آرش معیری: درباره سریال «پرانتز باز» صحبت‌های زیادی می‌توان کرد اما از یک نکته نمی‌توان به راحتی گذشت و آن بازی راحت و روان فرزین محدث است که در نقش حمزه در این کار ظاهر شد.

 


او در نقش‌های متفاوتی بازی کرده است؛ از بازی در فیلم‌ «مارمولک» تا بازی در تئاتر عروسکی «ماکاندو».

او یک تئاتری است که در آموزشگاه‌‌های بازیگری فن بیان درس می‌دهد. حالا او در آغاز راه تازه‌ای است، می‌تواند یک کمدین تازه باشد اما دیدگاه‌های دیگری نسبت به بازیگری و فیلم‌های امروز سینما و سریال‌ها دارد که خواندنش جالب است و نشان می‌دهد بازیگران ما با چه فضای دوگانه‌ای مواجه هستند.

  • فرض کنید امروز آن روزی است که وارد دفتر آقای کیومرث پوراحمد شده‌اید. همه ما آقای پوراحمد و کارهایش را می‌شناسیم و همه عوامل سینما و از جمله بازیگران دوست دارند با ایشان همکاری کنند. شما وارد می‌شوید و آقای پوراحمد می‌گوید: «این همان حمزه است که من می‌خواهم». فرزین محدث چه حسی پیدا می‌کند؟

2 تا اتفاق می‌افتد؛ یکی اینکه به شدت خوشحال می‌شود چون کیومرث پوراحمد با آن سابقه‌ای که دارد او را انتخاب کرده و به شدت نگران می‌شود به این دلیل که فکر می‌کند آیا این وظیفه‌ای که به گردنش می‌افتد را می‌تواند درست انجام بدهد یا نه. آدم ناخودآگاه فکر می‌کند که آیا می‌تواند درست بازی کند و انتظارات کارگردانی مثل پوراحمد را برآورده کند؟ آیا اطمینانی که به تو کرده اطمینان اشتباهی نبود. این دو اتفاق است که هر دو جذاب است؛ هم آن شعف و خوشحالی و هم آن نگرانی.

  • الان که کار را تقریبا تمام کرده‌اید فکر می‌کنید حق داشتید نگران باشید یا خوشحال؟

نمی‌خواهم جواب کلیشه‌ای به شما بدهم و بگویم باید مردم نظر بدهند و از این صحبت‌ها. قضیه این است که من بازخوردهای خوبی از کار دیدم و احساس می‌کنم که نباید نگران باشم. البته این نگرانی را تا پایان سریال دارم. نگرانی از اینکه آنچه ساخته شده و من در آن نقشی داشتم چه از طرف مردم و چه از طرف منتقدین مورد استقبال قرار گرفته یا نه؛ عوام و خواص. مردم به شدت برای من مهم هستند. برای اینکه من برای مردم کار کردم. اگر مردم تو را به عنوان بازیگر دوست داشته باشند و از تو استقبال کنند انگار مسیر را درست انتخاب کرده‌ای و احساس می‌کنی که مردم تو را دوست دارند، بنابر این خیالت راحت است و آن وقت راحت‌تر کار می‌کنی. نظر منتقدین هم برایم مهم است چون من به‌شدت آدم نقدپذیری هستم و می‌خواهم بدانم که نظرشان چیست. دوست دارم نقد بازی بکنند و بگویند که آن بازی درست بوده یا غلط. بنابراین از این طرف یعنی از طرف منتقدین قضیه علمی بازیگری برایم اهمیت پیدا می‌کند. من بازیگری هستم که به صورت آکادمیک کار کردم، بنابراین نقد برایم اهمیت دارد و می‌خواهم جنسی از بازی طنز را ارائه بدهم که هم درست باشد و هم کمک کند که کار به من پیشنهاد شود.

  • منتقدین که نظرات خوبی راجع به کار شما داشتند. ضمن آنکه آقای پوراحمد هم به عنوان کارگردان کار و هم به عنوان یک خبره سینما خیلی روی شما و بازی شما نظر مساعد و خوبی داشت و خیلی مانده به پخش این سریال، همه را دعوت می‌کرد به دیدن بازی شما. از این بابت که این قضایا باید برایتان کفایت کند.

بله. اما به هر حال این نگرانی همیشه برای یک بازیگر هست که آیا تماشاگر تا پایان سریال آن را دنبال کرده یا نه. مخصوصا بازیگری که تازه شروع کارش است. من تازه دارم پله‌های اولیه را برمی‌دارم.

