این واقعا جای تبریک دارد چراکه در این فضای ملالانگیز و درمیان ژانرهای تکراری، پیدا شدن سروکله فیلمهایی که به ژانرهایی فراموش شده در سینمای ما تعلق دارند واقعا اتفاق محسوب میشود؛ مخصوصا اینکه «کیفر» فیلمی است دارای تشخص و نشان دهنده اینکه کارگردان و دیگر عوامل سازنده فیلم کار خود را جدی گرفتهاند و اگر کیفر حسابی تماشاگر را کیفور میکند، بهخاطر همین است. این اتفاق هم مدیون فیلمسازی است که اغلب با آثارش ما را متعجب کرده است؛ چه آن هنگام که با یک پیشینه موجه سریالسازی در تلویزیون به سینما رفت و فیلم بیاهمیتی مثل «ازدواج به سبک ایرانی» را عرضه کرد و چه آن زمانی که با ادامه توفیق خود در تلویزیون دوباره به سینما آمد و فیلم قابل قبول «پستچی همیشه سه بار در نمیزند» را ارائه کرد و البته چه حالا که با فیلم خوب و در خور اعتنایی مثل کیفر دوباره ما را متعجب کرد.
از نمایش عروسی و صحنه آواز و مجالس مشابه در فیلمهای سینمای ایران خاطره خوبی نداریم. هنوز هم بسیاری از فیلمهای به اصطلاح بدنهای ایرانی برای اینکه جنسشان برای جذب مخاطب جور باشد، بیربط و باربط یک مجلس عروسی، برای فیلمشان تدارک میبینند با کمی آواز و البته رقص مردانه؛ برای اینکه در روحیه مخاطب تأثیر مثبت بگذارد! اما در کیفر اگر بناست فیلم با یک مجلس عروسی شروع شود همه چیز حکایت دیگری دارد؛ تصویر آن کودک غرق در خواب را به یاد بیاورید که به زور بلندش میکنند که با هنر خود مجلس را گرم کند؛ کودکی که حین رقص میگرید و اشکهایش جاری است! همین صحنه کافی است که بدانیم با فیلمی دیگرگونه روبهرو هستیم و هیچ بعید نیست شادی اولیه آن با تلخی و سیاهی بسیار ادامه پیدا کند، چنان که همین گونه نیز میشود. فیلمساز در همین مجلس عروسی سکانس افتتاحیهای میسازد که نه تنها قصه فیلم که پرداختن به شخصیتها و روابط میان آنها کلید میخورد و تا انتهای فیلم هم ادامه پیدا میکند و لحظهای هم یقه تماشاگر را رها نمیکند.
کیفر از نوع آثاری نیست که بتوان با بغلدستی گپ زد، یا اگر چشمها گرم شد یک چرت کوتاه خوابید یا حین تماشای فیلم عنان ذهن را آزاد کرد تا به هرسو که میخواهد بتازد و سرانجام هم چیزی را از دست نداد.
کیفر از همان آغاز نشان میدهد که تماشاگری ششدانگ میخواهد که لااقل برای یک ساعت و نیم فکر و ذکر دیگری نداشته باشد، جز تماشای این فیلم که اگر برای یک لحظه کوتاه هم ارتباطش با فیلم قطع شود، بیشک چیزهایی را از دست خواهد داد؛ چرا که فیلمنامه کیفر، فیلمنامهای است محکم و باخط و ربط درست که ذره ذره و تدریجی به مخاطب اطلاعات میدهد؛ اطلاعاتی که در کل فیلم پراکنده شدهاند، در سراسر حوادث و ماجرای فیلم و به اشکال مختلف خود را نشان داده و به تماشاگر منتقل میشوند؛ گاه به صورت دیالوگ، گاه به صورت یک اتفاق، یا حتی کنشی کوچک یا در نهایت با جلوههای بصری و در قالب یک نمای کوتاه و با اشارهای گذرا پیشروی مخاطب قرار میگیرند و همه و همه نیز در جای خود اهمیت دارند چرا که مجموعه این دادهها که برای درک زیر و بم فیلم به تماشاگر داده میشوند به دقت و ظرافت در یکدیگر تنیده شدهاند و هر یک در جایی قرار گرفتهاند که باید.
همین ساختار حساب شده روایی و مضمونی که پازلوار در کنار هم قرار گرفته شرایطی را به وجود آوردهاند که نمیتوان دست به تکهای از ترکیب آنها زد و آن را جابهجا کرد در غیر این صورت ساختار به هم میریزد.
کیفر از آن فیلمهایی است که اگرچه به لحاظ فیلمنامه محکم و ساختار به هم تنیده و حسابشدهاش نمونههایی در سینمای ایران دارد اما آنچه باعث میشود تا این اندازه تماشاگر را ذوقزده کند بدان دلیل است که از این نمونهها لااقل در سینمای بدنهای و مخاطبمحور نداشتهایم؛ فیلمی که برای مخاطب قصه میگوید، قصه خوبی را به خوب تعریف میکند و تنها چیزی که میخواهد از مخاطب توجه و دقت است و جالب اینکه نویسنده فیلمنامه و فیلمساز آنقدر هنر دارند که اغلب تماشاگران را در شرایطی قرار دهند که مجبور به دقت کردن باشند.
کیفر، فیلمی خوشساخت است البته این نکتهای نیست که در آثارحسن فتحی، اعم از سریالهای تلویزیونی و آثار سینمایی او تازگی داشته باشد، او حتی در فیلمی مثل ازدواج به سبک ایرانی بارقههایی از خود به نمایش میگذارد که نشان دهنده فیلمسازی مسلط و تواناست که از قضا فیلمنامهای کممایه را برای ساخت در دست گرفته اما در کیفر با توجه به کیفیت فیلمنامهای که دارد بستری فراهم آمده تا او هنرش را آنگونه که شایسته است به نمایش بگذارد.کیفر تا اندازه زیادی وامدار و مدیون فیلمنامه خود است اما این همه ماجرا نیست تا آن را صرفا فیلم فیلمنامه بنامیم. فتحی در کسوت فیلمساز هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد مخصوصا که در جای جای فیلم به میزانسنهایی بر میخوریم که تأثیر صحنههایی را که به روی کاغذ آمده چند برابر میکند.
