حتی اگر حالتان بههم خورده و باعث شده مجله را نخرید! به خاطر آدم همه فن حریفی است که ما اینجا توی قوطی عطارمان داریم.
محمدرضا دوست محمدی مدیر هنری مجله است و بیشتر تصویرسازیهایی که روی جلد همشهری جوان دیدهاید، کار اوست.
یک مقدار عجیب است که آدم با کسی که هر روز میبیند و حرف میزند، مصاحبه کند. ولی محمدرضا حتما حرفهای جالبی از پشت صحنة طراحی جلدها دارد.
- از اول همة جلدها را خودت کار کردی؟
نه! تا شمارة10 کارِ رضا صائمی بود.
- بعد چی شد که کار جلد را دست گرفتی؟
خب رضا تجربة زیادی در این زمینه داشت، اما از شماره10 حضورش کم شد. ما هم دنبال یک زبان مخصوص خودمان در جلدها میگشتیم. رضا که رفت، با فضایی که مد نظرمان بود، جدیتر شروع کردیم.
- قبلا کجاها کار جلد کرده بودی؟
کار اصلی من در مطبوعات، تصویرسازی و کاریکاتور است. تا قبل از همشهری جوان هیچوقت اینقدر جدی کار صفحهآرایی نکرده بودم.
البته قبلا حدود 70-60 تایی جلد کتاب طراحی کرده بودم.
-
ایدة استفاده از تصویرسازی در جلد از کجا آمد؟
مشکلی که توی ایران هست، این است که اگر کسی از یک کار خوب تقلید کند، انگار کار خیلی بدی کرده. این حس باعث شد که دنبال یک راهحل نسبتا تازه برای طراحی جلد باشیم. ایده شد؛ تصویرسازی با عکس و ایدههای مربوط به موضوع. این تازه بودن کار، محک خوبی بود. با خودم کل گذاشتم که حتما اجرایش کنم.
- از شماره 10 تا حالا جلد مجله تغییر زیادی کرده. این تغییرها چهجوری اتفاق افتاد؟
خرد خرد پیش بردیم. بعد از یکی دو جلد که با چهرههایی مثل خداداد عزیزی و محمد حسینی کار کردیم، بحث ایده دادن پیش آمد.
علی قنواتی (سردبیر وقت) دنبال یک لحن متفاوت بود. جلدهای اولمان را اگر ببینی، همه یک چهره است با بکگراند سفید. اما این کافی نبود. کمکم احساس کردیم که تصویرسازی برای جلد میتواند تفاوت اصلیمان با بقیة مجلهها باشد.
- ایدة جلدها را خودت میدهی؟
مشورتی است. توی شروع که خیلی اینجوری بود. الان هم همینطور است.
خیلی وقتها هم خود بچهها ایده دارند. مثلا جلد هریپاتر پیشنهاد حسین شریف بود. یک موقعهایی جواد منتظری هم ایدههای خوبی دارد.
روال کار اینجوری است که جواد رسولی موضوعات پراهمیت هر شماره را میگوید و من فکر میکنم که کدامش را میشود بهتر کار کرد.
- طراحی یک جلد، از ایده تا اجرا چند مرحله دارد؟
اول دربارهاش حرف میزنیم و ایده میدهیم. بعد من چند
- طراحی کدام جلدها برایت سختتر است؟
اتفاقی است. ممکن است یک جلدی خیلی حال بدهد، یکی دیگر سخت باشد. اما میشود گفت جلدهایی که از ستارهها کار میکنیم، راحتترند. از این جهت که یک قسمت از بار جلد که همان جذابیت است را به دوش میکشند.
- جلدهای مناسبتی چطورند؟
سختترین جلدها همینها هستند. خصوصا جلدهای مذهبی. چون در این زمینه تصویر زیادی وجود ندارد. در ضمن، ما دنبال جذابیت عام هستیم و این، کار را دوچندان مشکل میکند.
- چرا در تصویرسازی از حروف استفاده نمیکنی؟
مشکل این است که تصاویر انسانی و بعددار، روی کیوسک موفقترند.
- کدام یکی از جلدها را خودت بیشتر دوست داری؟
یک سریشان را به خاطر تجربة جدیدی که برایم داشتند، دوست دارم. مثل جلد امام، جلد حسینی و رفیعی، هدیه تهرانی یا جلد نوروز امسال.
- فکر کنم بیشترین کسی که تا حالا روی جلد رفته، کاوه مظاهری از بچههای سرویس سینمایی است. چرا اینقدر از چهرة او استفاده میکنی؟
به خاطر فقر چهره. یک مدت فراخوان زدیم و سی چهل نفر آمدند. اما مسأله این است که ما یک وقتهایی در یک نصف روز تصمیم میگیریم و باید همان موقع، جلد آماده شود. چند بار تست زدیم، ولی نشد که این آدمها بیایند. یک عده ناز میکردند،یک عده وقت نداشتند.
تواضع کاوه باعث شد خیلی از او استفاده کنیم. چهرهاش هم عمومیتر است. تابلو نیست، متعادل است! لازم است از همینجا بهصورت کاوه که بارها و بارها زیر نور فلاش پینه بسته بوسه بزنم!
- حالا که فقر چهره داریم، چرا بیشتر از کاریکاتور استفاده نمیکنی؟
آن جلدی که پسره رفته بود آمازون را یادت هست؟ اجرای آن کار از محمد توکلی بود. خودم از تلفیق آدم و تمساح خوشم آمد، ولی بچهها گفتند خیلی کودکانه است. یا مثلا جلد عمو پورنگ، ولی خب جلدهای علی پروین، انصاریان و حتی فرزاد حسنی به خاطر سوژهشان جلدهای خوبی شدند.
