تاریخ انتشار: ۱۵ شهریور ۱۳۸۹ - ۰۶:۳۱

زهرا رفیعی: بچه‌های کار فقط آنهایی نیستند که در چهارراه‌ها فال و گل می‌فروشند یا در زباله‌دان‌ها دنبال اشیای ارزشمند می‌گردند و یا اسپند دودکنان از میان ماشین‌ها رد می‌شوند.


بعضی‌ها در خانه‌هایشان میخ صاف می‌کنند و برای هرکیلو، مبلغ کمی می‌گیرند، بعضی‌هایشان هم در یک کارگاه و در شرایط بسیار نامناسب شغلی کیف تعمیر می‌کنند، عروسک سر هم می‌کنند، گلدوزی‌ می‌کنند و... .

بچه‌های کار با خانواده‌هایی که عموما مشاغل کاذب دارند در حومه شهر‌های بزرگ زندگی می‌کنند و وقت تحصیل و توانشان توسط خانواده‌هایشان اشغال می‌شود؛ بنابراین کودکان کار عموما یا سواد ندارند یا مهارت زندگی را نمی‌دانند و همین موضوع آنها را در معرض خطرات بسیاری قرار می‌دهد؛ به راحتی فریب کسانی را می‌خورند که می‌دانند چطور می‌شود از آنها سوءاستفاده کرد. کسی به عروسکی در دست کودکان شک نمی‌کند حتی اگر در آن مواد‌مخدر جاسازی کرده باشند؛ به کیف مدرسه‌شان، مسیری که می‌روند و خانه‌ای که به آن وارد می‌شوند هم شک نمی‌کند. آنها به‌راحتی می‌توانند حاملان مواد‌مخدر باشند و بعد شاید ساقیان آن و بعد هر اتفاق دیگری می‌تواند در انتظارشان باشد.

معصومه دختر 13ساله‌ای است که به‌همراه 3خواهر دیگرش درد‌های مادرشان را شنیدند و تصمیم‌گرفتند با وجود مخالفت‌های مادرشان به سر کار بروند. معصومه کارش را در کارگاه تولیدی لباس شروع کرده است. او در مورد شرایط کارش می‌گوید: آنجا محیط سالمی نداشت. بعضی از کارگرها و صاحبکار شیشه و تریاک مصرف می‌کردند و از ما می‌خواستند که برایشان مواد جا‌به‌جا کنیم. آنها می‌دانستند که ما به پول نیاز داریم. به من می‌گفتند مواد را توی عروسک‌ها می‌گذاریم، کسی هم شک نمی‌کند. برای چی باید این همه کار کنید با پول کم؟ اگر برای ما مواد جابه‌جا کنید چندین برابر حقوقتان پول می‌دهیم.

او با کنایه می‌گوید: آدم‌هایی که معتادند و قاچاق می‌کنند به راحتی پول درمی‌آورند ولی ما برای خرج تحصیل، زندگی و... باید این همه سختی بکشیم. من می‌دانم که برای آنها آینده دیگران اصلا مهم نیست و با همین فروش مواد خانه و ماشین و زندگی توپ می‌توانند داشته باشند.

اسماعیل یکی دیگر از نوجوان‌هایی است که بعد از فوت مادرش با مواد‌مخدر آشنا شده است. او می‌گوید: سال دوم دبیرستان بودم که با یک سری از دوستانم اکیپ درست کردم. آنقدر با هم دوست بودیم که حتی در دعوا هم با هم شرکت می‌کردیم. من با اعتیاد هیچ آشنایی نداشتم و فکر نمی‌کردم که این مواد چه کارها می‌تواند با آدم بکند.

صبح یکی از همان روزهایی که عصبی و ناآرام بودم شنیدم که 2نفر از دوستانم در یکی از مهمانی‌های شبانه با مصرف قرص مرده‌اند. در واقع من و دوتا از دوستانم توانستیم از این مهمانی، سالم بیرون برویم.

