مهمترین حادثهای که در سرنوشت القاعده تأثیری شگرف گذاشت حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان بود. این حمله که با هدف مبارزه با تروریسم و پاسخگویی به حمله 11 سپتامبر شکل گرفت راهی بود برای تنبیه کسانی که اسامه بنلادن و سایر اعضای القاعده را پناه داده بودند. پس از این ماجرا، وابستگی القاعده به بومیان افغانستان بیشتر شد. در کنار شبهنظامیان افغان، قبیلههای پاکستانی طرفدار طالبان و گروههای ضدشیعیان مانند لشکر جنگوی از القاعده حمایت کردند. با این وجود راهبردهای القاعده در این مقطع زمانی تضعیف شد. در عراق و سومالی نیز اعضای القاعده در وضعیت مشابهی قرار گرفتند. تا اینکه
2 حادثه مهم رخ داد و القاعده از این وضعیت خارج شده و به شکل قابل توجهی گسترش یافت. در سال 2006 یک بار دیگر طالبان در افغانستان قدرتنمایی کرد و این اتفاق جان تازهای به القاعده بخشید. حادثه بعدی، مهاجرت فرماندهان پاکستانی از کشمیر به وزیرستان شمالی بود.
فرماندهان کهنه کاری نظیر الیاس کشمیری و بدر منصور، مجذوب ایدئولوژی القاعده شدند و از آنجا که این دو نفر از کارکشتهگان میدان نبرد و چریکهایی زیرک به حساب میآمدند، موفق شدند در فاصله سالهای 2007و 2008 در جنوب آسیا ارتشی جدید برای القاعده تشکیل دهند. پس از این جریانات، القاعده توانست در جنوب آسیا، عراق، یمن و سومالی قدرت بیشتری پیدا کند؛ اتفاقی که موجب شد وابستگی این گروه به طالبان، نیروهای مستقر در عراق، قبایل یمنی و گروههای شورشی سومالی افزایش یابد. همان طور که گفته شد، گروههای شورشی بسیاری در نقاط مختلف آسیا وجود دارند که بهدلیل وجود نقاط مشترک و شباهت در برخی مسائل ایدئولوژیک با القاعده از آنها حمایت میکنند. یکی از گروههایی که القاعده حساب ویژهای روی آن باز کرده است گروه لشکر جنگوی است؛ گروهی که با حضور در منطقه بلوچستان پاکستان، فضای حاکم بر این منطقه را نسبت به گذشته به کلی تغییر داده است. پیش از فعالیت این گروه، در بلوچستان کمتر درگیریهای فرقهای پیش میآمد اما یک حمله انتحاری ناموفق در ماه دسامبر، ناامنی و ترس را بر این منطقه حاکم کرد. هدف این حمله انتحاری، نواب اصلان ریسانی، مهمترین رئیس طایفه بلوچ در منطقه بود. با توجه به اینکه بلوچها احترام ویژهای برای او قائل هستند، اقدام به ترور او برای ساکنان منطقه یک توهین و جسارت آشکار به حساب میآمد؛ مسئلهای که موجب شد به اختلافات فرقهای دامن زده شود.
یکی از اهداف مهم القاعده، مرزهای افغانستان و پاکستان (مسیر تدارکاتی ناتو) بود. آنها با حمله به کاروان تأمین سوخت و تدارکات ناتو، یک بار دیگر حضور خود را در منطقه پررنگتر کردند و با کمک برخی نیروهای محلی عرصه را بر نیروهای ناتو تنگ کردند. به گفته مقامات امنیتی، سران ناتو در گذشته امیدوار بودند با کمک پاکستان با القاعده مبارزه کنند اما با نفوذ این گروه در منطقه بلوچستان این کشور، جنگ وارد مرحله جدیدی خواهد شد و نبرد دشوارتری در پیش خواهد بود. علاوه بر این آمریکا و چین که هر دو منافع خود را در دستیابی و بهرهمندی از بلوچستان میبینند، بر سر این منطقه با یکدیگر نزاع دارند که این موجب شده اهمیت این منطقه دوچندان شود. مسیر خط لوله گاز کشورهای ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند که یکی از پروژههای انرژی مهم مشترک میان این کشورها به حساب میآید و توسط آمریکا حمایت میشود از بلوچستان میگذرد. آمریکاییها به همین خاطر به سادگی از این منطقه چشمپوشی نمیکنند و اجازه نمیدهند چینیها کنترل آن را به دست گیرند. با توجه به اینکه بخشی از این پروژه نیز از قندهار و هرات - خاستگاه طالبان - میگذرد، پاکستانیها هم امیدوارند ضمن توافق شبهنظامیان طالبان با ناتو، آرامش به منطقه بازگردد و منافع مالی آنها هم تأمین شود.