- جلد هدیه تهرانی هم جالب بود.
آن جلد، پر کنتاکتترین جلدی بود که با تحریریه داشتم. بچهها می گفتند تصویر به نوع گزارش نمیخورد. اما وقتی نهایی شد،خوششان آمد.
- برای طرح جلدها با خود سوژهها هماهنگ میکنی؟
اگر ببینم خیلی ضایع است، آره. کلا سعی میکنیم با چهرهها محافظهکارانه برخورد کنیم. یا به بیان دیگر اصول اخلاقی را رعایت کنیم.
- کسی تا حالا به طرح جلدهایت عکسالعمل هم نشان داده؟
بچههای گروه حسینی و رفیعی بعد از کار شدن جلدشان چند بار زنگ زدند و تشکر کردند. مثل این که باران کوثری، سر این جلد صاحبدلان یک مقدار از دستمان ناراحت شده بود. ولی معمولا کسی پیگیری نمیکند. خوشحال بشوند زنگ نمیزنند. زنگ مال وقتی است که کسی شاکی شود.
- جلد مهراب فاطمی هم که پرماجرا شد!
آن بنده خدا خیلی ما را تحویل گرفت. ایدة اولیة جلد آن شماره، این بود که مهراب دستش را بیندازد روی میدان آزادی. این طرح را کار کردیم، خیلی هم خوب شد، ولی رد شد. بعدا ایدة ملوان زبل را کار کردیم. این را هم با خود مهراب هماهنگ کرده بودیم. بعضی مطالب او را ناراحت کرده بود و باعث شده بود فکر کند جلد هم به همان منظور، آنطوری کار شده. حسابی شاکی شده بود. با برادرش آمد مجله که از نزدیک بهطور فیزیکی با بچهها صحبت کند. اما وقتی صحبت کردیم و راضی شد و آن طرح جلد میدان آزادی را هم برای خودش کارت ویزیت کرد.
- چرا روی جلدها از عکس دختر استفاده نمیکنی؟
توی مطبوعات، استفادة ابزاری از زن ممنوع است. ما هم سعی میکنیم این را رعایت کنیم. تأکید هم بر این است که بهجا از عکس دختر استفاده کنیم. بعضی مواقع هم که میخواستیم چهرة دختر کار کنیم، بهخاطر بلاهایی که سر سوژه میآوریم، کمتر دختری حاضر میشود برود روی جلد. مثلا برای جلد حریم خصوصی به زور پنج شش تا دختر پیدا کردیم، ولی همه جا زدند.
- جلدی بوده که خیلی رویش کار کرده باشی ولی کار نشده باشد؟
آره. مثلا جلدی که برای شبنم قلیخانی زدیم و رد شد. یکی دو تا ایده هم بود که خودمان خودمان را سانسور کردیم. مثلا اول قرار بود فرزاد حسنی را بگذاریم روی یک سنگ پا، ولی گفتیم شاید ناراحت شود.
- تا حالا شده خود سوژهها برای عکاسی ایده بدهند؟
جلد اولین شب آرامش را بدون این که ما چیزی بگوییم، خودشان آنطوری پز گرفتند و اتفاقا خیلی هم خوب شد.
- قبول داری که گاهی وقتها جلد مجله خوب از آب درنمیآید؟
جلدهای ضعیف سه تا دلیل دارند: سوژه ضعیف خود مطلب، وقت کم برای اجرای جلد یا تهی شدن مغز طراح در موعد مقرر.
- یک جلد موفق یا بهتر بگویم پرفروش، چه مشخصاتی باید داشته باشد؟
اگر موفق را پرفروش هم بدانیم دو تا عنصر اصلی دارد. یکی استفاده از چهره و دیگری استفاده از یک المان در کنار سوژه، برای نمایش وضعیتی غیرکلیشهای و نو. مثل جلد پوریاپورسرخ. خود پورسرخ چهره بود و ما یک خرچنگ هم به بهانة نقشش توی سریال وفا گذاشتیم روی سرش. قطعا استفادة درست از چهره، مجله را پرفروش میکند.
- یک کمی هم از دردسرهایی که برای تصویرسازی جلدها کشیدی بگو.
بدترین قسمتش سختی قرارهای عکاسی است. من باید از جواد منتظری تشکر کنم. سر عکاسی جلد حسینی و رفیعی برای ساعت 5/11 شب قرار داشتیم. تا 5/1 وایستادیم. بعد هم فقط یک دقیقه وقت دادند برای گرفتن عکس. یک سری دردسرهای محاسباتی هم بوده. مثلا آن جلد چکش و میخ. فکر میکنی چه جوری میشود 320 تا میخ را یک جا چید و ازش عکس گرفت؟ عکس جلد هریپاتر را هم رفتیم توی خیابان جردن و بچهها ماسک زدند و ما عکس انداختیم. ملت فکر میکردند دیوانهایم.
- اتفاق جالبی هم افتاده سر این عکس جلدها؟
برای جلد آموزش خلبانی، تنها کسی که توانست از یک جایی آویزان شود، اسماعیل محمدی بود. رفتیم روی پشتبام و تخته بناها را یک جا آویزان کردیم. اولش کاوه مظاهری گفت من میروم، ولی به محض این که آویزان شد خون توی مغزش جمع شد و حالش داشت خراب میشد.
- اگر برای یک جلد از چهرهها عکس نداشته باشیم، چه کار میکنی؟
خدا فتوشاپ را که ازمان نگرفته. توی جلد امینحیایی، ما فقط دو عکس تمام قد خوب با پزهای مختلف از او داشتیم. توی هشت تا عکس دیگری که روی جلد کار کردیم، همهاش کورش جوان بود که سر امین حیایی را گذاشته بودیم رویش.