اسماعیل در خانواده هفت نفره‌ای بزرگ شده‌است که به گفته خودش با معضلات اجتماعی آشنایی نداشته‌اند. او می‌گوید: من هم نمی‌دانستم که اعتیاد چیست و چه می‌کند. من از زمانی در معرض خطر قرار گرفتم که مادرم فوت کرد. من که آدم آرامی بودم به فردی عصبی و پرخاشگر تبدیل شدم و حتی در مقابل نصیحت پدرم عصبی می‌شدم. هیچ‌چیزی نمی‌توانستم بگویم ولی از درون مثل یک بمب در انتظار انفجار بودم. فقط این نبود؛ هر چه می‌خواندم در ذهنم نمی‌ماند، در نهایت اعصابم به هم می‌ریخت و می‌رفتم پیش رفقایم. آنها نخستین بار به من شیشه را معرفی کردند. آنها می‌گفتند که شیشه باعث می‌شود که یادگیری و حافظه‌ام تقویت شود. فقط شانس آوردم که کسانی را پیدا کردم که به من نشان دهند که می‌توان گفت «نه».

منیره آرزومندی مدیر یکی از مراکز غیردولتی حمایت از کودکان کار در مورد کودکانی که در این مؤسسه رفت‌وآمد می‌کنند، می‌گوید: از آنجایی که کودکان کار زیر 6 سال، کمتر هستند ثبت‌نام از بالای این سن شروع می‌شود. بیشترین فراوانی کودکان کار و خیابان بین 7 تا 13سال است. در این سن دختران بیشتر کارهای دستی مثل گلدوزی و پسران صاف کردن میخ در منزل انجام می‌دهند.

منیره آرزومندی مدیر این مؤسسه حمایتی می‌گوید: اصولا کودکانی که در خیابان کار می‌کنند و محدودیت‌ها و محرومیت‌های زیادی را تجربه می‌کنند به‌دلیل کار در شرایط غیراستاندارد در معرض انواع آسیب‌ها هستند. این محیط عامل خطری است که بچه‌ها را به سمت خطر اعتیاد و پیشنهاد‌هایی برای مصرف و یا حمل مواد سوق می‌دهد. استقرار و فعالیت در شهرری به معنای این نیست که اینجا بیشترین خطر را دارد. اینجا نیز مثل سایر نقاط شهر برای کودکانی که در شرایط نامناسب در کارگاه‌ها و کوچه و خیابان کار می‌کنند اوضاع، یکسان است. آشنایی من با بافت اجتماعی این محل و البته کمک و همکاری شهرداری منطقه از عوامل اصلی انتخاب این محل بود. در مورد موضوع پیشگیری، مکان مسئله‌ تعیین‌کننده‌ای نیست چرا که اعتیاد و مواد‌مخدر برای همه کودکان به یک میزان خطرآفرین است.

وی می‌گوید: استقبال در این محل بسیار چشمگیر است و ظرف 2ماه تعداد مراجعه‌‌کنندگان از 20 نفر به 200 نفر رسیده‌ است. روش کار هم به گلوله برفی مشهور است. هر بچه‌ای که اینجا می‌آید دوستانی با شرایط خود را هم معرفی می‌کند. در واقع بازاریابی اجتماعی را خود بچه‌ها انجام می‌دهند.

برای اجرای برنامه‌های پیشگیرانه در مورد اعتیاد نمی‌توان به‌صورت مستقیم و فقط در مورد اعتیاد حرف زد. نخستین قدم برای آموزش، سواد‌آموزی است. بچه‌های کار و خیابان معمولا یا بی‌سوادند یا کم‌سواد و کسی که سواد نداشته باشد نمی‌توان پیام پیشگیرانه خوبی به او منتقل کرد. او باید سواد پایه‌ای برای خواندن کتاب و بروشور داشته باشد.

در سال‌های اخیر اگر بچه‌های افغان کارت اقامت نداشتند نمی‌توانستند در کلاس‌های درس شرکت کنند. از سال گذشته تا‌کنون 400کودک کار و خیابانی که به مؤسسه مراجعه کرده‌اند در مقطع ابتدایی تا دوم راهنمایی آموزش دیده‌اند که اغلب دانش‌آموزان دختر در مقطع راهنمایی و پسران در مقطع ابتدایی بوده‌اند.

منیره آرزومندی می‌گوید: علاوه بر ثبت‌نام در مقاطع تحصیلی، کلاس‌های مهارت‌های زندگی (10 مهارتی که سازمان بهداشت جهانی عنوان کرده ازجمله کنترل خشم، استرس، عواطف، خشونت، خودآگاهی، همدلی، حل مسئله و...) و آموزش‌های بهداشتی برای کودکان بالای 6 سال دایر شده است. برخی از کلاس‌ها را هم شهرداری منطقه هماهنگ می‌کند.

