پیش از آنکه بخواهیم این سال را سال موفقیتهای بزرگ برای خودمان جلوه دهیم شاید نیازمند آن باشیم تا حداقل عملکرد سیاسی خود را به نقد بکشانیم و تجربههای این سال را آموزهای برای سال جدید و سالهای آینده قرار دهیم.
سالی که گذشت به لحاظ سیاسی سالی سرشار از اختلاف و کینه بود. از هر جهت که نگاه کنیم88 ، سالی قابل توجیه و قابلقبول نبود. حتی اگر بخواهیم باریک بینانه به قضایا و مصاف خودمان با استکبار نگاه کنیم، این سال برای ما سال پیروزی نبود، از آن جهت که توانستند از طریق تفرقهافکنیها، بذر نفاق و کینه را به حد کافی در کشور، کاشته و از آن بهرهبرداری کنند و بسا که عدهای بر آسیاب این دشمنان آب ریختند. برخی افراد متأسفانه بهرغم اینکه ظاهرا در تقابل با استکبار بودند- که در نیت آنها نیز شکی نیست- آب به آسیاب استکبار ریختند و استکبار را بیش از حد بزرگ کردند یا متأسفانه شاهد بودیم به چهرهها انگهای نامستند زدند؛
انگهایی که هیچ ربطی به گذشته این چهرهها ندارد و استناد و استدلالی هم پشت آن نبود. خود قضاوت کنید؛ اینکه ما حد مخالفتهای خود را لحاظ نکنیم و از این حد خارج شویم و نشانهایی را به طرف مقابل بزنیم که هیچ دلیل عقلی، شرعی و هیچ سند و مدرکی برای آنها نیست،
به نفع چه کسی تمام میشود؟متأسفانه همواره انگی که زده میشود، یک طرف، آن انگ را به خارج وصل میکنند ؛ آیا این پیروزی برای خارج نیست؟ آیا اگر این اتفاق در غرب و در مهد استکبار رخ دهد، ما این را برای خود یک پیروزی نمیدانیم؟ سال 88 سالی بود که به این معانی کمتر توجه شد.
کمتر با مدرک و سند صحبت کردیم و بیشتر اسیر توهمات کاذب شدیم.پیش از این درجایی به طنز گفتم شاید دور شدن اخلاق از سیاست نسبتی با تحقیق من درباره اخلاق و سیاست دارد؛ چرا که من هر چه در زمینه اخلاق سیاسی عمیقتر میشوم، به لحاظ بیرونی شاهد بیاخلاقی بیشتر هستم و شاید اگر من از تحقیق خودم دست بردارم فضا اخلاقیتر شود.
باید اعتراف کنیم سیاست در سال 88 از اخلاق دور شد. بهرغم اینکه مدام از پیوند اخلاق و سیاست دم میزدیم، شاهد بیاخلاقی سیاسی در اوج خود بودیم.
نه تنها تذکرهای بسیاری از اخلاقمداران ما در عرصه سیاست جواب نداد، بسا که این تذکرها نتیجه عکس داد، چنانکه اوج بیاخلاقی سیاسی در کشور ما، شاید در همان سال 88 باشد. ما توقع داریم روشنفکران ما بهعنوان کسانی که حقیقتگرا هستند، بیشتر اخلاق را پاس بدارند؛
بهویژه کسانی که شغل و صنف آنها با روشنفکری تعریف شده است. دانشگاهیان و عالمان دینی بهعنوان لایه اول و اصحاب رسانه بهعنوان لایه دوم در ذیل این مفهوم تعریف میشوند.ما از کسانی که رسالت رسانهای را یدک میکشند توقع نداریم دچار بیاخلاقی شوند. متأسفانه در مقطعی بیاخلاقیهایی را بهطور خاص در این صنف شاهد بودهایم که به هیچ وجه قابل توجیه و قابلقبول نیست و دردها از این لحاظ زیاد است. رسالت رسانهای و رسالت خبرنگاری یک رسالت خاص است؛
هرچند بعید میدانم در کشور ما سوگندی به نام سوگند خبرنگاری باشد اما این قشر باید واقعا به سوگند خبرنگاری توجه داشته باشند. این کسوت از نظر من یک کسوت مقدس است؛ چرا که آگاهیبخش است و سعی میکند دیدگاه طرف مقابل خود – اعم از یک شخص یا جناح و گروه – را منعکس و بستری برای تضارب آرا فراهم کند نه اینکه با ترفندهایی، گفتوگوهای غیررسمی را مبنا قرار دهد و بعضا مثل یک مامور مخفی عمل کند.
در سال 88 به این نتیجه رسیدم که بین مظروف انقلاب اسلامی و ظرف مدنی، تاریخی و اجتماعی که این مظروف در آن ظرف اتفاق افتاد، یک شکاف وجود دارد؛ یعنی آن ظرف با آن مظروف هیچ تناسبی ندارد.
بسیاری از سوءتعبیرها و سوء برداشتها به این موضوع برمیگردد که عدهای میکوشند آن ظرف محدود را به آن مظروف گرانسنگ و گستردهتر از ظرف خود تحمیل کنند و تحمیل این کار یعنی اینکه همان نگاهها، نگرشها، ارزشها و جهانبینیهای قبل از انقلاب را به انقلاب اسلامی تحمیل کنیم و این کار خطرناکی است.
ما در سال 88 چندان تحول ساختاری متناسب با انقلاب اسلامی نتوانستیم ایجاد کنیم و صرفا به جابهجایی عناصر و نیروها اکتفا کردیم و این یکی از ریشهیابیهای مسائل اخیر است. بر حسب اینکه یک مسلمان هستیم و مسلمان باید امیدوار باشد،
همواره در کنار این دردناک دانستن سال 88، امیدی هم داشته و از خدا میخواهیم این آرزو را برآورده کند که تمام زشتیها و پلشتیهایی که در سال 88 جمع شده بود، با طلیعه سال نو همه از این کشور رخت بربندند.امیدوار هستم همین دردناک بودن به یک فرصت تبدیل شود و طوری با آن برخورد کنیم که ورودمان به سال 89 با روحیهای سرشار از امید، صفا، صمیمیت، محبت و عشق در ذیل گفتمان انقلاب اسلامی باشد؛ سالی باشد با عنوان سال یکرنگی و وحدت.