اما واقعیت آن است که نام این جنگها و سیاست جنگی آمریکا در دولت جورج بوش فرق کرد و سیاست همان سیاست بوده و هست. در دولت بوش برای بعضی جنگها نام جنگ پیشگیرانه گذاشتهشد، برای بعضی دیگر جنگ منصفانه و برای بعضی حتی نام جنگ برای آزادی به کار بردهشد. اما واقعیت همه این جنگها را جیمز بیکر، سیاستمدار کهنهکار آمریکایی در پاسخ به سؤالی درباره علت جنگ اول خلیجفارس برای مثلا آزادی کویت اینچنین بیان کرد که «شغل، شغل و شغل».
اگر چه دو جنگ بزرگ دوران دولت بوش- یعنی جنگهای عراق و افغانستان - که همزمان شروع شد و هنوز هم ادامه دارد، به بحران اقتصادی برای آمریکا و کل جهان منتهی شد، اما تجارت جنگ برای آمریکا و دیگر کشورهای غربی همواره تجارت شکوفایی بوده که امید به رشد و تحرک اقتصادی را همواره زنده نگه میدارد. این جنگها برای دیگر نقاط جهان مرگ و ویرانی و بیخانمانی بهدنبال دارد اما برای آمریکا به معنای ادامه دادوستد مالی با شرکای سیاسی و اقتصادی و ادامه چرخش چرخه اقتصاد و تجارت است.
این روزها این سخن گلایهآمیز را به کرات میشنویم که آمریکا دیگر کالایی تولید نمیکند. در واقع بهنظر میرسد که اقتصاد دیگر بر مبنای تولید کالا حرکت نمیکند و در نهایت محصولات اقتصاد ایالات متحده کالاهای مادی غیرملموسی مانند انواع کارتها، حسابها و تسهیلات بانکی هستند. کارخانههای آمریکایی که زمانی شلوغ و پر سر و صدا بودند، اینک به مکانهایی متروکه با تأسیسات کهنه و زنگ زده مبدل شدهاند. صنایع آمریکا در نهایت سقوط کردهاند. شهرها و شهرکهای صنعتی اینک تبدیل به شهر اشباح شدهاند.
آمریکاییهای بهتزده- که بدهی و قرض را معادل ثروت میدانند- زمانی بر این باور بودند که در ثروتمندترین کشور جهان زندگی میکنند اما اینک تلاش میکنند آنچه را طی این سالها رخ داده است، دوباره برای خود تعریف و بازگو کنند. در حال حاضر که آمریکا با دومین رکود بزرگ تاریخ کشور دست به گریبان است، واژههای قدیمی مانند اصلاح شرایط، کسادی و رکود اقتصادی باردیگر ورد زبانها شده است و در چنین وضعیتی، این پرسش که آیا آمریکا باز هم کالا تولید خواهد کرد؟ با شور و حرارت مطرح میشود.
دهههاست که کارخانههای آمریکا به کشورهای دیگر – کشورهایی که سطح دستمزد در آنها پایین و مقررات تجاری آنها آسانگیرانه است- انتقال یافتهاند و صنایع فلج شده، اینک روانه بخش مراقبتهای ویژه اقتصادی دکتر اوباما شدهاند تا زنده بمانند یا در غیراین صورت، مراسم دعای واپسین آنها انجام شود. این در حالی است که صادرات عمده ایالات متحده در حال حاضر- که بیشترین میزان سرمایهگذاری کشور را بهخود اختصاص داده- حضور نظامی آمریکا در نقاط مختلف جهان است.
آنچه زمانی چالمرز جانسون در کتابش با عنوان امپراتوری پایگاههای نظامی از آن نام برده بود، اینک شکلدهنده نظام اقتصادی جهان است؛ نظامی که در آن تقسیم کار جالبی صورت گرفته و براساس آن، آسیا کارخانه صنعتی جهان، آمریکای لاتین مزرعه کشاورزی جهان، اروپا موزهپارک موضوعی جهان و البته ایالات متحده، ژاندارم جهان محسوب میشوند.
اما به راستی منظور از اینکه آمریکا دیگر کالایی تولید نمیکند چیست؟ پس به راه انداختن و تولید این همه جنگ کارکیست؟ آمریکا آغازکننده جنگهای بسیاری بوده است؛ جنگ در عراق، در افغانستان و اینک در پاکستان. تجارت پلیس جهانی که در اختیار آمریکا است، روز به روز رونق مییابد.
