تاریخ انتشار: ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۷:۱۵

درباره فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها از 2محور باید سخن گفت

یک محور مربوط به تحقیقات علمی است که برای ما ثمره علمی و نتیجه اعتقادی دارد و پشتوانه مسائل اخلاقی، فقهی و حقوقی ما هم هست. محور دوم آن بخشی است که مستقیماً به ما مربوط است، ما باید تأسی کنیم، آن را اسوه قرار بدهیم، الگو بدانیم، پیروی کنیم و مانند آن.

آن بخشی که مربوط به مسائل اعتقادی است و ثمره علمی دارد بررسی مقام منیع آن بانو است که این همتای قرآن کریم است، همتای نبوت است، همتای رسالت است، همتای ولایت است. چیزی از ولی‌الله مطلق کم ندارد، اینها یک نورند و مانند آن. راز اینکه این بانو سلام‌الله‌علیها حجّت بر ائمه علیهم السَّلام است و اگر علی بن ابیطالب سلام‌الله‌علیه نبود، اَحدی همتای آن حضرت نبود (آدَم وَ مَنْ دُونَه) این است که این مثل خود قرآن‌کریم در مقام حدوث و بقاء شکل گرفت.

قرآن از زمین برنخاست، از فکر کسی تدوین نشد. هیچ عالم بشری این قرآن را تدوین نکرد و تنظیم نکرد، سُوَرش، آیاتش، معارفش، مفاهیم‌اش را بررسی نکرد و انشاء نکرد. مستقیماً از جهان غیب نازل شد و طی 23سال ماند و برای اَبد جای خود را تثبیت کرد. این سه کار را قرآن کرد: یعنی از آسمان نازل شد، نزولش هم 23 سال‌طول کشید و ماند برای اَبد. انسان کامل، مخصوصاً فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها هم وقتی هویتشان را ارزیابی می‌کنیم، می‌بینیم در همین مثلث خلاصه می‌شود؛ او از زمین برنخاست، از آسمان نازل شد و تقریباً همسفر قرآن کریم بود. تا قرآن آیات و سُورش نازل می‌شد، این هم روزانه متکامل می‌شد، ترقی می‌کرد. و تا قرآن به پایان رسید، عُمر این بی‌بی هم به پایان رسید؛ ولی برای اَبد ماند. گرچه إنَّک مَیتٌ وَ إنَّهُمْ مَیتُون شامل همه انسان‌هاست.

وقتی وجود مبارک پیغمبر- علیه و علی آله آلاف التحیه والثناء- به مقام شامخ نبوّت بار یافتند، به معراج رسیدند، در معراج غذایی میل کردند. وقتی از معراج نازل شدند، به زمین آمدند، دیگر تماسی نداشتند، مگر اینکه آن غذا به‌صورت نطفه در بیاید؛ ‌آن میوه آسمانی و غیبی و بهشتی. ضلع دوّم این مثلث آن است که حالا چون 23 سال این قرآن به‌تدریج نازل شد، این 5سال اوّل تقریباً مقدّمه بود برای پیدایش چنین معراجی و چنان میوه‌ای و چنین نطفه‌ای.

همراه با نزول آیات و سُور و معارف قرآن کریم، این بانو ترقّی می‌کرد. اگر دو‌ساله بود در شِعب ابیطالب با آن آیات و مشکلاتی که نازل می‌شد، ترقی می‌کرد و اگر چند سال در مکه تشریف داشتند، با آیات مکی مترقّی می‌شدند و اگر چند سال در مدینه تشریف داشتند، با آیات مَدنی مترقّی می‌شدند. وجود مبارک فاطمه سلام‌الله‌علیها از چندین راه با قرآن رابطه داشت. گاهی مستقیم، گاهی غیرمستقیم؛ مستقیمش هم 2نحو بود: یک نحو مستقیم‌اش این بود که از وجود مبارک پیغمبر(ص) آیات را، تلاوت آیات را، تعلیم کتاب و حکمت را، تزکیه را، این 4 کار را که وظیفه رسمی پیغمبر بود، فرا می‌گرفت.

یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ، یعَلِّمُهُ الکتابَ وَالحِکمَه وَ یزَکیهِمْ. این چهار برنامه را مستقیماً از مشهد و مکتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده می‌کرد و هر روز این دو شاگرد را به پیشگاه رسول گرامی می‌فرستاد؛ یعنی حسن و حسین سفیران فاطمه بودند. اینکه در آن قصه است که وجود مبارک امام حسن گزارشی می‌داد، بعد عرض کرد: مادر! امروز گویا یک بزرگواری مرا می‌بیند، قَلَّ بَیانِی وَ کلَّ لِسانِی، لَعَلَّ سَیدَاً یرانِی. این قَضیهٌ‌ فِی واقِعِه نبود که یک روز گزارش داده باشد. هر روز گزارش می‌داد. منتها آن‌روز وجود مبارک علی بن ابیطالب سلام‌الله علیه از پشت در یا پرده ناظر صحنه بود.

هر روز وجود مبارک فاطمه سلام‌الله علیها حسنین را به مشهد و به محضر و به مکتب پیغمبر(ص) می‌فرستاد، بعد از آنها استنطاق می‌کرد که امروز چه آیه‌ای نازل شد؟ پیغمبر چه فرمود؟ آیه را چنین معنا کرد، چنان معنا کرد. این آیه را با آن آیه چگونه هماهنگ کرد؟ اینها گزارش می‌دادند. در تکمیل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاکره می‌کرد‌.

 سفیر سوّمی که وجود مبارک فاطمه سلام‌الله‌علیها داشت، علی‌بن ابیطالب بود که باب مدینه علم بود. آن هم مرتّب گزارش می‌داد: امروز این آیه نازل شد، پیغمبر این‌چنین معنا کرد، این‌چنین تفسیر کرد و مانند آن. این سه راه را که یکی مستقیم بود و دو تا غیرمستقیم، وجود مبارک بی‌بی سلام‌الله علیها داشت. راه دیگری که غیرمستقیم است و هر کسی می‌تواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تکوین هر فیضی که به انسان عادی می‌رسد به وسیله آن انسان کامل است که بِیمْنِهِ رُزِقَ الوَری وَ به‌وجودهِ ثَبَتَتِ الأرْضُ وَالسَّماء، ولی به حسب ظاهر انسان یک راه مستقیمی هم با ذات أقدس إله دارد. آن راه را هم خدا وعده داد که إتَّقُوا‌الله وَ یعَلِّمُکمُ‌الله.

در سوره انفال بالاتر از این را وعده داد؛ إنْ تُتَّقُوا‌الله یجْعَلْ لَکمْ فُرقاناً. شما را به فرقان نایل می‌کند، متبرّک می‌کند که بالاتر از آن است. خوب اینکه فرمود: تقوا پیشه کنید از یک سو، خداوند معلّم شما می‌شود از سوی دیگر؛ اِتَّقُوا‌الله وَ یعَلِّمُکمُ‌الله، این بی‌بی در اثر ‌آن تقوای کامل، شاگرد مستقیم ذات أقدس إله بود، معارفی را از آنجا فرا گرفت و از اینکه در سوره انفال خدا وعده داد: إنْ تَتَّقُوا‌الله یجْعَلْ لَکمْ فُرقاناً، این بی‌بی مَثل اعلای تقوا بود. ذات أقدس إله فرقان بین حقّ ‌و باطل را به او عطا کرده است.

این مجموعه این‌قدر ادامه داشت تا قرآن به پایان برسد. همین که در اواخر عُمر مبارک پیغمبر(ص) قرآن به پایان رسید، دیگر آیه‌ای نازل نشد، طولی هم نکشید که این پدر و آن دختر، هر دو رحلت کردند. بی‌بی سلام‌الله‌علیها بیش از 75روز یا 95 روز بعد از رحلت رسول گرامی(ص) نماند. تقریباً وقتی نازل شدن قرآن تمام شد، عُمر این بی‌بی هم تمام شد. او با قرآن نفس می‌کشید، با قرآن کامل می‌شد، با قرآن مترقّی بود، با قرآن مأنوس بود. منتها قرآن آمد که بماند، این بی‌بی هم آمد که بماند. بدنش البتّه رحلت کرده است امّا جان او همچنان زنده است. انا اعطیناک الکوثر یعنی چه؟ امّا آنچه ما موظفیم به این بانو اقتدا کنیم و وظیفه داریم، مأمور هستیم و راهش هم ممکن است، آن است که این بانو هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراوانی را فرمودند و عمل کردند و تعلیم دادند و دستور عمل کردن را هم به ما دادند.

