ممکن است عدهای فکر کنند که در عصر ارتباطات، دوره رمالی، فالگیری، دعانویسی، اسفنددودکردن و... تمام شده است اما کم نیستند زنان و حتی مردانی که در ملأعام درباره عدم اعتقادشان به فال قهوه سخنوریها میکنند ولی خیلی هم بدشان نمیآید که کسی برایشان فال بگیرد و از آینده خبر بدهد؛ تازه این بهترین حالت ممکن است. وردهای نامفهوم، دم کردهها و جوشاندههای عجیب و غریب با طعمهای مختلف که مردها را وفادار میکند، زنهای رقیب را از میان برمیدارد، جماعت خواستگار را به صف میکند و مدام سفرهای خارج پیش میآورد، محصول دعاهایی است که عدهای سودجو به سبب بسته اسکناسهای رنگارنگ برای مردمان سادهلوح فراهم میآورند؛ دیگر بماند به خاطر همین خرافهپرستیها چه زندگیهایی از هم پاشیده و چه ماجراهای اسفناکی بهبار آمده است. به قول آن ضربالمثل معروف که میگوید: «از ماست که بر ماست». فریبا دختر 24سالهای است که برای اطمینان از اینکه به پسر موردعلاقهاش میرسد و با او ازدواج میکند به پیشنهاد دوستش، سراغ زنی رمال میرود.
فریبا میگوید: «زن رمال، 5قطعه سنگ رنگارنگ از داخل یک صندوقچه قدیمی بیرون آورد و گفت روی هر یک از این سنگهای اسرارآمیز، وردهایی خوانده است و از من خواست سنگها را برای 2ماه به هر مکانی که میروم، ببرم تا پس از مدتی، خانواده پسر مورد علاقهام با میل خود به خواستگاریام بیایند. او در قبال دریافت سنگهای اسرارآمیز، یک میلیون و 500هزار تومان از من گرفت».
فریبا ادامه میدهد: «از آن روز به بعد، تصور پوشیدن لباس عروسی و برگزاری مراسم باشکوه ازدواج از ذهنم دور نمیشد؛ تا اینکه برای یکی از دوستان صمیمیام ماجرای زن رمال و سنگهای اسرارآمیز را گفتم و او کنجکاو شد تا سنگها را ببیند. دوستم بعد از دیدن سنگها خندهای سر داد و گفت: این سنگها برای کشور هند است و در ساخت زیورآلات به کار برده میشود؛ حتی نمونهای را که همراه خودش بود نشانم داد. تازه آنجا بود که متوجه شدم چه کلاهی سرم رفته است. به همین خاطر به خانه رمال رفتم و با داد و فریاد خواستم پولم را پس دهد که ادعا کرد، وردهایی که روی سنگها خوانده فقط در مورد من اثر میکند و اگر آنها را پس دهم، نفرینم میکند تا نتوانم ازدواج کنم و در کمتر از چند هفته هم پسر مورد علاقهام فوت کند».
دکتر مجید فدایی، استاد دانشگاه و جامعهشناس، عوامل اجتماعی را در روی آوردن افراد به خرافات مؤثر میداند؛ «وقتی افراد جامعه از لحاظ فکری، اقتصادی و اجتماعی یا خواستههای قلبی مثل ازدواج، طلاق و... توانایی برآوردهکردن نیازها و خواستههایشان را نداشته باشند به خرافات و فال و فالگیری روی میآورند».
او اضافه میکند: «در جاهایی که افراد نمیتوانند به امیال و خواستههای خود در حالت واقعی برسند و از سوی دیگر مسئولان نیز توانایی برآورده کردن خواستههای مردم را ندارند، گرایش به خرافات، فال و فالگیری بیشتر میشود و هر چقدر مردم از طبقات پایینتر اجتماع و فقیرتر باشند، بیشتر به این سمت و سوق کشیده میشوند».