  • اینکه شما از طرف مردم پذیرفته شوید. اگر از طرف مردم پذیرفته شدید، به این معنی است که شما را در یک تیپ کمدی پذیرفته‌اند و شما را باور کرده‌اند. قبول دارید؟

تقریبا. این را تا حدودی قبول دارم. وقتی یک نفر در نقشی جا می‌افتد مردم دوست دارند بیشتر او را در آن حالت ببینند. اما من برای مردم احترام قائلم و نمی‌خواهم همیشه مرا در یک قالب خاص ببینند.

  • چرا؟ اینکه شما را در یک قالب خاص کمدی ببینند چه ایرادی دارد؟ به نظرم این حرف یک حرف کلیشه‌ای است که هم کارگردان‌ها و هم بازیگران تکرار می‌کنند. بازیگری مثل لوئی دفونس، لورل هاردی، نورمن ویزدم و دیگران، 50-40سال با همان تیپ و کاراکتر بازی کردند. چرا شما که با این کاراکتر خاص پذیرفته شدید باید سعی کنید که مدام خودتان را تغییر بدهید؟

من این را رد نمی‌کنم. فقط قضیه این است که اگر این کار را بکنم، به عنوان یک بازیگر دیگر تجربه لحظات متفاوت را ندارم. من به عنوان یک بازیگر دوست دارم لحظات آدم‌های متفاوت را تجربه کنم. اگر کار کمدی موقعیت به من پیشنهاد شود شاید قبول کنم اما اگر قرار باشد مدام حمزه را تکرار کنم دیگر دست‌کم برای خودم جذاب نیست. اگر من فقط به مسئله مالی قضیه نگاه کنم و دائم تکرار کنم دیگر آن خلاقیت در کارم وجود نخواهد داشت و وقتی خلاقیت وجود نداشته باشد دارم از خودم خرج می‌کنم و یک جایی دارم شرتماشاگر کلاه می‌گذارم. آیا این کلاه گذاشتن بد نیست؟ به نظر من این بی‌احترامی به تماشاگر است.

  • به نظرم تماشاگر باید بیاید در سالن و لذت ببرد و برود. وسط این کارها هم یک فیلم هنری مثل «شاعر زباله‌ها» هم به شما پیشنهاد می‌شود و آن را بازی می‌کنید.

همین فکرها باعث شده که سینمای ما اینطور شود.

  • منظورم فیلم‌های بی‌ارزش نیست بلکه منظورم فیلم‌های سرگرم‌کننده و کمدی خوب است. یک کمدی موقعیت خوب و سالم مثل همین پرانتز باز.

به هر حال اتفاقی که می‌افتد این است که بعضی شخصیت‌ها همان را که در تلویزیون بازی کردند در سینما هم تکرار می‌کنند. در گذشته به مرحوم بیک‌ایمان‌وردی ایراد می‌گرفتند ولی الان همان سیستم صدبرابر تکرار می‌شود. البته تماشاگر می‌رود می‌بیند. اما اعتقاد من این است که باید تماشاگر را آموزش داد. اما مثال‌های خوبی هم وجود دارد. مرحوم خسرو شکیبایی می‌رود سریال «خانه سبز» را بازی می‌کند که تماشاگر خسرو شکیبایی را با آن اطوار و آن نوع صحبت‌کردن می‌پذیرد و به شدت دوستش دارد و همین آدم می‌رود در سینما یک فیلم دیگر را در یک فضای دیگر بازی می‌کند و تماشاگر در همه جا دوستش دارد. آن وقت تماشاگر، خسرو شکیبایی را به عنوان یک بازیگر دوست دارد و او هر نقشی را که بازی کند کارش را دنبال می‌کند و دنبال آن کاراکتر خاصی که بازی کرده نیست. برای پرویز پرستویی هم این اتفاق می‌افتد. ایشان هم کمدی بازی می‌کند و هم جدی و خودش را در یک نقش نگه نمی‌دارد.

  • آن وجه خاص بازیگری درست اما یک وقت‌هایی، یک آدم‌هایی یک تیپ خاص می‌شوند؛ مثلا بازیگر بزرگی مثل آلن‌ دلون در تمام عمرش با همان چهره زیبا در صحنه حضور داشت و مردم هم دوستش داشتند اما اینجا ما تا به فلان بازیگر خوش چهره می‌رسیم، برای آنکه بگوییم چقدر این مسائل برایمان مهم است از او می‌پرسیم: آیا حاضری به خاطر بازی و بازیگری چهره‌ات را بشکنی؟ او چرا باید این کار را بکند؟

من به این حالت ایراد نمی‌گیرم.