سرّ اینکه در پایان بخش اوّل به این نتیجه رسیدیم که وجود مبارک فاطمه آمد که بماند، نه آمد که برود، همین است. اگر امیر المؤمنین سلام‌الله علیه درباره عالمان دین فرمود: اَلْعُلَماءُ الباقُونَ مَا بَقِی الدَّهْر! مصداق کامل و بالذّات این علماء، خود معصومین هستند و چون فرمود: نَحْنُ العُلَماء وَ شِیعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُون وَ سائِرُ النّاسِ هَمَجْ (1). و اگر علما شامل غیرمعصوم بشوند، بِالعَرَض و بِالتَّبع است. آن عالمی که ارتباطش به اهل‌بیت کامل است، آن می‌ماند. آن عالمی که بهره ولایی‌اش کم است، کم می‌ماند. آنکه بی‌درایت است ذلِک مَیتُ الأحْیاء، مانند دیگران از بین می‌رود و از یاد می‌رود.

در جریان سوره کوثر مستحضرید که غالب مفسران شیعه و سنّی گفتند که عده‌ای از سَنادید قریش، مشرکان، بَدخواهان، معاندان، روی همان سنّت‌های باطلی جاهلیت گفتند: پیغمبر بعد از مُردن، نام و مکتب و یادش از بین می‌رود، برای اینکه او پسر ندارد! درباره دختر باورشان این بود که بَنُونا بَنُوا اَبناءَنا وَ بَناتُنَا لُو هُنَّ اَتباعُ رِجالٍ اَبائِهِ. این شعر، شعار رسمی جاهلیت بود. می‌گفتند: پسران ما و نوه‌های پسری ما، فرزندان ما هستند امّا نوه‌های دختری ما فرزند ما نیستند. اینها فرزند مردان دیگرند! وَ بَناتُنَا وَ لُو هُنَّ أتباعُ رِجالٍ اَبائِهِ. اینها برای زن حرمتی قائل نبودند.

برای فرزندهای دختر حرمتی قائل نبودند. می‌گفتند: به ما مربوط نیست! و می‌گفتند: چون پیغمبر پسرش قبلاً مُرد و اکنون پسری ندارد و جز دختر چیزی از او نمانده است، با مُردن او، مکتب و نام و دین او سپری می‌شود و از بین می‌رود. ذات أقدس إله فرمود به اینکه تو برای همیشه می‌مانی! برای اینکه من به تو چیزی دادم که هیچ کسی نمی‌تواند او را از بین ببرد! و به تو فرزندی دادم که حافظ و مجری آن چیز است. آن چیزی که به تو دادم «قرآن» است. و آن کسی هم که حافظ قرآن، مفسّر قرآن، مُبین قرآن، معلّم قرآن، مجری احکام و حقوق قرآن است، فرزندان همین دخترند. فرمود: إنّا ‌أعطَیناک الکوثَر.

 این کوثر مصادیق فراوانی دارد؛ دین هست، قرآن هست و ولایت هست. إنّا أعطَیناک الکوثَر. فَصَلِّ لِرَبِّک وَالنْحَر. إنَّ شانِئَک هُوَ الأبتَر. یعنی آنها که تو را شماتت می‌کردند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابترند نه تو! اینکه گاهی گفته می‌شود این بانو حجّت بر ائمه علیهم‌السَّلام است، برای این است که در حجیت، نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه محور حجیت است، عصمت است. اگر یک انسانی معصوم بود، ما یقین داریم حرف او، فعل او، تقریر او، سکوت او و قیام و قعود او حجّت خداست.