برای تفریح و سرگرمی سراغش میروم
آناهیتا همیشه در جلسات ماهانه فال قهوه شرکت میکند. او میگوید: «راستش من تا بهحال از این فالگیریها به نتیجهای نرسیدهام. اما این کار برایم عادت شده. هربار فکر میکنم شاید اینبار اتفاق مهمی یا نکته جالبی در فنجان قهوهام دیده شود. البته بعضی وقتها چیزهایی هست اما آنقدر ساده و پیش پا افتادهاند که دانستن یا ندانستن آنها فرقی به حالم نمیکند. تازه چند باری هم برای اینکه رابطهام با همسرم بهتر شود پیش دعانویس رفتم و طلسمهایی که گرفته بودم را در گوشه و کنار خانه، زیر فرش یا لای رختخواب گذاشتم. اما هیچ اتفاقی نیفتاد و رابطه من و همسرم بهتر نشد. دیگر به این چیزها اعتقادی ندارم و برای تفریح و سرگرمی سراغش میروم. میدانم که پول دور ریختن است اما باز تا اسم یک فالگیر جدید میآید، نخستین کسی هستم که پیشاش میروم. چه کنم؟ سرگرمی است دیگر».
دکتر فدایی مهمترین علت گرایش افراد به خرافه را نبود سرگرمیهای سالم میداند؛ «گردهماییای که در جلسات فال قهوه و... تشکیل میشود مسلماً نوعی خوشگذرانی را در پی دارد، تا جایی که افراد برای دستیابی به مسئله دوم هم که شده حاضرند هزینه کنند و به بهانه فال قهوه دور هم جمع شوند تا با دوستان خود دیداری تازه کنند و به نوعی تفریح کرده باشند. در حقیقت یکی از علل رواج خرافه در جامعه میتواند افزایش احساس ناامنی و پنهانکاری خصوصیات فردی و روابط اجتماعی باشد».
این استاد دانشگاه ادامه میدهد: «این موج دعانویسی و فالگیری از شمال به جنوب شهر فرق میکند، در شمال شهر بهعلت بافت فرهنگی بیشتر به سمت فال و فالگیری و در جنوب به سمت دعانویسی است. بهطور کلی این مسئله تنها گرایش به خرافه را در جوامع نشان میدهد».
وی میافزاید: «این در حالی است که اینگونه گرایشها به دعا و فال انسان را تقدیری و سرنوشتی بار میآورد، بهطوری که فرد برای رسیدن به خواستههایش تلاش نمیکند و خودش را به دست تقدیر میسپارد».
نیاز به کار کردن ندارد
فاطمه زن میانسالی است که برای از بین رفتن مشکلات زندگیاش به رمال مراجعه کرده است. او ماجرای این مراجعه را اینطور تعریف میکند: «مدتی قبل در حال عبور از میدانی در مرکز شهر، دیدم مردی بساط رمالی خود را کنار خیابان پهن کرده و ادعا میکند که کلید حل همه مشکلات در دستان اوست. من هم مدتها بود که مشکلات زیادی در زندگیام بهوجود آمده بود و برای همین با این مرد درباره مشکلاتم حرف زدم. مرد رمال گفت که تمامی اعضای خانوادهام طلسم شدهاند و او برای باطل کردن طلسمها باید دعاهایی را با آبطلا روی استخوان یک مرده بنویسد، بعد هم از من خواست دعاها را به قبرستان برده و برای مدت یکماه، زیر خاک دفن کنم و قول داد که پس از گذشت این مدت، همه طلسمهای زندگیام باطل خواهند شد».
فاطمه ادامه میدهد: «رمال خواست همه طلاهایم را پیشش ببرم. او هم تمام طلاها را داخل ورقهای آلومینیومی گذاشت و شروع به نوشتن کلماتی روی کاغذ کرد و گفت که برای شروع کار باید بسته را برای مدتی در گوشهای از خانه قرار دهم، سپس گفت که دستمزدش برای باطلکردن طلسمها 5میلیون تومان است که 100هزار تومان آن را اول میگیرد و بقیه پول را هنگام باطلشدن طلسم. من هم این مبلغ را دادم و او شماره تلفناش را به من داد تا برای اجرای مراحل بعدی با او تماس بگیرم.
چند روز بعد، مشکلاتم نهتنها کم نشد که بیشتر هم شد. برای همین سراغ بسته طلاها رفتم تا ببینم داخل آنچه دعایی نوشته شده اما وقتی در آن را باز کردم دیدم به جای طلاهایم، دانههای تسبیح داخل بسته است و کاغذهایی که روی آن نوشته شده «احمق»! آنجا بود که فهمیدم مرد رمال بسته را عوض کرده و با این شگرد طلاهایم را سرقت کرده است. با تلفن همراهش تماس گرفتم اما او وقتی مرا شناخت خنده بلندی سر داد و گفت تا زمانی که افرادی مثل من وجود دارند، او نیاز به کار کردن ندارد».
