عشق و و محبت و دوست داشتن؛ تک مضراب و هدف اصلی فیلم آخرین ایستگاه است. سوفیا همسر خلاق و توانمند لئو تولستوی یکی از کاراکترهایی است که بازتاب سایههای شوهرش را گاهی برنمیتابد.
به واقع حضور تولستوی و سایه و کاریزمایش چنان شدید و در مواقعی اجتناب ناپذیر است که سوفیا را درگیر جنگ ناخواسته با لئو میسازد. او تنها کسی است که گاهی در حضور دیگران نیز از سایه ی سنگین صحبت میکند.
از سوی دیگر افراد و مریدانی که از دور با تولستوی در ارتباط هستند و به امور خانوادگی او ناآشنا؛ او را به عنوان شخصیت کاریزماتیک مورد ستایش قرار میدهند. سوفیا تمام خوبیها و بدیهای لئو را بیشتر از هر کس میداند و همیشه فریاد میزند که فقط خوبیهایش را نبینید ولی گوش شنوایی وجود ندارد. اطرافیان او فقط نقاط مثبت وی را بزرگ و مورد ستایش قرار میدهند. چیزی که سوفیا آن را هرگز برنمیتابد.
موضوع مهم کمرنگ شدن دوستی هاو درک نکردن یکدیگر در شرایط پیری نیست که باعث جدایی چند روزه بین این زوج میگردد بلکه حسادت حساب شده ی سوفیا نسبت به لئو شوهرش و هم چنین احساس کنارگذاشته شدن از سوی اوست که وی را می رنجاند. سوفیا سالهای از دست رفته ای را برای خود تصویر می کند که به پای تولستوی ریخته با این احساس مبهم که چرا شوهرش باید غیر از او عاشق همه مردم نیز باشد؟
محوشدن اعتماد لئو به سوفیا در اواخر زندگی نیز به واسطه اطرافیان و طرفداران صورت گرفته است. سوفیا که در دوران جوانی با لئو بسیار همفکری نموده است و کتاب جنگ و صلح را بیش از هفت بار خوانده و به روایتی و پیشنویس آن را بیش از هفت بار پاکنویس نموده است ؛ حالا کنار گذاشته شدن را برنمیتابد.
از سویی شاید هم سوفیا این فلسفه که لئو یک آدم قدیس و پاک میباشد را قبول ندارد اما این مهم را درک نمی کند که او با نگاه همسر به لئو نگاه می کند نه با تصور و دیدگاه یک مرید. برای همین است که سوفیا شدیدا نسبت به بخشش حق التالیف آثار شوهرش به نیازمندان مخالفت می کند. این مخالفت و جنجال نه به خاطر نیاز مالی اوست. بلکه سوفیا می پندارد چون در تمام سالهای نویسندگی شوهرش مشاور و دستیار او بوده و در کنار این ها عاشق واقعی او نیز شناخته می شود؛ سهم معنوی او از این نوشتارها در آینده محو و نابود خواهد شد.
تولستوی هم این فکر و تفکر را نداشت که انسانی پاک و قدیس میباشد ولی متأسفانه اطرافیان وی همیشه در مورد نکات مثبت و خوب لئو بحث و صحبت میکردند. دوست داشتن و عشق ورزی و دوری از ظلم ؛ سه نکته اصلی و فلسفه اصلی زندگی تولستوی بوده است که در فیلم نیز به کرات در دیالوگ های او مورد توجه قرار گرفته است
در سکانس های پایانی؛ تولستوی این دوستی و عشق ورزی را به زیبایی و به سادگی توضیح میدهد. به زعم او زشتیها و بدیها را میتوان با دوستی و عشق به خوبیها بدل کرد؛ کاری که اگرچه سخت است ولی شدنی مینماید.
این فلسفه زندگی طولانی مدت او بود. به زعم او عشق اگرچه خودش لاعلاج است اما برای مصائب بشری بهترین و لایقترین مرهم است.
ایستگاه آخر the last station/ کارگردان: مایکل هافمن/ نویسنده: جی پارینی (نوول)/ بازیگران: کریستوفر پلامر در نقش لئو تولستوی؛ هلن میرن در نقش سوفیا؛ زمان فیلم: 112 دقیقه / محصول: 2009