ترجمه ساناز مروتی: کلینت ایستوود در آخرین ساخته‌اش سراغ مضمون مرگ رفته است. او در «آخرت» به دنیای پس از مرگ می‌پردازد؛ فیلمی که تصویری متفاوت از سازنده‌اش به ثبت می‌رساند.


ایستوود در 80سالگی حالا جدی‌تر از همیشه به مرگ می‌اندیشد و تبلور این اندیشه را می‌توان به عینه در «آخرت» مشاهده کرد؛ فیلمی که بر اساس سناریویی نوشته پیتر مورگان ساخته شده که پیش از این با آثاری چون «ملکه» و «فراست- ‌نیکسون» نام خود را به عنوان فیلمنامه‌نویسی مطرح سرزبان‌ها انداخته است.

به گفته مورگان، منبع الهام سناریوی «آخرت» کتاب «اگر متأثر از روح هستید: زندگی و عشق پس از مرگ» نوشته جاستین پیکارد دی است.

آخرت با اظهارنظرهای متفاوت منتقدان مواجه شده است. برخی آن را فیلمی متفاوت و اندیشمندانه از ایستوود ارزیابی کرده‌اند که دریچه تازه‌ای بر کارنامه سینمایی این کارگردان کهنه‌کار می‌گشاید و عده‌ای نیز اعتقاد دارند ورود به مفاهیم ماورایی توانایی‌های ایستوود را تحلیل برده است.

کنت توران درباره آخرت می‌نویسد: مرگ، مسیری غیرقابل بازگشت است؛ دریچه‌ای برای کسانی که مشتاق دیدار افراد از دست رفته‌اند. چه اتفاقی می‌افتاد اگر می‌شد با جهان دیگر در ارتباط بود؟ یا حتی فقط از وجود آن مطمئن شد!

این مضمون فیلم فراموش نشدنی «آخرت» است؛ آخرین ساخته کلینت ایستوود که داستان مواجهه 3نفر را با آنچه ممکن است در جهان دیگر اتفاق بیفتد، روایت می‌کند. در این سال‌ها ایستوود تبدیل به کارگردانی شده که از او انتظار آثار غیرمنتظره می‌رود و او در این اثر دقیقا همین کار را کرده است.

روزگاری هالیوود از این دست فیلم‌ها با این مضمون می‌ساخت ولی در جو امروزه سینما، فقط فیلمسازی مثل ایستوود که ثابت کرده یک کار را دوبار انجام نمی‌دهد، جسارت چنین کاری را دارد. گرچه این فیلم یک موضوع غیرمعمول دارد ولی چیزی که در مورد «آخرت» قانع‌کننده است، راه نشان دادن این تم معنوی در هالیوود است، به‌طوری که توجه ستاره‌ای مثل مت‌دیمون و بازیگر درجه یک بلژیکی سیسیل دوفرانس را به متن جذب می‌کند.

آنچه در این فیلم شگفت‌انگیز و رضایت‌بخش است، استفاده از روش‌های خلاف عرف برای تولید این فیلم به شیوه کلاسیک است.
«آخرت» یک تلنگر برای نویسنده فیلمنامه پیتر مورگان بود؛ کسی که برای نوشتن داستان‌های مبتنی بر واقعیتی همچون «فراست- نیکسون» و «ملکه» معروف است. او ظاهرا این فیلمنامه را بعد از« مرگ یک دوست» نوشته و از آنجایی که این مسئله برایش خیلی غیرعادی بوده، نوشتن این فیلمنامه را برای چند سال کنار گذاشته است.

فیلمنامه مورگان با کارگردانی ساده و سیال ایستوود جور درمی‌آید. کارگردانی او بی‌پیرایه است و هر چیز را در ذات اصلی خودش نشان می‌دهد و هسته داستان را به خوبی بیان می‌کند، زیرا او فیلمسازی است که اعتقاد دارد در یک فیلم هیچ چیز به اندازه داستانی که باید بیان شود، اهمیت ندارد.

در این فیلم 3داستان روایت می‌شود و آخرت با تدارک یک صحنه شگفت‌انگیز و نامعلوم شروع می‌شود و این هدیه را به ما می‌دهد که ندانیم داستان، کجا پیش می‌‌رود و اینکه آنها در مقابل رفتار با مرگ و ماوراء به چیزهایی خواهند رسید. مانند مشابه این فیلم - هرگز نذار برم- فیلم «آخرت» بهترین ارتباط را با اطلاعات کم فیلمنامه برقرار کرده. داستان اول یک زوج فرانسوی را به ما معرفی می‌کند؛ همکاران حرفه‌ای که تعطیلات را در اندونزی سپری می‌کنند. ماری(دوفرانس که در فیلم «مرین» بازی کرده) روزنامه‌نگاری است که از خواب بعدازظهرش زده تا در آخرین دقایق به خرید برود.