خدمات دندانپزشکی و بهداشت پوست و موی رایگان از خدماتی است که با هماهنگی خیرین صورت می‌گیرد. برخی از کودکان در پروژه کفالت مؤسسه هستند که ساعات کار بچه‌ها در ازای درس‌خواندن و گرفتن نتیجه مطلوب از خانواده‌ها خریداری می‌شود و بین 30تا60‌هزار تومان متغیر است. این کمک به‌صورت نقد یا کالا در اختیار خانواده گذاشته می‌شود و کم‌کم این فرایند حذف می‌شود. قرار است بچه‌ها توانمند شوند و خودشان خود را هدایت کنند. نگرش کمک و اعانه باید حذف شود و خانواده‌ها بدانند که درس خواندن بچه‌ها به نفع خودشان است. هزینه‌های این مؤسسه با کمک خیرین و پروژه‌هایی که برای سازمان ملل انجام می‌دهیم تأمین می‌شود.

با وجود همه این برنامه‌ها آرزومندی مهم‌ترین تأثیر دور هم جمع شدن بچه‌ها را چیز دیگری می‌داند. او می‌گوید: با شرکت در این کلاس‌ها بچه‌ها صرف‌نظر از آموزش و سواد و... تعاملات اجتماعی سالم را یاد می‌گیرند؛ اینکه کنار هم بنشینند و درس یاد بگیرند و ارتباط سالم برقرار کنند. ممکن است که ما هیچ‌گاه نتوانیم این بچه‌ها را وارد دانشگاه کنیم و یا شرایط اجتماعی‌شان این اجازه را به آنها ندهد که از یک مقطعی بالاتر بروند ولی به‌نظرم اگر بچه‌ها بتوانند ایجاد رابطه سالم را یاد بگیرند ما رسالت خود را انجام داده‌ایم.

او معتقد است مهارت‌های زندگی مقدم بر سواد است و می‌گوید: اگر به بچه‌ها مهارت زندگی را یاد بدهید آنها واکسینه شده‌اند و اگر فرستادیدشان به سربازی، شهر دیگر برای تحصیل یا وارد عرصه زندگی شدند در مقابل هر نوع پیشنهاد مصرف مواد‌مخدر و سیگار مقاومت خواهند کرد. وی با اشاره به عوامل ایجاد خطر اعتیاط در کودکان و نوجوانان در مورد عواملی که آنها را از مواد مخدر باز می‌دارد گفت: مشارکت در امور اجتماعی و دلبستگی به گروه همچنین پیدا کردن هویت جدید اجتماعی آنها را از مصرف مواد باز می‌دارد. منیره آرزومندی می‌گوید:به‌نظر من یکی از اصلی‌ترین مشکلاتی که در جامعه خانواده‌ها در هر سطحی با آن مواجه‌اند این است که خانواده‌ها در مورد آسیب‌های مواد‌مخدر اصلا صحبت نمی‌کنند. اعتیاد و مواد‌مخدر راز نگفته‌ای است.

کودکان اطلاعات درست و غلط را از دوست و آشنا می‌گیرند و چون مسلح به ابزار‌های مقابله نیستند در دانشگاه، سربازی و... دچار مشکل می‌شوند. خانواده‌ها نیز باید همزمان با بچه‌هایشان آموزش‌های پیشگیری از اعتیاد را ببینند هر چند من معتقدم که اگر مشکلات اقتصادی بگذارد، به بازده 100درصدی می‌رسیم. یکی از عوامل گرایش کودکان به مواد‌مخدر گذشته پرمخاطره‌ای است که اغلب این بچه‌ها و والدینشان داشته‌اند. جنگ، زلزله، سیل، مهاجرت‌های طولانی و مکرر و خشونت‌های خیابانی، همه و همه از شرایط بد این کودکان خبر می‌دهد. ما فرصت زیادی برای آموزش کودکان نداریم.

اوضاع معصومه و اسماعیل و چندصد کودک و نوجوانی که به‌صورت اتفاقی جذب این چند تشکل غیردولتی که در پایتخت و حوالی آن کار می‌کنند شده‌اند خوب است. از بچه‌هایی که در مرز‌های شرقی و شهر‌های محروم زندگی می‌کنند چه خبر؟