چه در روزهایی که درباره جان فورد و اورسن ولز مطلب مینوشت و چه در دهه هفتاد که فیلمهای به یاد ماندنی چون «تازه چه خبر دکتر جون»، «ماه کاغذی» و «آخرین سانس نمایش» را میساخت.
باگدانوویچ همچنان پرانرژی و فعال است. مستندهایی درباره فیلمسازان مورد علاقهاش ساخته و در کنار فیلمسازی همچنان میکوشد تا میراثگران قدر سینمای کلاسیک را برای نسلهای بعدی حفظ کند.
این منتقد قدیمی، عاشق سینمای کلاسیک است و اعتقاد دارد که در سینمای معاصر دنیا چیزی به نام هنر به ندرت یافت میشود.
- در شرایط فعلی، توجهی که شما به تاریخ سینما و آثار کلاسیک نشان میدهید کمی غیرعادی است. به نظرتان برای مردم هم سینمای گذشته تا این اندازه اهمیت دارد؟
میدانم و میپذیرم که برای مردم این سینما آن قدرها اهمیت ندارد ولی این نکته تأثیری بر من نمیگذارد. من وظیفه خودم میدانم شعلهای را که باعث ادامه حیات سینما طی تمام این سالها شده حفظ کنم یا دست کم روایت خودم را بازگو کنم.
حتی عده زیادی در استودیوهای فیلمسازی نمیدانند این فیلمها مثل یک گنجینه میمانند و باید حفظشان کرد؛ آثاری که ما وظیفه داریم آن را به نسل بعدی انتقال بدهیم. در واقع این یک میراث گرانقدر است.
برای درک این موضوع کافی است به این نکته توجه کنید چرا فیلمهای امروزین تا این اندازه ضعیفاند. اگر در گذشته ما آن همه فیلم درخشان و تماشایی داشتیم به این واسطه بود که آدمهای زیادی وجود داشتند که در ساخت این گونه آثار توانمند بودند. در سینمای امروز تعداد چنین آدمهایی به حداقل رسیده است.
- چه طور میتوانیم این حرف را بپذیریم در حالی که در آن موقع هم فیلمهای بد و پیش پا افتاده فراوانی ساخته میشد؟
به هیچ وجه نگفتم که در گذشته کارگردان بد نداشتیم. تعداد آدمهای بیاطلاع در آن زمان هم کم نبود.
- بیاطلاعی از چه؟
از هنر و از مفاهیم عمیق فیلمسازی. البته در آن زمان تعداد فیلمسازان بیدانش از امروز بسیار کمتر بود. یک آمارگیری ساده به شما همین را میگوید. دوران طلایی سینما در دهههای 1930 و 1940 سندی برای این موضوع است؛ روندی که تا دهههای 1950 و 1960 هم تداوم یافت.افت کیفی سینما اصلاً و ابداً تصادفی نیست.
در آن زمان، صحنههای خشن و الفاظ زشت در فیلمها خیلی کمتر از حالا بود. به جای اینها، فیلمها میکوشیدند به انتقال پیام بپردازند. در سینمای امروز با این حجم حرمتشکنی و صحنههای غیر اخلاقی، دیگر جایی برای انتقال پیام سالم باقی نمانده است.
نکته عجیب این جاست که سینماگران امروز، تمام رفتارهای زشت و مضامین نادرست را در فیلمهایشان به کار میگیرند و بعد میگویند مخاطبشان نوجوانان و جواناناند. این خیلی زشت است که شما این کارها را برای گروههای سنیای انجام دهید که محصول تولید شده برای آنها باید چیزی به کل متفاوت از اینها باشد.
- میگویند زمانی شما سالانه 800 فیلم میدیدهاید که میانگینش میشود روزی 5/2 فیلم. این مسأله صحت دارد؟
بله. همین طور است، این البته به زمانی مربوط میشود که کارم نوشتن نقد فیلم بود. برای نقدنویسی خودم را موظف میدانستم که هر فیلمی را ببینم. وقتی خودم شروع به کارگردانی کردم، آمار فیلم دیدنم پایین میآید و به سالی 300 فیلم رسید.
- الان چه؟
الان از این هم پایینتر آمده است. فکر میکنم در سال به زحمت 200 فیلم میبینم. یک دلیلش مشغلههای فراوان من است و دلیل دیگر که البته مهمتر هست پایین آمدن تعداد فیلمهایی است که ارزش دیدن دارند.