این جنگ روانی را به خوبی میتوان در اظهارات مقامات نظامی و امنیتی آمریکا و رژیم صهیونیستی مشاهده کرد. با توجه به این اظهار نظرها، این سؤالها پیش میآید که خطر جنگ چقدر جدی است و آیا آمریکا و رژیم صهیونیستی از توان تهاجم نظامی به ایران برخوردار هستند یا خیر؟ چه مشکلات و موانعی درخصوص آغاز جنگ وجود دارد یا اصلا چنین عملی مشروع و قانونی است یا خیر؟
تهدید واقعی یا جنگ روانی
واقعیت آن است که با وجود تمام صحبتها و اقداماتی که جهت حمله نظامی به ایران صورت میگیرد، با این حال باید توجه داشت که تهاجم نظامی به ایران بیش از آنکه یک تهدید واقعی باشد، یک جنگ روانی است. بهنحوی که نه آمریکا و نه رژیم صهیونیستی، هیچیک از توان تهاجم نظامی به ایران برخوردار نیستند. بر این اساس اگر چه رژیم تلآویو احساس میکند که مورد تهدید برنامههای اتمی ایران قرار گرفته است، اما مدام اصرار میکند که دیگران هم مورد این تهدید قرار دارند. رژیم صهیونیستی میگوید که مجامع بینالمللی و نه خود رژیم صهیونیستی باید برای متوقف کردن این برنامهها تلاش کنند.
این اصرار رژیم صهیونیستی به کشاندن پای دیگران به مسئله هستهای ایران نشان میدهد که رژیم صهیونیستی از توان تهاجم نظامی به ایران برخوردار نیست. زیرا با توجه به تهدیدی که از این بابت احساس میکند، اگر توان تهاجم نظامی را داشت، بدون معطلی دست به این کار میزد و دیگر در پی جلب نظر سایرین بر نمیآمد. بنابراین در شرایطی که رژیم صهیونیستی به تنهایی از توان تهاجم نظامی به ایران برخوردار نیست، میتوان چنین متصور شد که هرگونه حمله رژیم صهیونیستی به ایران با آگاهی و تأیید و همکاری آمریکا صورت خواهد گرفت. با این حال بررسی اوضاع ایالات متحده نیز نشان میدهد که واشنگتن درگیر مشکلات و چالشهای فراوانی است و توان آغاز یک جنگ جدید را ندارد.
مشکلات پیش روی اوباما در عراق و افغانستان
به همراه بحران مالیای که پیامدهایی نظیر افزایش فقر و بیکاری را در داخل آمریکا در پی داشته است، عملا قدرت و توانی برای کاخ سفید جهت حمله نظامی به ایران باقی نگذاشته است. بهخصوص که آمریکاییها به خوبی به عواقب ناگوار چنین عملی در سطوح منطقهای و بینالمللی نیز واقف هستند زیرا مسلما هرگونه تهاجم نظامی به ایران، نه تنها پاسخی درخور توجه از سوی نیروهای نظامی را در برخواهد داشت، بلکه میتواند احساسات ملی مردم را دامن بزند و در نهایت به تثبیت جمهوری اسلامی بینجامد.
از اینرو بسیاری از سردمداران کشورهای خارجی و همچنین بسیاری از مقامات داخلی در آمریکا میکوشند زمینه را برای سرزنش کردن رژیم صهیونیستی به سبب فشار آوردن به آمریکا برای حمله نظامی به ایران مهیا سازند.
موج مخالفتها
چین، روسیه و اتحادیه اروپا با توجه به نفوذ و جاذبههای استراتژیک خود میتوانند نقش مهمی در نظام بینالملل و بهخصوص در برنامههای هستهای ایران ایفا کنند. اگرچه چین، روسیه و اتحادیه اروپا فاقد ماهیت جدال آفرین با ایالات متحده هستند، اما با اتخاذ گرایش موازنهگرا در سطح بینالمللی میتوانند تا حد زیادی نگرش رادیکال در برابر فعالیتهای هسته ایران را تعدیل کنند. بر این اساس در شرایطی که مدتی است جنگ روانی علیه ایران شدت گرفته، این سؤال مطرح شده که روسیه، چین و اتحادیه اروپا درصورت تهاجم نظامی به ایران، چه واکنشی از خود نشان خواهند داد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت که مسلما روسیه، چین و اتحادیه اروپا با حمله نظامی به ایران مخالف هستند.