به یقین فتحی در حد بضاعت خود از کنار چیزی ساده نگذشته است. فیلمی در این سطح که قرار است یک الگو و نمونه برای همتایان خود محسوب شود باید همه چیزش خوب باشد، از فیلمبرداری گرفته تا تدوین، موسیقی و البته بازیها. همه اینها نیز در کیفر در سطحی بالاتر از استاندارد سینمای حرفهای ایران قرار میگیرند.
فیلم یک جمشید هاشم پور فوقالعاده دارد که نقش یک بزن بهادر پابه سن گذاشته و ترکخورده را عالی ایفا میکند و البته یک مصطفی زمانی که باوجود پیشینه ناامید کنندهای چون یوسف پیامبر، نشان میدهد اگر فیلم خوب باشد او هم توانایی و استعداد همراهی با آن را دارد.
کیفر، شخصیتهای متعدد دارد که اغلب نیز از حضوری مؤثر در روند فیلم برخوردارند؛ آدمهایی که در طول فیلم و به شکلی تدریجی در موقعیتهای مختلف پرورش یافته و به تماشاگر شناسانده میشوند؛ شخصیتهایی خاکستری که به مدد بازیهای خوب هنرپیشگانش بهدرستی از کار درآمدهاند و حضوری به قاعده دارند؛ همانقدر که باید باشند و دیالوگهایی که از زبان آنها میشنویم متناسب با چند و چون آنهاست.
دیالوگهای فیلم همانند اغلب کارهای فتحی بسیار خوب نوشته شدهاند که
هم ترکیب واژگانی جذابی دارند و هم متناسب با چند و چون شخصیتها و موقعیتهای روایی فیلم هستند بنابراین درست در جای خود مینشینند و گاه کیفیتی دو پهلو پیدا میکنند و به نکتهای ارجاع میدهند که دلالت بر منطق درونی و اجزای مختلف روایی فیلم دارد و حتی زمانی چنان طلایی جلوه میکنند که میتوان آنها را در زمره دیالوگهای ماندگار به ذهن سپرد.
کیفر یکی از آن درامهای نوآر معمایی است که در سینمای ایران همیشه جای خالی آنها احساس شده؛ فیلمی که در هوای آثار نوآر سینما و ادبیات تنفس میکند و نشان میدهد اگر قریحه و ذوق باشد میتوان نامتناسبترین ژانرها با فضای فرهنگی و اجتماعی ایران را نیز برای ساخت فیلمی ایرانی و در فضایی ایرانی بهکار گرفت. هرچند که در کیفر نیز لغزشهایی در این زمینه دیده میشود اما حاصل کار آنقدر دیدنی هست که بتوان از این اندک ناهمخوانی صرف نظر کرد. نمونهاش برقراری مسابقات بکس چینی در مکانی متروکه است که برای فیلمی در جغرافیای ایران غریب مینماید و ظاهرا میل به داشتن قهرمانی کتکخورده باعث شده چنین صحنهای در فیلم تدارک دیده شود اما با این حال اجرا آنقدر خوب از کار در آمده که زیاد توی ذوق نزند.
به هرحال به سنت بسیاری ازآثار نوآر، قهرمان فیلم بر اثر یک اتفاق راه میافتد تا حقیقت را دریابد و بعد وقتی قصه پیش میرود و نقاب از چهره آدمهایی که دورهاش کردهاند، کنار رفته و صورت واقعی آنها آشکار میشود، تازه درمییابد که چقدر تنهاست. فیلمنامه کیفر از الگوی سفر در داستانگویی بهره میبرد؛ سفر قهرمان فیلم به دل حادثه و عطش او برای کشف واقعیتی که لحظه لحظه پیچیدهتر شده و در عین حال سیاهتر نیز جلوه میکند.
بازیای در پیرامون این شخصیت در جریان است که همه شخصیتها در آن شرکت دارند و سهمی را بر عهده گرفتهاند. در طول مسیری که به رمزگشایی از آن میانجامد، مخاطب پا به پای قهرمان فیلم به حدس و گمانهزنی میپردازد با او فریب میخورد، با او پی به واقعیت میبرد و از این همراهی نیز لذت میبرد.
شخصیت اصلی در پایان فیلم در نقطهای قرار میگیرد که واقعا از جنبههای گوناگون با نقطه آغازین فیلم متفاوت است؛ نهتنها بهدلیل دریافت تازه که از آدمهای پیرامون خود دارد، بلکه به لحاظ بار روانیای که بر ذهن او سنگینی میکرده و در این رهگذر، فوران کرده و او را به آرامش میرساند؛ نگاه او به دختری که هانیه توسلی نقشاش را بازی میکند، در سکانس پایانی فیلم به یاد بیاورید.
در سینمایی که بر مدار کلیشههای مستعمل و فرسوده میگردد و جریان مسلطش بر تولید انبوه کمدیهای نازل و سخیف بنا شده است، ساخته شدن فیلمی چون کیفر را باید غنیمت دانست. کیفر به مخاطب و شعور او احترام میگذارد و از این رو تماشاگر جدی را نیز وادار به احترام میکند و این نمونه خوبی در سینمای ایران برای این ایده است که اگر میخواهی تماشاگر تو را دستکم نگیرد، تو هم او را دستکم نگیر!