اینکه در زیارت آل یاسین به پیشگاه ولی عصر ارواحنا فداه، سلام عرض می‌کنیم، به تک‌تک حالات او سلام عرض می‌کنیم، برای اینکه تک‌تک حالات او معصومانه است. وَالسَّلامُ عَلَیک حِینَ تَقُومُ وَ تَقْعُدْ، حِینَ تَقْرَءُ وَ تُبَینْ، حِینَ تَرْکعُ وَ تَسْجُدْ. اینکه در نهج البلاغه، گاهی علی بن ابیطالب سلام‌الله‌علیه به سخنان بی‌بی استشهاد می‌کند که فاطمه چنین گفته، این استدلال به قول حجّتُ‌الله است. امّا سرّ اینکه او حجّت بر معصومین هم هست، این است که ائمه علیهم‌السَّلام عالم به غیب‌اند، بِمَا کان، بِمَا یکون، بِمَا هُوَ کائِن إلی یومِ القِیامه. امّا منابع علمی اینها؛ گاهی از رسول اکرم(ص) شنیدند، گاهی از فاتح قرآن کمک می‌گیرند و گاهی از مُصحف فاطمه(س).

وقتی امام معصوم دارد خبر غیب می‌دهد، از او سؤال می‌کنند که این خبر غیب را از کجا گفتی؟ می‌گوید: در مُصحف مادرمان بود. خوب این مُصحف فاطمه(س) چیست؟ همان است که جَبرئیل سلام‌الله‌علیه نازل می‌شد و این معارف را می‌فرمود و وجود مبارک فاطمه(س) تلقّی می‌کرد، بعد به امیرالمؤمنین می‌فرمود. امیرالمؤمنین اِملای او را می‌نوشت و کتابت می‌کرد، کاتب این بخش از وحی هم بود؛ آن شده مُصحف فاطمه(س).

حالا این بانو که برای همه ما اسوه است و ما در این بخش موظفیم مثل آن حضرت حرکت کنیم؛ منتها او در حدّ آفتاب و ما در حدّ شمع؛ او فضای کلّ جهان را روشن می‌کند، ما در زندگی خاصّ خودمان مثل شمع نور بدهیم به فضا و زندگی خود را روشن کنیم. این است که فرمود: مَنْ أصْعَدَ إلَی‌الله خالِصَ عَمَلِهِ اَهبَطالله إلَیهِ أفْضَلَ مَصْلِحَتِه(2). فرمود: اگر کسی عمل خالص بکند و این قدرت را داشته باشد که عمل خالص را به پیشگاه ذات أقدس إله ببرد، ذات أقدس إله بهترین و والاترین مصلحت او را به او عطا می‌کند و نازل می‌کند. این مثل باغبانی است که نهالی را غَرس کرده است و دیگر به فکر آبیاری او نیست. ممکن است روی دیم، کسی دیمی کار کند، گاهی محصول می‌گیرد، گاهی نمی‌گیرد و مانند آن.

ما مأموریم که مثل باغبانی که در کنار منزلش نهالی غَرس کرده، مثل فرزند از او نگهداری کنیم، دائماً به سراغ او باشیم، حدوثاً و بقآءً؛ پس یک وقت یک کسی کار خیر انجام می‌دهد و به این فکر نیست که او را حفظ بکند! گاهی او را می‌گوید، گاهی او را با منّت ذکر می‌کند، گاهی مثلاً خوشش می‌آید که دیگران بازگو کنند، یا از آن بهره‌برداری کنند؛ بهره‌برداری تبلیغی و سیاسی؛ این شخص کار خوب کرده است امّا کار او زمینی است، همین‌جا می‌ماند! وجود مبارک بی‌بی سلام‌الله‌علیها نفرمود که اگر کسی کار خوب بکند، خدا بهترین مصلحت را به او می‌دهد! فرمود: کار خوب بکن، این را نگه بدار، این را هدیه بکن، برو و ببر.

تا انسان بالا نرود که نمی‌تواند هدیه‌ای را به پیشگاه ذات أقدس إله اعطا بکند. کار خیر را ملائکه می‌برند، گزارش می‌دهند، بالاخره جواب را هم آنها می‌آورند. آن بردن و آوردن هر دو مع‌الواسطه است، بهره‌‌اش هم کم است. ولی اگر کسی خودش آن هنر را داشته باشد که همراه ملائکه بالا برود و این کار خیر خود را به پیشگاه ذات أقدس‌إله تقدیم بکند. خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضل‌ترین مصلحت او را ذات أقدس إله نازل می‌کند؛ خود خدا، نه به وسیله فرشته‌ها! اَهبَطالله عِلِیهِ أفْضَلَ مَصْلَحَهٍ.