  • من هم می‌خواهم بگویم، درست است که یک بازیگر در حالت‌های دیگر و در نقش‌های متفاوت لذت بیشتر و بالاتری از بازیگری می‌برد اما یک وجه مهم از شخصیت یک بازیگر این است که تماشاگران را جلب پرده سینما یا صفحه تلویزیون کند. این به معنای بازی در فیلم‌های سخیف نیست؛ ممکن است فیلم خوبی باشد، مردم لذت ببرند و سرگرم شوند و در ضمن تیپ خاص آن بازیگر را پذیرفته باشند.

من این را رد نمی‌کنم اما معتقدم نباید به هر قیمتی این کار را انجام داد و زیاد تکرارش کرد. من ممکن است بعد از این در یک کار کمدی هم بازی کنم اما این آدم‌ها شبیه همدیگر نیستند. شاید نقش یک آدم جدی را بازی کنم که در یک موقعیت کمدی قرار گرفته است. به من یک فیلم پیشنهاد شد که کاراکتری که من باید بازی می‌کردم، یک چیزی شبیه مارمولک بود، یک چیزی شبیه حمزه بود و من احساس می‌کردم که خلاقیتی اتفاق نمی‌افتد و من دارم از یک چیزهایی که از گذشته داشتم خرج می‌کنم تا چیزی درست کنم که مردم از آن خوششان بیاید. احساس می‌کردم اول دارم خودم را گول می‌زنم و بعد تماشاگر را و من این را دوست ندارم.

 

  •  من به‌عنوان یک خبرنگار، 10سال قبل با این حرف موافق بودم و کسی اگر این حرف را می‌زد، می‌گفتم: «به‌به چه هنرمند فرهیخته‌ای!» اما الان ضمن آنکه باز هم می‌گویم به‌به چه هنرمند فرهیخته‌ای، فکر می‌کنم دارد اشتباه می‌کند. به‌نظرم کمدینی مثل علی صادقی عیبی ندارد که در همه فیلم‌هایش بخش زیادی از علی صادقی همیشگی را داشته باشد. مردم او را با این حرکات پذیرفته‌اند و دوست دارند و او باید سعی کند در موفقیت‌های مختلفی قرار بگیرد و فیلم‌هایی بازی کند که مجموع فیلم، یک کار بی‌ارزش نباشد. یک‌سری تیپ‌ها، یک‌سری تعاریف و موقعیت‌های اولیه را به‌صورت قرارداد در خودشان دارند و مثل جوک‌گفتن و حضور یک سری ملیت در آنهاست. مثلا وقتی می‌گوییم یک اسکاتلندی، دیگر لازم نیست که بگوییم او خسیس است و...، شنونده آن تعریف‌های اولیه را دارد و راوی خیلی جلو می‌افتد.

این چیزهایی را که می‌گویید قبول دارم. من البته نمی‌خواهم تیپ باشم.

  • در نهایت حرف‌هایم می‌خواستم بگویم موقعیتی که پرویز پرستویی دارد خیلی موقعیت ویژه‌ای است که می‌تواند هم طنز بازی کند و هم جدی و هم همه‌چیز، اما آن یک استثناء است؛ البته ایشان هم مجبور می‌شود یک سری فیلم معمولی هم بازی کند.

بله. درست است. هیچ‌کدام از این چیزهایی که می‌گویم یک قاعده کلی نیست. بخشی از مسائلی که مطرح می‌کنیم به‌خاطر ایراد سینمای ما هم هست. در اینجا اگر حمزه پرانتز‌باز برای مردم جواب داده باشد و می‌خواهند از همین حمزه در فیلم‌های مختلف استفاده کنند که تماشاگر را بکشانند به سینما، این می‌شود سوءاستفاده از مردم و به‌نظر من این به‌شدت مهم است.

  • ببینید. روان اتکینسون یک هنرمند ویژه و خلاق است که در هر فیلمی می‌تواند بازی کند. شخصیت واقعی‌اش بیرون از «مستربین» یک چیز دیگر است اما همه‌اش دارد مستربین را بازی می‌کند برای آنکه مردم این تیپ را پذیرفته‌اند؛ این عیبی ندارد.

مقایسه‌ات اشتباه است. من در آن طرف قضیه می‌توانم جیم‌کری را مثال بزنم. جیم‌کری بازیگری است که در قالب طنز او را پذیرفته‌ایم اما حتی نقش‌های طنز هم بازی می‌کند. این نقش‌ها با هم متفاوت است. البته جدی هم بازی می‌کند و اتفاقا به خاطر آن جایزه هم گرفت.

