تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۹:۱۲

از بلندگوی بالای سرش صدایی زمزمه‌وار و شمرده، دکتر خدابنده را به بخش 3فراخواند.

دخترک را برای معاینه به دکتر و خودش را داخل حیاط به دود سیگار سپرد. هنوز دو پُک نزده بود که فندک‌اش بی‌هیچ شالاپی داخل آب گِل‌آلود باغچه افتاد. فندک را برداشت امتحان کرد. روشن شد. نفس عمیقی کشید. آمد نشست روی صندلی پشت در اتاق دکتر. مثل همیشه فندک را روشن کرد و با شعله آن چند دقیقه‌ای کف دستش را گرم کرد.

دستان کوچک دخترک داخل اتاق دکتر یخ می‌کرد و دوست داشت دست پدرش را که می‌گیرد حسابی گرم باشد. سرِ براق و چشمان بی‌رمق‌ دخترک از لای در اتاق پیدا شد و مرد دستش را گرفت. دکتر گفت به شیمی‌درمانی هم جواب نداد، به قول خانمت شاید همین سیگار‌هایی که داخل منزل به سیگار بعدی پیوند می‌زدی این بلا را سر بچه آورده است. البته اگر زودتر از پس هزینه دوا و درمانش بر می‌آمدی شاید می‌شد یک کاری برایش کرد.

یکسالی از آن ماجرا می‌گذشت. داخل کتابفروشی و بعد از خریدن چند جلد کتاب یک اسکناس آبی هم داخل صندوق کمک‌به کودکان سرطانی محک انداخت. جلوی در کتابفروشی خم شد بند کفش‌اش را ببندد که فندک از جیبش افتاد. مردی که سیگار خاموشی به لب داشت پرسید «داداش آتیش داری». آرام بلند شد، آهی کشید و گفت «نه آقا 6 ماهی می‌شه که فندکم گاز نداره».

همسایه

همسایه طبقه همکف‌ مجتمع، یک پیکان زهوار در رفته و هفت تا بچه قدونیم‌قد داشت که از خروس‌خوان تا بوق سگ جوری که انگار شیفتی کار کنند به نوبت روی اعصاب همسایه‌ها قدم می‌زدند. بوق پیکان برای صدا‌زدن بچه‌هایی که باید صبح می‌رفتند مدرسه، مارش بیدار باش ساختمان بود و سروصدای خودشان هم در فوتبال بازی کردن‌های بعد از ظهر، مارش عزا. یک روز هم که به مسافرت رفته بودند نقشه‌هامان برای آسایش بیشتر نقش بر آب شد. پیکان را طوری کنار در‌های پارکینگ پارک کرده بود که خودرو‌ی همسایه‌ها بدون شکستن آینه‌ها یا خط افتادن به سپر و گلگیر نمی‌توانست از کنارش عبور کند. جالب اینجاست که دستگیره خودرو را به میله‌ها قفل و زنجیر کرده بود که امکان تکان‌دادن آن نیز منتفی باشد.

شیر آتش‌نشانی

نگهبان گاراژ محله بود و بار‌ها به رفیقش گفته بود که بیل و فرغونش را از جلوی گاراژ بردارد. اما وی هر بار وعده فردا می‌داد. هر روز عصر می‌آمد و وسایل را قفل می‌کرد و می‌رفت. می‌‌گفت جا ندارد. نگهبان در سریالی دید که آتش‌نشان‌ها برای خاموش کردن آتش به شیر آتش‌نشانی نیاز داشتند و خودرویی که کنار آن پارک بود جلوی کار آنها را گرفت. اَره‌آهن‌بر را برداشت و رفت سراغ زنجیر. آن را برید و فردا صبح نیز به رفیقش گفت وسایل را به هرزحمتی بوده داخل انبار گاراژ جا داده است. چند روز بعد وقتی صدای آژیر خودرو‌های آتش‌نشانی از دور به گوش می‌رسید خیال مرد نگهبان راحت بود.

نبود آیینه

شاید روی شیشه‌ و داشبورد جلو و عقب برخی از خودروها خیلی از وسیله‌ها مانند عروسک‌های بزرگ و کوچک، برچسب‌‌های آفتابگیر و تزئینی، جعبه دستمال‌کاغذی یا حتی کاغذهایی که کارخانه سازنده چسبانده است دیده شود اما جای آیینه جلو حسابی خالی باشد حال آنکه وجود آیینه می‌تواند کمک بزرگی برای آگاهی از وضعیت پشت‌سر راننده باشد.

این در حالی است که گویا برخی از راننده‌ها یا قید استفاده از آیینه را می‌زنند یا با چرخش بیش از90‌درجه‌ای سر به این مهم دست پیدا می‌کنند. برخی نیز نبود آیینه را به شل‌بودن چسب قاب آن ربط می‌دهند. در واقع آنها اینطور عنوان می‌کنند که آیینه نصب‌شده روی شیشه در اثر گرما و سرما یا کوچک‌ترین ضربه‌‌ای به‌راحتی ازجا کنده می‌شود. به‌هرحال اگر هم چنین باشد، بهتر است آنها برای نصب مجدد آیینه اقدام کنند.