خب، این دستوری است که وجود مبارکی به ما داده است. فرمود: این کار شدنی است، این کار را انجام بدهید و مانند آن. اما بحث دیگر... یک وقتی امام رضوان‌الله علیه می‌فرمود: جبرئیل برای هر پیغمبری که نازل نمی‌شد! برای انبیای خاص نازل می‌شد. این که مرحوم کلینی (رض) در کتاب شریف اصول کافی نقل می‌کند: جَبرئیل بر وجود مبارک فاطمه سلام‌الله‌علیها نازل می‌شد، این نشانه آن است که مقام آن حضرت نسبت به برخی از انبیاء بزرگ‌تر و برجسته‌تر است. این نه برای آن است که زن‌های بزرگ در عالم کم‌اند.

زن‌های بزرگ هم در عالم بسیارند، امّا فاطمه(س) خیلی بزرگ است. همین ابن أبی الحدید مُعتزلی- که به حسب ظاهر سنّی است- در شرح نهج‌البلاغه می‌گوید: تاریخ قبل از توفان در دسترس نیست. ما نمی‌توانیم درباره قبل از توفان سخن بگوییم. ولی از توفان به بعد تاریخش مدوّن است. تاریخ کافران، تاریخ مسیحی‌ها، تاریخ زرتشتیان، تاریخ یهودیان، تاریخ مسلمان‌ها، تاریخ مردان با دین، تاریخ مردان بی‌دین، همه مشخّص است. نه در بین بی‌دین‌ها مردی به بزرگی علی آمد و نه در بین یهودی‌ها، نه در بین مسیحی‌ها و نه در بین زرتشتی‌ها مردی به بزرگی علی آمد! بعد هم می‌گوید: ما علی را از منظر جهانی می‌بینیم، از نظر انسانی می‌بینیم؛ کاری کرد که نه مسلمان کرد، نه یهودی، نه مسیحی و نه زرتشتی، نه بی‌دین کرد، نه با دین. علی، علی است. و این علی همسنگ و همطراز فاطمه است. اگر کسی خواست ببیند فاطمه چقدر مقام دارد، باید بگوید: همتای علی است.

جبرئیل برای هر پیغمبری نازل نمی‌شود. و این بی‌بی وقتی مقام علمی او روشن می‌شود که این دوتا خطبه‌ای که یکی در مسجد، یکی در منزل ایراد کرده‌اند، آن خطبه‌ها را ببینید، بعضی خطبه‌های نهج‌البلاغه را هم ببینید؛ خطبه‌های نهج‌البلاغه هم یکسان نیستند. بعضی‌ها عرشی‌اند. آن خطبه‌های عرشی نهج‌البلاغه را هم ببینید، عمیق‌ترین جمله‌های خطبه‌های عرشی نهج‌البلاغه را ببینید، آنگاه می‌فهمید آن بخش‌های عرشی خطبه‌های عمیق نهج البلاغه قبل از اینکه علی بن أبیطالب سلام‌الله‌علیه آن خطبه‌ها را بگوید و بفرماید، لااقل 25 سال قبلش همین بانو فرمود. خِطابه‌ای دارد که قابل درک است برای خیلی‌ها.

خطبه‌ای دارد که آن به این زودی‌ها درک شدنی نیست. اینها ارتباطی با خدا داشتند، یک ارتباطی با جامعه و خلق. آن بخشی که به خطبه برمی‌گردد، به حمد برمی‌گردد، به توحید برمی‌گردد، به ثناء برمی‌گردد؛ آن، کاری با مردم ندارد که مردم می‌خواهند بفهمند یا نفهمند. دعای عرفه سید الشهداء را مردم می‌خواهند بفهمند یا نفهمند. امّا این 20جلد وسائل و مستدرک و اینها چون برای بیان مردم، هدایت مردم، راهنمایی مردم، اخلاق مردم، حقوق مردم و فقه مردم است، فهمیدنی است. منتها 40-30سال درس می‌خواهد. امّا آن درسی نیست که انسان با این 40-30 سال حلّ بشود. نشانه‌اش این است که خیلی‌ها رفتند و ماندند.