این گردش کوچک به یک کابوس تبدیل می‌شود و در این قسمت با افکت‌های مخصوص و قوی به سرپرستی مایکل اوانز در افکت‌های بصری، خوئل کوکس و گری روچ در افکت‌های اسکن لاین و تدوین، ماری در میان هیولای سونامی گرفتار می‌شود. تیم ایستوود این دیوار آبی را ساخت و ماری رفتن تا دم مرگ را تجربه کرد و اخلال در نگاه عمیق و دقیق به این صحنه به ما این توانایی را می‌دهد که گیر افتادن در سونامی را شبیه آنچه می‌خواهیم، ببینیم. پس باور این موضوع که ماری به پاریس برمی‌گردد در حالی که ناراحت و پریشان است و نگاهش نسبت به ماوراء و مرگ تغییر کرده، آسان است.

در داستان دوم «مت دیمون» در نقش کارگری به نام جورج ظاهر می‌شود که در سانفرانسیسکو با جرثقیل کار می‌کند و در آرزوی داشتن یک زندگی معمولی است.

در این دنیای پر از فریب و تقلب، او یک متاع واقعی است؛ یک واسطه که می‌تواند با مردگان ارتباط برقرار کرده و پاسخ‌های درست و قابل اعتماد از آنها دریافت کند.

اما داشتن چنین توانایی منحصر به فردی باعث هجوم شبانه‌روزی افرادی به زندگی او می‌شود و این واقعا آزاردهنده است. به خصوص وقتی جورج با یک زن جوان (برایس دالاس هاوارد) آشنا می‌شود و می‌خواهد در این مورد تصمیمی جدی بگیرد. همان گونه که خودش در فیلم می‌گوید: «زندگی‌‌ای که همش درباره مرگ است، دیگر زندگی نیست.» داستان سوم فیلم در لندن می‌گذرد.

میان 2برادر دوقلوی همسان که با مرگ یکی از آنها اتفاقاتی درا ین خانواده می‌افتد و پای نیازهای تازه‌ای به میان می‌آید؛ مثل نیاز به ارتباط با مردگان.

آخرت در میان این داستان جلو می‌رود. آیا امکان دارد که صلح میان این دنیا و آن دنیا به وجود بیاید؟ این سؤال بدون جواب مانده، ولی کارگردانان کمی، توانایی مکاشفه در این باب را مانند این فیلمساز منحصر به فرد 80ساله دارند.

این در حالی است که دیوید دنبی تلاش ایستوود را ناموفق ارزیابی می‌کند و می‌نویسد: تلاش ایستوود برای اینکه از کلیشه‌های متداول سینمای وحشت استفاده نکند کاملاً مشهود است ولی این تلاش برای اینکه تماشاگر را از راه‌های تکراری نترساند باعث شده تا فیلم در فصل‌هایی که قرار بوده هراسناک باشد، تأثیرگذاری لازم را نداشته باشد. «آخرت» فیلم کم‌ رمقی از آب درآمده است.

البته ایستوود در مورد دوقلوها موفق شده با رویکرد به توانایی‌ همیشگی‌اش در جلب احساسات بیننده موفق عمل کند. او در اینجا حس همدلی مخاطب را برمی‌انگیزد. دلپذیر بودن فیلم نیز حاصل توانایی ایستوود در مقام کارگردانی است که می‌داند احساسات انسانی را چگونه در پرده سینما به تصویر بکشد ولی سناریوی فیلم کم‌رمق‌تر از آن است که تمهیدات همیشگی ایستوود باعث سرپا ماندن آن شود.

حسی از گیجی و ناتوانی که حاصل اندوه فقدان عزیزی از دست رفته است قابل باور از کار درآمده و تمرکز به همین تم می‌توانست «آخرت» را به اثری موفق از ایستوود تبدیل کند. این مایه حتی آنقدر از نظر حسی غنی و تکان‌دهنده است که می‌توانست به تنهایی قصه را پیش ببرد ولی رویکرد ایستوود به موضوعات ماورایی در واقع ورود به حیطه‌ای است که او شناختی از آن ندارد و نتیجه‌اش سقوط آزاد در «آخرت» است.

ورود به عالم ارواح و مردگان برای ایستوود باعث شده تا او توانایی‌اش در تعریف درست قصه را نیز از دست بدهد.

لس‌آنجلس تایم- نیویورکر