آیا تعریفمان از روش سنتی کتابفروشی صحیح است و آیا تمام روشهای سنتی کتابفروشی مردودند و باید کلا به روشهای مدرن رو بیاوریم؟ این سؤالات برای خودم هم وجود دارد و در پی یافتن جواب آنها هستم. این سؤال برای من هم بهعنوان مولف و هم بهعنوان فردی که دلش برای سیستم پخش کتاب در کشور میسوزد مطرح است. گاهی پیشنهادهایی هم در مطبوعات و رسانهها منتشر کردهام که در واقع حاصل دور هم نشستن با دوستان و بلند بلند فکر کردنمان بود. چون پخش و توزیع در حیطه تخصص من نیست ولی در اثر کار در این سالها، تجربیاتی برایمان فراهم شده است.
در مورد فروش اینترنتی کتاب، بهنظرم باید در درجه اول فروش فیزیکی و میدانی کتاب را اصلاح کنیم. اول باید توزیع کتاب در کشورمان درست بشود بعد به سراغ پلههای بعدی که فروش اینترنتی یکی از آنهاست، برویم. اگر فروش اینترنتی کالایی مثلا فرش یا کالاهای بهداشتی جواب داده و موفق بوده است، علتش پیشینه تمدنی درازی است که فروش و ارائه سنتی آن دارد. کتاب هم پیشینه تمدنی سنتی و قدیمی دارد ولی توزیعش در کشور ما پیشزمینه تمدنی ندارد و از ابتدا صحیح نبوده است. بلکه ناقص بوده و همیشه دلسوزانی هم که قصد تعمیر و مرمت آن را داشتهاند، به حداقلها لطمه زدهاند. بهعنوان مثال در ارشاد یا برخی نهادهای دیگر، طرحهای خرید عمده از ناشرها ارائه شده که این حرکت و فعالیتهای مشابه، ناشران را به سمت سفارشی چاپ کردن سوق داده است. در نتیجه کتابهایی که وجهه مردمی ندارند در این سالها زیاد شده است.
منظورم از کتاب سفارشی، کتاب دولتی و صرفا از جهت محتوایی نیست بلکه منظورم زمینه و قالبهای کاری است که در خور مخاطب تولید نمیشود. مثال روشن در این زمینه اینکه مثلا ناشری کتابی درباره جنگلبانی منتشر میکند با این نیت که سازمان جنگلبانی یا جنگلداری این کتاب را در سطح وسیع از او خریداری کند. با این حساب این ناشر دیگر به کیفیت نمیاندیشد. این حرکت در درازمدت، «یکی بر سرشاخه بنمیبرید» است. چون این کتاب بالاخره تکفروشی هم خواهد شد. مخاطب در چنین شرایطی کتاب خوبی در بازار نمیبیند، درنتیجه سرخورده میشود. در مورد توزیع کتاب در سوپرمارکتها هم سخن همان حرف اول است. اول باید هر عامل در جای خود باشد، بعد به سراغ افزونهها رفت. این نکته جالب است که تعداد ناشرها از کتابفروشیها بیشتر است. این موضوع خندهدار است. تازه این وضعیت تهران است و کاری با شهرها و روستاهای کشور نداریم.
در همین شهر تهران هنوز تعداد مناسبی از فروشگاههای کتاب محلی وجود ندارد. توزیع کتاب باید از محلات شروع شود. معضل مهم عدم دسترسی است. در نشریات میبینیم که برای کودکان و نوجوانان کتاب معرفی میشود. فرض کنید من یک جوان هستم که در یافتآباد زندگی میکنم. چگونه میتوانم یکی از کتابهایی که در این نشریات معرفی شده است، را تهیه کنم. ممکن است بگویید از طریق خرید اینترنتی نیازت را مرتفع کن. اما هنوز خرید اینترنتی جا نیفتاده است. خرید اینترنتی برای کسی که دسترسی فیزیکی به کتاب ندارد، معنی ندارد. در درجه اول باید شبکه توزیع را کامل کنیم و جاهای خالیاش را پر کنیم. اول به ظرفیتهایی که از قبل و گذشته داریم، بپردازیم بعد سراغ برنامههای بعدی برویم.
ببینید، عرضه فیلم در سوپرمارکت یا اتوبوس، قالبهای خاص خودش را میطلبد. بنابراین با این شکل توزیع کتاب مخالف هستم. بضاعت صنعت نشر هم اینگونه نیست که با همه این نحلهها به کار ادامه بدهد و در مسیر قبلی بماند. بهنظر من 96درصد فیلمهایی که در سوپرمارکتها عرضه میشوند، زیر سطح متوسط هستند و یک درصد ناچیزی هم شامل فیلمهای مبتذل است که حقیقتا همین نام مبتذل شایستهشان است. اگر قرار باشد در سوپرمارکت، کتاب عرضه شود، بدیهی است که « معمای شکسپیر» بورخس عرضه نمیشود، بلکه کتاب چگونه با بیماری فرزندمان مقابله کنیم، در چنین فضایی عرضه میشود. فضای سوپرمارکت اجازه عرضه کتابهای فاخر را نمیدهد. منظورم از فضا، محیط سوپرمارکت نیست. بلکه میخواهم آن اتمسفر حاکم بر فضای یک مغازه بقالی را توصیف کنم. چنین کتابهایی را فقط میتوانیم در کتابفروشیها ببینیم. آن هم کتابفروشیهای خوب. چون همه کتابفروشیها خوب نیستند. برخی از کتابفروشیها نیمه کتابفروشی،نیمه خرازی و نیمهاسباببازیفروشی هستند.
* نویسنده