به خاطر بیاوریم که پیش از فرارسیدن کابوس اقتصادی در سال2008، در روزهای درخشان دوره پر رونق اقتصادی، نخبگان آمریکا همگی دیدگاه هیجان انگیز اما مبهم خود را درباره واقعیت جدید اقتصاد جهانی بیان میکردند، دیدگاهی که درباره مزایای جهانی شدن، وعدهها میداد.
مفهوم جهانیشدن، بیش از آنکه تجویزی از سوی بازار آزاد برای تجارت آزاد در سطح جهان باشد، گسترش و نفوذ سرمایههای مالی غرب را بر سراسر جهان وعده میداد. در پایان این راه- یا به قول فرانسیس فوکویاما پایان تاریخ – قرار بود آمریکا به حکومت جهانی واحدی برسد و برای همیشه در شادی و رفاه زندگی کند. این دیدگاه جاه طلبانه و بلند پروازانه که پیشرفت اقتصاد جهانی را با تسلط فزاینده غرب بر مناسبات اقتصادی بینالمللی مرتبط میدانست، مبدل به منطق اساسی خطمشی تهاجمی ارتش آمریکا و مداخلهجویی سیاسی واشنگتن در سطح جهان شد.
در حالی که آمریکا قدیمیترین شهرهای بالکان را بمباران میکرد، دم از آن میزد که برای حفظ تمدن بشری میجنگد و در حالی که خطمشی مداخلهجویی بشردوستانه ، راه را برای تبدیلشدن آمریکا به یک امپراتوری رم خیرخواه هموار میکرد، آمریکا برای توجیه اشغال دیگر کشورها و کشتار وسیع انسانها، دست به دامن ارزشهای جهانی میشد. آمریکا با قاطعیت، خودش و منافعش را با آغاز عصر مدرن و نوگرایی مرتبط دانست و بار سنگین ایجاد یک امپراتوری جهانی را با اشتیاق بر دوش گرفت.
اما این بلند پروازیهای احمقانه و غرور بیجا دیگر محلی از اعراب ندارد. ضربه سنگین جنگ در عراق و رکود اقتصادی، تب جنگهای آرمانگرایانه آمریکا را فرو نشانده است. اینک برای تقویت نظام اقتصادی و سیاسی جهان – که زمانی نخبگان تصور میکردند آن را در مشت دارند – دیدگاه جدیدی باید ارائه شود. در زمانهای که منطق پایهای جنگ بیپایان علیه تروریسم با چالش مواجه شده است، خطمشی عمل گرایانهتری باید در پیش گرفته شود.
در حالی که جمهوریخواهان در برابر برنامههای جدید گسترش حمایتهای اجتماعی دولت اوباما- از جمله برنامه گسترش بیمههای درمانی فراگیر که دهههاست در ایالات متحده نادیده گرفته میشود – مقاومت میکنند و در حالی که آگاهی عمومی جامعه آمریکا از میزان دیون ملی به مرزهای اضطراب و نگرانی فراگیر رسیده، راه گریزی پیدا شده است؛ سرمایهگذاری در امور نظامی. این اقدامی است که جمهوریخواهان نومحافظهکار با تمام وجود از آن حمایت میکنند.
نظامیگری همچنین مایه خرسندی و رضای خاطر استراتژیستهای کاخ سفید است که بهدنبال راهی برای خروج از بن بست سیاسی فزاینده دولت هستند. نظامیگری همچنین واژهای خوشآهنگ برای مشاوران اقتصادی اوباما است که بر این باورند هزینه کردن دولت در این زمینه میتواند موجب ایجاد مشاغل جدید و رونق دوباره بخشیدن به اقتصاد راکد کشور شود.
این نوابغ اقتصادی از جمله طرفداران امروزی، جان مینارد کینس، اقتصاددان سرشناس هستند که بر این باور بود دولت حتی درصورت بهکار گماردن کارگرانی که یک روز جوی آب میکنند و روز دیگر آن را پرمیکنند، میتواند بر مشکل بیکاری فائق آید و از رکود اقتصادی خارج شود. مادامی که کارگران در حال کار باشند، لزومی ندارد که حتما کالای باارزشی تولید کنند.
آنچه دولت باید انجام دهد، بهکار گماردن نیروی کار است و این اقدام، آغاز فرایندی است که به چرخه کامل اشتغال ختم میشود. اینکه شما بیمارستان بسازید یا اهرام ثلاثه را بازسازی کنید، اهمیتی ندارد.