اما مشکل اینجاست که گروه لشکر جنگوی توانسته در بلوچستان نفوذ کند و بهراحتی دست به عملیات بزند. وقتی این گروه حامی القاعده قادر است به سادگی حملات تروریستی خود را پایهریزی کند و مقامات پاکستانی را تهدید کند، بدون شک میتواند برای نیروهای ناتو نیز خطری جدی به حساب آید. بهنظر میرسد القاعده به مناطق تحت نفوذ طالبان راه پیدا کرده و دامنه اغتشاشات و شورش را وسیعتر خواهد کرد.
از آنجا که نیروهای لشکر جنگوی نیز مانند شورشیان منطقه بلوچستان با دولت پاکستان مخالف هستند، این گروه میتواند با بلوچهای پاکستان هم متحد شده و با نیروهای امنیتی دولتی و ناتو مقابله کند. آشوب و ناامنی حاصل از این اتحاد بیش از همه به سود القاعده خواهد شد که بتواند کنترل اوضاع را در دست بگیرد.
اما تأثیر و نفوذ القاعده تنها به افغانستان و پاکستان ختم نمیشود بلکه باید هند و کشورهای اروپایی را نیز در لیست اهداف بعدی این گروه قرار داد. الیاس کشمیری و بدرمنصور پس از مهاجرت به وزیرستان شمالی و پیوستن به القاعده، جایگاه قابلقبولی پیدا کردهاند و میتوانند چون گذشته با القای عقاید افراطی افراد زیادی را به انجام عملیات تروریستی تشویق کنند. این عملیاتها که با همین عقاید افراطی توجیه میشود مرز نمیشناسد و به سادگی به اروپا و آمریکا راه مییابد. یکی از مقامات امنیتی پاکستان که از تعدادی از شبه نظامیان بازپرسی کرده است تأکید میکند که گروههای وابسته به القاعده در نقاط مختلف جهان کانون تشکیل دادهاند و در حال شکل دادن شبکهای هستند که قادر باشند بدون نگرانی از کمبود تجهیزات، پول و تسلیحات نظامی در هر گوشه از جهان عملیات تروریستی خود را ساماندهی کند. البته گروههای حامی القاعده در سومالی نیز کاملا آماده شدهاند که از طریق شبکه قاچاق انسان، تروریستها را به آمریکا منتقل کنند.
اینکه چگونه القاعده توانسته به این سادگی میان برخی مردم نفوذ کند و آنها را تحتتأثیر قرار دهد مسئله دیگری است که در جای خود باید مورد بررسی قرار گیرد اما این نگرانی را بهوجود میآورد که در آینده نزدیک این گروه تروریستی به جریانی عامهپسند برای برخی افراد ناآگاه تبدیل شود. آیا آنها میتوانند با نفوذ در مردم عادی با سرپوش گذاشتن روی اختلافات فاحش عقاید خود با دین اسلام، به جریانی همهگیر تبدیل شوند؟ گرچه با شروع سال 2011 عملیات گسترده و درازمدت آمریکا و متحدانش علیه القاعده وارد دهمین سال خود میشود اما بهنظر میرسد با گسترش و نفوذ این گروه تروریستی در نقاط مختلف دنیا، آمریکاییها راه دشواری در پیش داشته باشند.
آسیا تایمز