بدو بدو میرویم میدان انقلاب، سراغ کتابهای جدید و آخرین ترجمهها را میگیریم و طبق معمول، از انبوه کتابهایی که از ماه پیش تا به حال به لیست کتاب کتابفروشهای میدان انقلاب اضافه شده تعجب میکنیم، اما آنها، مردمی که ساکن شهرستانهای دوردست و روستاهای کوچک هستند، بعضیهاشان به جز کتاب درسی بچهها هیچ کتاب دیگری ندیدهاند و توی شهرشان یکدانه کتابفروشی هم پیدا نمیشود.
دلشان خوش است به مسجد محله و بسیج و... هرچند وقت یک بار آقای صائمی، صاحب انتشارات پر را به شهرستان دعوت کند تا برایشان نمایشگاه کتاب بگذارد!
دفتر انتشارات پر، یک خانه کوچک و قدیمی است که آدم را یاد خانه شکلات داستان هانسل وگرتل میاندازد، با این تفاوت که درودیوارهای این خانه، به جای شکلات و کلوچه از کتاب درست شده و پشت میز هم به جای پیرزن اخمو و بداخلاق قصه، آقای صائمی
خوش اخلاق نشسته؛ 84 ساله با موها و سبیلهای پرپشت سیاه و عینک ته استکانی که حکایت از چشمان کمسوی او دارد. آقای صائمی از سال 59 تا حالا، در حال انتشار کتاب است و از معدود ناشرانی است که به خاطر انتشاراتش پروانه انتشار دایم دارد و لازم نیست مثل خیلیهای دیگر، هر شش ماه یک بار برای تمدید پروانه انتشار، به وزارت ارشاد برود. اما این روزها دلمشغولی بزرگ آقای صائمی، چیز دیگری است. مدتهاست حال و روز مردمی که در شهرها و روستاهای دورافتاده زندگی میکنند و شیوه دسترسی آنها به کتاب، آزارش میدهد. همین شده که چند سال است به دعوت همه این شهرهای ریز و درشت پاسخ مثبت میدهد. تا یک ندا از شهری کوچک میرسد، آقای صائمی دار و دسته و انبوه کتابهایش را برمیدارد و میرود آنجا. آقای صائمی میگوید: «تا به حال علاوه بر شهرهای بزرگ مثل اصفهان، شیراز و مشهد، در بیشتر شهرهای کوچک و روستاهای مملکت نمایشگاه کتاب گذاشتهام و از میان تمام این شهرها، حال و روز مردم عسلویه، شهر جم، شهر ریز، بجنورد و توس بیشتر به یادم مانده است.»
«عسلویه یعنی تعداد زیادی آدم تنها که فقط و فقط برای کار کردن در شرایط سخت آمدهاند و هیچ تفریحی جز تلویزیون ندارند. پنج صبح میروند سر کار و
10 شب برمیگردند به سایتها و کمپهای کارگری. هر دو هفته یک بار هم، اجازه یک هفته مرخصی دارند.» آقای صائمی، برگزاری نمایشگاه کتاب در عسلویه را از اتفاقهای مهم زندگی خودش میداند: «مردم همه جور کتابی میخواندند، از کتاب کودک گرفته تا آشپزی. انگار بعد از مدتها تشنگی و گرسنگی، به آب و غذا رسیده بودند. استقبال به حدی بود که صدای آمدن ما به گوش شهرهای کوچک اطراف هم رسید و حاج آقا پروند، تنها روحانی شهر جم از ما دعوت کرد در شهر کوچک جم که در همسایگی عسلویه بود، نمایشگاه کتاب برگزار کنیم. اوضاع شهر جم هم کمابیش مثل عسلویه بود، با این تفاوت که شهر جم، به خاطر وجود ساکنان بومی و خانوادهها آبادتر بود و در آن شهر، پاساژسازی شده بود. شهرریز هم یکی از شهرهایی بود که به دعوت حاج آقا حمیدینیا، روحانی شهر به آنجا رفتیم و برای مردم نمایشگاه گذاشتیم. شهر ریز در چند کیلومتری شهر جم بود، اما اوضاع آنجا واقعا تاسفبرانگیز بود. شهر، بسیار کوچک بود و سر جمع یک خیابان بیشتر نداشت. حتی یک مسافرخانه هم در آن پیدا نمیشد و ما در مدت اقامتمان در این شهر، در خانه یکی از اهالی به نام آقای تشانی بودیم که جا دارد همین جا از ایشان تشکر کنم. ایشان برای ما سنگ تمام گذاشتند و به بهترین نحو از ما پذیرایی میکردند.»
کارهای برگزاری نمایشگاه بیشتر برعهده بسیج شهر بود. اهالی ریز به قدری مشتاق برگزاری این نمایشگاه بودند که خودشان کامیون گرفتند آمدند دنبال کتابها، خودشان کتابها را بار زدند و در ریز پیاده کردند، نمایشگاه را هم خود بچههای بسیج میگرداندند و:«خلاصه اینکه، ما در شهر ریز، تا دانه آخر کتابهایمان را فروختیم و با دست خالی برگشتیم تهران!»
آقای صائمی، ناشر خیلی از کتابهای دوران کودکیمان بوده، و این طور که میگوید، تمام کتابهای جرج اروول را خودش منتشر کرده است.
خیلی از همین کتابهای قدیمی را هم دوباره تجدید چاپ میکند. آقای صائمی میگوید: «وقتی برای برگزاری نمایشگاه میروم، علاوه بر کتابهای خودم، کتابهای سایر انتشاراتها را هم با خودم میبرم، همیشه به خودم میگویم این برای مردم شهرستان یک فرصت است و نباید این جور فرصتها را فدای اهداف شخصی کرد. این است که همه جور کتابی در نمایشگاههای کتاب من پیدا میشود. تا به حال در همه نمایشگاههایی که از طریق موسسه نمایشگاهها برگزار شده، شرکت کردهام، چه بسیار نمایشگاههایی که باقی ناشران در آن حضور کمرنگی داشتهاند، اما من با همه توان در آنها حاضر شدهام و برای کتابها هم تا 40 درصد تخفیف قایل شدهام. همین روزها هم انشاءالله عازم شهر تنگان هستیم و قصد دارم آنجا برای خانوادهها یک نمایشگاه کتاب پروپیمان برگزار کنم.»
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۸۵ - ۱۳:۴۸
زهرا سپیدنامه: ما عاشق کتاب خواندن هستیم و اینجا در تهران، هر ماه، همین که چندرغاز حقوقمان را میگیریم،