اگر چه روسها با هستهای شدن ایران مخالفت میورزند و حتی به قطعنامههای شورای امنیت علیه برنامههای هستهای ایران نیز رأی مثبت دادهاند، با این حال با تهاجم نظامی به ایران نیز بهشدت مخالف هستند و به هیچ وجه نمیخواهند ایران را بهعنوان یک شریک مهم از دست بدهند. از اینرو بهرغم آنکه نمیتوان از روسیه بهعنوان شریکی راهبردی در سیاست خارجی ایران یاد کرد، با این حال باید توجه داشت که روسها با هرگونه تهاجم نظامی علیه ایران مخالف هستند. در واقع چنین امری به نفع روسیه نیست؛ چرا که در درازمدت هر تهدیدی علیه ایران بهصورت غیرمستقیم یا مستقیم ممکن است به منافع روسیه صدمه بزند.وضعیت چین نیز به همین منوال است زیرا طی سالهای اخیر روابط ایران و چین از رشد قابل ملاحظهای برخوردار بوده و علاوه بر ابعاد دو جانبه، دارای جنبههای منطقهای و بینالمللی نیز است. همچنین علاوه بر مسائل اقتصادی، ایران و چین با یکدیگر دارای پیوندهای امنیتی هم هستند.
بر این اساس اگر چه هر دو کشور در سیستمهای تابعه متفاوتی قرار دارند و در شرایط طبیعی هیچگونه برخورد امنیتی با یکدیگر نخواهند داشت؛ اما همین که پای سلطه هژمونیک و یکجانبهگرایی ایالات متحده بهعنوان یک بازیگر مداخلهگر به میان میآید، مسائل و منافع ایران و چین با یکدیگر تلاقی پیدا میکند. از اینرو مداخلهگری ایالات متحده به همراه اشاعه احساسات ملیگرایانه و ضدآمریکایی در جنوب شرق آسیا، مخالفت چین با جنگ عراق، مسئله اعمال نفوذ در غرب اقیانوس آرام،
اختلاف نظرهای اقتصادی میان واشنگتن و پکن و همچنین مسئله تایوان، موجب خواهد شد که چین بهشدت با هرگونه تهاجم نظامی به ایران مخالفت کند و زیرا چنین امری در کوتاهمدت تهدیدی غیرمستقیم و در دراز مدت تهدیدی مستقیم محسوب میشود. به همین سبب نیز چینیها بارها اعلام کردهاند که دیپلماسی را مناسبترین راهحل برای مسئله هستهای ایران میدانند و با هر گونه تهاجم نظامی به ایران مخالفت میکنند.
از سوی دیگر با توجه به رویههای حاکم بر اتحادیه اروپا، بهنظر میرسد این اتحادیه بیش از آنکه تمایل به تهاجم نظامی داشته باشد، خواهان بهکارگیری مجازاتهای اقتصادی علیه ایران است. بر این اساس اتحادیه اروپا به اقدامات محدودکننده در برابر ایران میاندیشد. چنانکه سعی کرده با اعمال تحریمهای مختلف، محدودیتهایی را در حوزههای تجارت، خدمات مالی، انرژی و حملونقل در نظر بگیرد. از اینرو بعید بهنظر میرسد اتحادیه اروپا با سیاستهای ایالات متحده درخصوص تهاجم نظامی احتمالی به ایران همراه شود. نباید از یاد برد که مخالفت بخشی از تحادیه اروپا با حمله نظامی آمریکا به عراق، بهدلیل حمایت از صدام نبود، بلکه مخالفت با هژمونی و یکجانبهگرایی آمریکا بود. در حال حاضر نیز اتحادیه اروپا در پی تحقق ایده جهان چند قطبی است و مسلما نحوه تصمیمگیری این اتحادیه درخصوص برنامههای هستهای ایران میتواند تا حد زیادی بیانگر موفقیت و ناکامی این ایده باشد.
نامشروع و برخلاف موازین بین الملل
علاوه بر شدتگیری موج مخالفتها با حمله نظامی به ایران، چنین عملی کاملا نامشروع و غیرقانونی محسوب میشود و این امر تا حد زیادی دست آمریکا و رژیم صهیونیستی را میبندد زیرا با توجه به قوانین بینالمللی، از نیروهای مسلح فقط در 2 مورد میتوان استفاده کرد؛ یکی زمانی که شورای امنیت سازمان ملل آن را مجاز شمرده باشد و دیگری در هنگامی که دولتی برای دفاع از خود، از آن استفاده کند. در این مورد اخیر، ماده 51 منشور سازمان ملل تصریح میکند که دفاع از خود فقط در برابر «یک تهاجم مسلحانه» میتواند صورت گیرد. بنابراین در شرایطی که هنوز هیچ نشانی از اینکه شورای امنیت مجوز استفاده از زور علیه ایران را صادر کرده باشد، وجود ندارد، این سؤال مطرح است که این تهدید نسنجیده چه پیامدهایی را برای تهدید کنندگان در پی دارد.