دعاها حسابشان جداست، خطبه‌ها حسابشان جداست، آنجا که ائمه با خدا سخن می‌گویند حسابشان جداست، آنجا که با خلق خدا دارند سخن می‌گویند حسابشان جداست. یک اشکال معروفی است، آن اشکال معروف را مرحوم میرداماد در قبسات اشاره کرده و آن اشکال در شروع خطبه‌های نهج البلاغه حلّ شده و 25 سال قبل از علی‌بن ابیطالب همین بی‌بی سلام‌الله‌علیها حلّ کرده. عصاره آن اشکال این است که مُلحِدان، متفکران مادّی آنها که به اَزلیت عالم فتوا دادند، گفتند: خدا که جهان را خلق کرده است از چی خلق کرده؟

اگر خداوند جهان را از ذرّاتی خلق کرد، پس آن ذرّات قبل از خلقت خدا بودند، قدیم بودند، خدا اینها را خلقش کرد. اگر خداوند عالم را مِنْ شِیء خلق کرد، خوب پس آن شیء بود، آن مواد اولیه بود، خدا عالم را از شیء خلق کرد، پس آنها نیازی به خدا ندارند. اگر مِنْ لا شِیء خلق کرد، لا شِیء که معدوم است، معدوم که نمی‌تواند موّاد خام باشد! از عدم‌که نمی‌شود چیز آفرید که! و شیء هم که از 2طرف نقیض بیرون نیست. مِنْ شِیء باشد، اشکال دارد. مِنْ لا شِیء باشد، اشکال دیگر دارد و غیر از این دو نقیض چیز دیگر نیست. این شبهه از دیر زمان بود.

مرحوم میرداماد در قبسات این شبهه را نقل می‌کند، بعد می‌گوید: این شبهه با خطبه‌های اهل‌بیت حلّ می‌شود و آن نکته این است که نقیض مِنْ شِیء، مِنْ لا شِیء نیست. نقیض مِنْ شِیء، لا مِنْ شِیء است، نه مِنْ لا شِیء! و خیلی‌ها این را از خطبه نهج البلاغه جواب دادند که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه دارد که عالم را لا مِنْ شِیء خلق کرد(3).

یعنی صادر اَزل وجود ندارد، إنشاء مُنشِئات است، چیزی نبود و با اراده الهی یافت شد. این هیچ دلیلی هم در بطلان و استحاله او اقامه نشده و ممکن هم هست. ولی این بزرگواران عنایت نکردند قبل از آنکه علی بن أبیطالب این را در نهج البلاغه - چون خطبه‌های امیرالمؤمنین بعد از اینکه به خلافت رسیده‌اند، ایراد شد - این خطبه‌ها را بخوانند، همین بانو در مقدمه خطبه مسجد کوفه ایراد کرده که فرمود: عالم را خدا لا مِنْ شِیء خلق کرد، نه مِنْ‌شِیء و نه مِنْ لا شِیء (4) نقیض مِنْ شِیء لا مِنْ شِیء است، نه مِنْ لا شِیء. هم نقیض را فهماند، هم ثابت کرد که یک طرف نقیض باطل است، یک طرف دیگر حق.

 آن مشکلی که وجود مبارک فاطمه سلام‌الله‌علیها به پاس او به میدان آمد، به مبارزه برخاست، هم در خطبه مسجد، هم در خطبه منزل، در این دو خطبه گِلایه کرد، اعتراض کرد، از ولایت دفاع کرد، برای اینکه جامعه به آن گرفتاری ناکثین و مارقین و قاسطین مبتلا نشود، الآن هم همان خطری که علی‌بن أبیطالب را تهدید می‌کرد، انقلاب ما را تهدید می‌کند. مشکل علی بن أبیطالب با همین نسل سوم است.