هزینه کردن در امور نظامی نیز همین تأثیر را دارد. منطق چنین سناریویی همان عبارت معروف جیمزبیکراست هنگامی که از او خواسته شد تا علت آغاز جنگ اول خلیجفارس (در سال 1991 با هدف آزاد کردن کویت) را بیان کند و او در پاسخ گفت: «شغل، شغل و شغل».هر آنچه موجب روشن شدن موتور اقتصاد در حال حاضر شود، مد نظر سیاستگذاران آمریکاست.
دولت اوباما، خزانه داری فدرال، غولهای عرصه تجارت و اتحادیههای کارگری همگی با مشکل مشابهی دست به گریبانند؛ اینکه چگونه بالن اقتصاد را که سال گذشته با چنان صدای مهیبی ترکید، دوباره باد کنند. تا این لحظه هیچ اقدامی نتیجه بخش نبوده است. هر چه آنها بیشتر در این بالن سوراخ شده میدمند، اقتصاد کشور با سرعت بیشتری دچار انقباض میشود. بهنظر میرسد درمانهای مختلفی که برای این بیمار تجویز شده، تاکنون اثری نداشته است.
تا این لحظه تنها راه قابلقبول سیاسی برای رفع این مشکل، حمایت هر دو حزب جمهوریخواه و دمکرات از افزایش چشمگیر عملیاتهای نظامی در سطح جهان بوده است. و چه مشوقی برای نجات اقتصاد بهتر از یک جنگ پایانناپذیر خارجی خواهد بود؟ در دوره رونق امپراتوری اقتصادی آمریکا، قرار این کشور با دولتهای همراه این بود که بازاری در دسترس برای واردات ارزان قیمت آنها باشد و موانع موجود را در این زمینه از سر راه آنها بردارد و در مقابل آنها نیز از مواضع آمریکا حمایت کنند و در موارد بسیاری اجازه حضور نظامی ایالات متحده را در خاکشان بدهند.
اما این روند نمیتواند برای همیشه ادامه یابد. به گفته گرتگارت، منتقد محافظه کار روند جهانیشدن، مهمترین مشکل فرا روی یک امپراتوری جهانی این است که در آن، همه چیز در حال خروج از مرزها است و چیزی به حوزه امپراتوری وارد نمیشود. آنچه امپراتوری آمریکا در اوج اقتدارش در پی آن بود، ایجاد یک حکومت جهانی بر پایه تعامل با سایر ملل بود؛ حکومتی که پایتخت آن میبایست واشنگتن باشد اما آنچه این حکومت جهانی نوپا فاقد آن بود، دو مولفهای است که هر حکومتی باید از آنها برخوردار باشد:
1. قدرت لازم برای وضع مالیات. امپراتوریهای گذشته از همپیمانان خود باج میگرفتند اما در امپراتوری آمریکا عکس این موضوع صادق است؛ این همپیمانان آمریکا هستند که از واشنگتن، تحت عنوان کمکهای خارجی، باج میگیرند.
2.داشتن یک بانک مرکزی. در این مورد داشتن یک بانک مرکزی جهانی با برخورداری از قدرت لازم برای به پول تبدیل کردن دیون دولت و باز دمیدن در بالن خالی از هوای اقتصاد در مقیاسی جهانی لازم است؛ بانکی که بتواند یک اقتصاد کاملا جهانی شده را به دقت تنظیم و هدایت کند.اما در عمل چنین نظام گستردهای روی پی سست دیون بسیار سنگین دولت آمریکا قرار گرفته است. رهبران ایالات متحده در قبال پاسداری از جهان و حفظ صلح، به کشورهای دیگر برای خرید اوراق بهادار و رد دیون دولت فدرال متکیاند و این پاشنه آشیل غول آمریکا است.
این روزها مصالحه بزرگی در کنگره در حال شکلگیری است. احتمالا جمهوریخواهان، به دلایل ایدئولوژیک از ابتکار عمل خارجی اوباما بهخصوص در زمینه گسترش حضور نظامی در افغانستان و پاکستان حمایت خواهند کرد و در آن سو، دمکراتها تلاش میکنند تا به ارائه مشوقهای اقتصادی ادامه دهند، از جمله ارائه کمکهای سخاوتمندانه به حامیان خود که شامل والاستریت، اتحادیههای کارگری و طبقه فقیر در حال گسترش کشور هستند. ماشین دائما در حال حرکت کینس، با وجود چنین موتور دوگانهسوزی، همچنان روشن خواهد ماند تا سرانجام موعد پرداخت صورت حسابها فرا رسد.
آنتی وار