  • بله. مثلا علیرضا خمسه خودمان که این همه نقش کمدی بازی کرد و جایزه نگرفت و آخر سر به خاطر بازی در نقش جدی‌اش در فیلم «بیست» جایزه گرفت.

همان علیرضا خمسه. او فقط به‌عنوان یک بازیگر کمدی که یک‌سری کار خاص بکند قبول می‌شد اما از دوره‌ای به بعد، او آن قالب را شکسته و دارد نقش‌های متفاوت بازی می‌کند و تماشاگر او را می‌پذیرد. تماشاگر اگر یک بازیگر را دوست داشته و او را به عنوان یک بازیگر قبول داشته باشد در نقش‌های متفاوت او را می‌پذیرد؛ اگر به تماشاگر احترام بگذاریم به ما احترام می‌گذارد. بازیگرانی که شما گفتید درست است که در جاهای مختلف همان نقش را مدام تکرار می‌کنند اما تا کی می‌خواهند تکرار کنند؟ تا 10سال بعد؟

  • تا همان قدر که کشش دارد.

قضیه این است که در این بین اگر یک نفر جدید بیاید، اگر او برای تماشاگر کشش داشته باشد آن قبلی را کنار می‌گذارد.

  • اگر بازیگر باشد می‌ماند.

اگر بازیگر باشد که مدام خودش را تکرار نمی‌کند.

  • این حرف تا حدودی درست است اما یک حرف کلی است.

به نظر من آقای محمدرضا گلزار برای سینمای ایران بسیار مفید است، برای اینکه بخش مهمی از سینما، گردش چرخ‌های آن است و او کسی است که می‌تواند تماشاگر را به سالن بیاورد.

  • به نظر من آقای گلزار بسیار آدم باهوشی است.

من برعکس خیلی‌ها که چیزهایی در مورد او می‌گویند، می‌گویم حضور محمدرضا گلزار برای سینمای ایران لازم است و هر چقدر هم پول می‌گیرد نوش جانش، برای اینکه چند برابر آن مبلغ را که می‌گیرد به سینما سود می‌رساند، ولی اگر یک بازیگر زیباتر از او بیاید شاید مخاطبان اینگونه فیلم‌ها بروند دنبال آن چهره جدید. او ویژگی‌های کامل یک مرد جذاب و خوش‌چهره را دارد. بهرام رادان هم چنین ویژگی‌هایی داشت اما مسیرش را عوض کرد و حالا همه او را می‌پذیرند. مردم هم دوستش دارند.

  • ولی بعضی از فیلم‌هایش نمی‌فروشند. او هم اگر دنبال فیلم‌های بفروش بود شاید صنعت سینمای ما را رشد می‌داد، اما نخواست.

اگر بخواهیم این‌طور نگاه کنیم قضایا مشکل می‌شود. من دوست دارم تماشاگر بگوید که من این آدم را به‌عنوان یک بازیگر خوب دوست دارم. الان اعتقادم این است. شاید 5سال بعد شما را ببینم و بگویم من اشتباه کردم.

  • 5سال بعد مرا می‌بینید و می‌گویید که اشتباه کردید.

شاید هم نگفتم. من دوست دارم مردم مرا به‌عنوان یک بازیگر پذیرفته باشند.

  • این درست. اگر مردم این شناخت را داشتند باید تا به‌حال وجه بازیگری شما را در تئاتر دیده و فهمیده باشند.

تئاتر تماشاگر محدودی دارد. یک تئاتر را هزار نفر می‌بینند نه چند میلیون‌نفر.

  • به نظر شما اگر در ده‌تا فیلم دیگر هم بخشی از حمزه را تکرار کنید، یک کارشناس بازیگری که 10دقیقه از فیلم را ببیند می‌فهمد که بازیگر هستید و دارید خوب بازی می‌کنید. اگر قضیه تکرار است، سال‌های سال بود که به مرحوم خسرو شکیبایی می‌گفتند 10سال است دارد هامون را تکرار می‌کند، درحالی که شاید این نظر خیلی سختگیرانه بود و اینها در کاراکتر خودش بود.

بعضی از نقش‌ها روی یک بازیگر خیلی تأثیر می‌گذارد ولی مردم هامون را هم خیلی دوست دارند. اگر بعداز این همه سال، شما الان هم هامون را ببینید، برایتان جذاب است.

  • من البته بازی خسروشکیبایی در سریال «روزی روزگاری» را شاید بیشتر از هامون دوست داشتم.

در «شب» رسول صدر عاملی هم عالی بود.