خانه سبز»، «تولدی دیگر»،«غیر محرمانه» و ... را در جوانی دیدیم. راستی برای دوران بزرگسالی ما تصمیم به ساخت برنامه‌ای نداشتید؟

چاق و لاغر

صحنه‌ای از مجموعه «غیر محرمانه»/عکس :سایت شبکه پنج

سال گذشته بود که مجدداً «خانه سبز» پخش شد. پخش مجدد این کار خیلی چسبید.

در خبرها آمده بود که سال‌ها بود با بیماری دست و پنجه نرم می‌کردید. مرگ به هیچ کس رحم نمی‌کند، حتی کسانی که کلی برای دیگران خاطره ساخته‌اند. این‌بار مرگ ریحان چید.
کی باور می‌کرد بیماری در کمین شما باشد. شمایی که سرشار از دنیای رنگارنگ کودکی و نوجوانی بودید.

زمانی که با شما درباره «بزرگ مرد کوچک» صحبت کردم، نشان زندگی به قدری در شما قوی بود که هرگونه فکر بیماری را از ذهن دور می‌کرد. اما چه باید کرد، زندگی است دیگر.

آقای رسام خواستم تشکر کنم از اینکه دنیای کودکی ما را با کارهای قشنگی که ساختید زیبا کردید. و متاسفم از اینکه دیگر در بین ما نیستید تا دنیای کودکی و نوجوانی نسل‌های آینده را بسازید. اما ممنونم که کارهای شما هست و می‌شود با دیدن این کارها به دنیای خوش کودکی پناه برد و بی خیال این روزگار شد.

ممنون