 وجود مبارک علی بن أبیطالب سنّ‌اش از 60گذشته بود. جوان‌های 20ساله، 25 ساله وقتی به دنیا آمدند، علی بن ابیطالب خانه نشین بود؛ نه سوابق قبل از بعثت علی را می‌دانند، نه مبارزات امیرالمؤمنین را در مدینه و مکه دیدند. نه صحنه اُحد را دیدند، نه در غدیر حضور داشتند که ببینند پیغمبر در حضور هزارها نفر علی بن أبیطالب را بلند کرد، فرمود: این علی جانشین من است. اینها را که ندیدند. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: فقط من مشکل‌ام با شماست. من چی بگویم؟ سوابقم را بگویم که نبودید. لواحقم را بگویم که نبودید؛ شما وقتی ما را دیدید که من خانه‌نشین بودم. الآن هم در برابر من می‌ایستید.

پدران شما، مادران شما باید جریان را به شما بگویند که قبل از انقلاب چی بود، حین انقلاب چی شد، بعد از انقلاب چی شد، جنگ چی شد، کی فاتح خیبر بود، کی فاتح اُحد بود، کی فاتح خندق بود، کی فاتح بَدر بود، کی فاتح حُنین بود، کی حدیث طیر درباره او آمد، کی حدیث غدیر درباره او آمد، کی به جای پیغمبر خوابید؛ خوب کاشف الغطاء یک فقیه فَحلی است. در کتاب قیم کاشف الغطاء می‌گوید: به‌نظر من علی بن أبیطالب از حسین بن علی شجاع‌تر است! برای اینکه حسین‌‌بن‌علی وقتی شمشیر سلحشوری دستش بود، می‌کشت و کشته می‌شد. امّا یک آدم بدون شمشیر، بدون سلاح در یک رختخواب بخوابد، منتظر باشد 40شمشیردار به او حمله بکنند؟!

این کشف الغطاء است! الآن خدای ناکرده اگر این نسل جوان، را ما به سمتی سوق بدهیم که خطرات قبل از انقلاب را نفهمد، میراث فرهنگی با مهم‌ترین کتاب‌ها، عالی‌ترین کتاب خطّی، چه قرآن خطّی، چه شاهنامه خطّی، چه حافظ خطّی، چه مولوی خطّی، دیدید که الآن در کتابخانه‌های غرب است! آنها که چون مُستَعمِر ما بودند، ما تحت استعمار آنها بودیم؛ اگر نفت می‌خواستند، می‌گفتیم چشم! گاز می‌خواستند، می‌گفتیم چشم! وقتی می‌گفتند فلان نسخه خطّی کتابخانه آستان قدس را می‌خواهیم، می‌گفتیم چشم! فلان نسخه خطّی کتابخانه ملک را می‌خواهیم، می‌گفتیم چشم!

از طرف مقام معظّم رهبری یک عدّه‌ای مأمورند که به سراغ افراد بازنشسته می‌روند. بازنشسته هم دو قسمند؛ یک عدّه هستند که حقوق مستمری دارند، یک عدّه هستند که نه، کارمند دولت نبودند، حقوق مستمری ندارند! سالمندند، فرتوتند، ‌بازنشست طبیعی‌اند، کسی هم نیست که به سراغ آنها برود. نه فرزندی دارند، نه مستمری بگیرند! از طرف مقام معظّم رهبری یک عده‌ای به سراغ اینها می‌روند. این را می‌گویند ادب دینی! ‌یکی از همین دوستان ما که پدر شهید هم هست، گفت: من از طرف ایشان رفتم جایی، یک بزرگواری، یک عالمی که بازنشست روحانیت بود، دیدم که قدرت سخنرانی، امامت  جماعت ، تدوین و تدریس ندارد، در ضمن زندگی‌اش بسیار ساده است و او هم نیازمند است. امّا روح بسیار بلند؛ یک فقر آمیخته با استغنا دارد!  گفت: من گفتم از طرف که آمده‌ام، او ضمناً، تلویحاً به من فهماند که این را به رهبر بگو، ما آن نیستیم که به سراغ کسی برویم و از کسی چیزی بخواهیم.

