تاریخ انتشار: ۹ آذر ۱۳۸۵ - ۰۹:۵۵

سجاد نوروزی: پوشش ایرانیان برخاسته از کدام نگرش و ساختار جامعوی و ارزش‌های مرتبط با آن است؟

این امر، مقوله‌ای است که اکنون و در شرایط فعلی جامعه ایران، جدا از بااهمیت‌بودن،‌ به نحوی می‌تواند موضوع یک پژوهش علمی و جامعه‌شناختی نیز قرار گیرد.
نوع لباس پوشیدن ایرانیان با اندکی تدقیق در کنش روزمره آنان به سه دسته تقسیم می‌شود:

1ـ لباس‌های محلی که نمود یک فرهنگ فولکلوریک و بومی هستند:در مناطق شمالی و غرب و جنوب و جنوب‌شرقی ایران، این سنخ پوشش رواج دارد.در این مناطق، «فرهنگ بومی» تا حد زیادی تداوم خود را حفظ کرده و هنوز در متن جامعه حضوری تام را به خود اختصاص داده است به طوری که نوع پوشش ایرانیان در این مناطق، بیانگر خاستگاه قومی و فرهنگی آنان است.

2 ـ پوششی فاقد هر الگو: در مناطق مرکزی ایران(به استثنای تهران و کلانشهرها) قابل رؤیت است.پوشش ایرانیان در این مناطق، جدا از آن‌که فاقد هرگونه عقبه فرهنگی و قومی است، به هیچ روی برگرفته از فرهنگ‌های وارداتی نیست؛ بدین معنا که نوع پوشش در این مناطق، یک امر کاملا «عادی» است و به هیچ روی منطبق با یک متد ازپیش‌تعیین‌شده نیست.

3 ـ الگوهای وارداتی: مبحث اصلی این نوشتار، معطوف به تحلیل جامعه‌شناختی این نوع پوشش است که اکنون در کلانشهرهای ایران نمود یافته است.
در تحلیل این سنخ الگوی پوشش در ایران، آن‌چه مهم ارزیابی می‌شود، پرسش از چیستی خاستگاه ارزشی و هنجاری این کنش جامعوی است.

 در این میان، بررسی موارد ذیل ضرورت می‌یابد:
1 ـ آیا نوع پوشش جوانان و زنان در این مناطق که به زعم بخش‌هایی از جامعه، «نامتعارف» و نابهنجار است، برآمده از یک «جنبش شهری» و جهت‌گیری‌های مرتبط با آن است؟

2 ـ آیا هنجارها و ارزش‌های جامعه در این مناطق، مشروعیت جامعوی خود را از دست داده‌ و از سکه افتاده‌اند؟

3 ـ آیا این پوشش‌ها صرفا یک «لجبازی» با حاکمیت است یا یک تقابل سیاسی با ارزش‌های مورد تایید نظام سیاسی؟
و...

در باب گزاره اول، می‌‌‌بایست به رشد ارتباط جامعه ایران و جهان پیرامون توجه داشت.در قریب به یک دهه اخیر، به واسطه رشد وسایل ارتباط‌جمعی، ارتباط ایرانیان با جهان پیرامونی خود ارتقا یافت؛ به نحوی که دریچه جدیدی به روی آنها گشوده شد.
تاثیری که این ارتباط بر خصایص جامعوی جامعه ایران نهاد، غیرقابل کتمان است اما «نحوه این تاثیرگذاری» موضوعی است که حائز اهمیت می‌نماید.جامعه ایران را نوعا جامعه‌ای می‌دانند که در حال گذار از سنت به مدرنیته است.


رنگ‌باختن ارزش‌های سنتی در کلانشهرهای ایران، موضوعی نیست که نیاز به شرح مبسوط داشته باشد اما مقوله‌ای که حائز اهمیت تلقی می‌شود، چیستی «ارزش جایگزین» در متن جامعه است.


اگر نحوه پوشش جوانان و زنان در کلانشهرهای ایران را سمبل و نمای بیرونی این ارزش‌های جایگزین بدانیم، باید گفت که این ارزش‌ها صرفا برداشتی سطحی از مدرنیته است؛ چه آن‌که تنها از صور مخرب مدرنیته تاثیر پذیرفته است.

نحوه پوشش جوانان ایران و بالاخص دختران، تعجب هر بیننده‌ای را برمی‌انگیزد؛ ملغمه‌ای از سنت(روسری) و صوری از مدرنیته(آرایش ظاهر).این ملغمه را نه می‌توان مدرن محسوب کرد، نه سنتی؛ چنان که گاه حتی «مضحک» نیز جلوه می‌کند.این «آنومی پوششی» نشانگر یک آنومی جامعوی در ایران است که نه‌تنها «جنبش» محسوب نمی‌شود بلکه در غایت پراتیک خود، شمه‌ای از ارتجاع را نیز یدک می‌کشد.


در باب مورد دوم باید گفت که ارزش‌های جامعوی ایران، به نوعی از وجه پراتیک خود تهی شده‌اند؛ یعنی اگرچه هنوز اعتقاد به آنها در متن جامعه تسری دارد ولی از حیث عملی به آنها بی‌توجهی نشان داده می‌شود و عملکرد این افراد بر اساس یک «هیچ‌انگاری» سامان می‌پذیرد.

به قصد نتیجه

برخوردهای نادرست بخش‌هایی از مدیریت جامعه در کنار عدم درک صحیح از «مدرنیته» و عدم توجه به سنت‌های پویای جامعه ایران، وضعیتی را به وجود آورده که پوشش جوانان، سمبل آن محسوب می‌شود.

 با تدقیق در پوشش جوانان، می‌توان دریافت که این سنخ پوشش، متکی بر هیچ مشی اعتقادی نیست؛ نه مدرن است، نه سنتی است و نه تلفیقی آگاهانه از این دو؛ بنابراین مدیریت فرهنگی جامعه و روشنفکران و اندیشمندان، می‌بایست تمامی هم‌ّوغم خود را برای بازتولید پویای سنت‌های جامعه ایران و همچنین گزینش آگاهانه از صور مدرنیته صرف کند؛ شاید این آنومی، به استحکامی ارزشی مبدل شود.