دکتر علی عسگری، جامعهشناس درباره پیشینه خرافهپرستی میان ایرانیان میگوید: «خرافات متأثر از فرهنگ ما نیز هست و باورهای سنتی ما، خرافهپرستی را توجیه میکند، کماینکه از گذشته دور شاهد اعتقاد ایرانیان به نیرویی مرموز به نام آنا هستیم که معتقد بودند در برخی درختان، جانوران و اشیا وجود دارد و میتواند باعث نجات افراد یا برآورده شدن حاجاتشان شود. رواج خرافهگرایی که متأسفانه برخی عناصر فرهنگی نیز آن را تایید میکنند برای جامعه مضر است و مردم را از واقعیات زندگی دور میکند و باعث میشود آنان برای حل مشکلات بهرؤیا و توهم روی بیاورند. در این جامعه کارایی افراد کاهش پیدا میکند و نیروی انسانی به هدر میرود و در مجموع جامعه از حرکت و پویایی بازمیماند».
عسگری درباره علت گرایش افراد به خرافه میگوید: «رویآوردن به اوهام، تخیل، خرافه و جادو و جمبل، همزاد بشر است و آنهم بهدلیل ناآگاهی و ناکامیهایی است که در طول زندگی ایجاد میشوند. در چنین شرایطی افراد سعی دارند که با رویآوردن به این مسائل، آرامشی کاذب به دست آورند. در واقع گرایش به مسائل اینچنینی از گذشته وجود داشته و تنها با گذشت زمان مدرنتر شده و در زمانها و مکانهای گوناگون، چهرههای جدیدی بهخود گرفته است».
وی افزود: «این در حالی است که در عصر حاضر و بهرغم گسترش آگاهیهای مردم، تعدد رسانهها و...، باز شاهد هستیم کسانی در این زمینه فعالیت میکنند و گاه حتی ادعای ارتباط با ائمه را دارند. در واقع بهترین نوعی که میشود مردم را به زیبایی فریفت، گولزدن از نوع «مقدسمآبی» است؛ یعنی وقتی خرافه لباس تقدس را میپوشد، این قصه به اوج خودش میرسد و بازار کار این عده سکه میشود؛ اما مهمترین نکتهای که ما امروز باید به آن توجه داشته باشیم افزایش «آگاهی» است».
دکتر عسگری ادامه میدهد: «شاید بتوان خرافهپرستی گذشتگان را این طور توجیه کرد که آن زمان، امکان اطلاعرسانی وجود نداشت بنابراین پذیرش چنین مسائلی از سوی مردم بهدلیل نبودن ابزارهای اطلاعرسانی بوده است، اما در عصر حاضر که از آن بهعنوان عصر ارتباطات و تکنولوژی یاد میشود، باید با استفاده از ابزارهای ارتباطی، سطح اطلاعات و آگاهی را بهقدری افزایش داد که خود مردم به این نتیجه برسند که این مسائل بیهوده و پوچ است. بهنظر من اگر آب را دست مردم بدهیم، سراب خودبهخود بیارزش میشود».
دکتر علی عسگری جامعهشناس درباره نحوه افزایش آگاهی مردم میگوید:«برای مقابله با چنین مسائلی نخستین راه، مطلع کردن خانوادههاست. خاستگاه اولیه آگاهی در فرهنگ ما، خانواده است. درواقع خانوادهای که اهل عمل، اندیشه، فهم و تحلیل منطقی باشد، فرزندانش ماهیت خود را در جامعه از دست نمیدهند چراکه بذر آگاهی در جان آنها بهدرستی پرورانده شده است؛ یعنی وقتی اعضای چنین خانوادهای در محیطی قرار میگیرند که امکان آلودگی بهچنین مسائلی در آن وجود دارد، رنگ محیط را بهخود نمیگیرند، چون اهل فکر هستند؛ این موضوع، همان نکته کلیدی است که نباید آن را فراموش کنیم. در ضمن ما باید بعد از خانواده، از امکانات موجود در آموزش و پرورش، دانشگاهها و به موازات آن رسانههای گروهی، سینماها، سایتها، نوارها و سیدیها که امکان آگاهیبخشی دارند، برای افزایش آگاهی مردم استفاده کنیم».