این شمایید که موظّفید! این حرف را تلویحاً به من گفت، نه تصریحاً. در لَفافّه یک قطعه ادبی به من فهماند. گفت: جناب شهریار که همشهری ماست، مال همین مرز و بوم آذربایجان است، در مدح علی بن أبیطالب سلام‌الله‌علیه آن شعر معروف را گفت (علی‌ای همای رحمت). آن شعرش، صدر و ساقه‌اش لطیف و زیبا و دلپذیر است. امّا یک بیتش اشتباه است! و یک بیت‌اش خطاست! گفتم: کدام بیت‌اش اشتباه است؟ گفت: آن بیت که می‌گوید: برو‌ ای گدای مسکین دَرِ خانه علی زن/ که نَگین پادشاهی دهد از کرَم گدا را! این اشتباه است. گفتم: اشتباهش کجاست؟

گفت: صحیح‌اش این است: مَرو‌ای گدای مسکین تو دَرِ سَرای مولا، که علی همیشه می‌زد دَرِ خانه گدا را! این است! حالا که به اینجا رسیدیم من مصیبتم را با همین شعر تلفیق می‌کنم که ما نرویم دَرِ خانه فاطمه(س)، چون خودش به سراغ ما می‌آید. ما همین که گفتیم: صَلَّ‌الله عَلِیک یا بِنْتَ رَسُولِ‌الله؛ اَلسَّلامُ عَلِیک وَ عَلی أبِیک وَ عَلی بَعْلِک وَ بَنِیک وَ عَلَی السِّرِ المُسْتُودَعِ فِیک، همین که آمدیم، عرض حاجت کردیم. وجود مبارک امیرالمؤمنین در مراسم تجهیز زهرا اشک ریخت.

گفتند: چرا می‌گریی؟ فرمود: من محرم‌ترین مرد نسبت به این بانو بودم. او تا الآن به من نگفت پهلویم وَرم کرده است! یا بازویم وَرم کرده است! من الآن که زیر لباس داشتم غسلش می‌دادم، دستم به آن برآمدگی رسید! در هنگام دفن آنطوری که در نهج البلاغه هست، رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر سلام‌الله علیهما، گفت: یا رسول‌الله! برای من بسیار گران و سخت و تلخ است که این مصیبت را تحمّل بکنم. قَلَّ عَنْ صَفِیتِک صَبْرِی. سَتُنَبِّئُک اِبْنَتُک النازِلَهُ بِک السَّرِیعَهُ اللَحائِق. یا رسول‌الله! این دخترت که زود به شما ملحق شدند تمام جریان سقیفه و غیرسقیفه را به عرض شما می‌رساند که من هیچ کوتاهی نکردم. هرچه دستور دادی عمل کردم.

فَاَحْفِهَا اَلسؤال وَاسْتَخبِرَهَ الحال. شما هم جریان را یکی پس از دیگری از این بانو سؤال بکنید. انسان که دردمند است، دردش را می‌گوید یک مقداری سبک می‌شود. بعد عرض کرد: یا رسول‌الله! برای کوبیدن فاطمه سلام‌الله علیها تنها هیأت حاکم قیام نکرد. اینها مردم را هم شوراندند. همه جمع شدند، اجماع کردند تا زهرا را منزوی کنند. آن گزارشی که دخترت به عرض شما می‌رساند این است که لِتَضافُرِ الاُمَّه عَلی هَضْمِهَا. تنها از دولت بر نمی‌آمد که زهرا را منزوی کند. تنها از ملّت ساخته نبود که زهرا را منزوی کند. این دولت با آن ملّت، این ملّت با آن دولتِ دست نشانده، اینها اجماع کردند که زهرا را منزوی کنند.

می‌بینید سخن از فدک نیست! شخصیت فاطمه کسی بود که تا همه جمع نمی‌شدند نمی‌توانستند او را منزوی بکنند. گرچه نتوانستند، ولی بالاخره برای انزوای او همه تلاش کردند. یکی گفت: آتش بیاور. یکی گفت: آتش بزن. یکی گفت: غِلاف شمشیر بیاور. یکی گفت غِلاف شمشیر بزن. یکی گفت فدک را بگیر. یکی گفت…

.............................................................
1) اصول کافی / جلد 1 / صفحة 34
2) بحار الأنوار / جلد 67 / صفحة 249
3) نهج البلاغه / خطبة 163
4) دلائل الإمامه / صفحات 31 و 32