سرشار خود داستاننویسی کهنهکار است و هیچ داستاننویسی پیش از این دبیر کتاب سال نبوده است. بنابراین میشد از این نظر خوشحال بود که کار به دست کاردان سپرده شده و اگر هم او تعریف ویژهای از ادبیات دارد، دست کم نویسنده است و کار را میشناسد.
با این همه دوران دبیری سرشار تنها حدود 4 ماه دوام آورد. او همان طور که ناگهان آمده بود، ناگهان هم رفت و همان طور که برای آمدنش چندان توضیحی نداد، برای رفتنش، هیچ علتی نیاورد. تنها پس از 2 ماه، وقتی که همه تصور میکردند او هنوز دبیر است، به فارس گفت: من نزدیک 2 ماه است که دیگر در دبیرخانه مسئولیتی ندارم، به همین دلیل از برنامههای در دست اجرا بیاطلاعم و متعهد به این شدهام که درباره مسائل بهوجود آمده صحبتی نکنم.
البته مسئولان اجرایی کتاب سال، همچنان به بازگشت او امیدوارند و فرض میکنند استعفایش را پس خواهد گرفت. اما صرفنظر از این موضوع، استعفای زودهنگام سرشار، یک بار دیگر این پرسش را مطرح میکند که آیا این شیوه برگزاری جایزه کتاب سال و جوایز دیگر وزارت ارشاد، کارشناسیشده و مناسبترین شیوه است؟ و آیا کنارهگیری سریع دبیر این جوایز و دبیران دیگر پیش از او که معمولا از شرایط راضی نبودهاند، نشان از وجود مشکلاتی جدیتر در نوع برگزاری ندارد؟
نمیتوان با صراحت به این پرسشها پاسخ گفت اما این را میتوان گفت که کتاب سال در حوزه ادبیات، به ندرت توانسته است نظر فعالان این حوزه را تامین کند. اعلام نکردن نام داوران، نداشتن برگزیده در بیشتر دورهها، نادیده گرفتن طیف بزرگی از نویسندگان و آثار خوب و پرفروش سال و مواردی از این دست، همواره کتاب سال را که باید مهمترین، بزرگترین و تاثیرگذارترین جایزه کتاب در ایران باشد، تحتتأثیر قرار داده و اثرگذاریاش را تا حد قابل توجهی کاهش داده است.
صرفنظر از همه مواردی که در تاریخچه این جایزه روی داده و میتواند بررسی کارشناسانه شود، تنها با توجه به آمدن و رفتن سریع محمدرضا سرشار، میتوان به این نکته اندیشید که اصولا چرا باید چنین شود و مشکل از کدام ناحیه است؟ شاید بررسی مجدد ساختار اجرایی این جایزه، مسئولان را به نتایج بهتری برساند. شاید بتوان به شیوه دیگری از برگزاری - مثلا رایگیری از عده زیادی فعال و منتقد یا تشکیل هیات داوران بهصورت معرفی نماینده از اصناف مختلف درگیر با کتاب و... دست یافت و شاید هم البته به همین که هست رسیدیم.