پدرش مهندس معدن و اهل سوئیس و مادربزرگ پدریاش متولد ایرکوتسک روسیه بود. مادرش نیز اهل روسیه و از کولیهای روما بود.
در کودکی وی مدعی شده بود که او و خواهر ناتنیاش با نام ورا که بعدها خواننده اپرا شد، توسط کولیها بزرگ و به پاریس آورده شدند و در ۱۳ سالگی یول به گروهی کولی پیوست و به خوانندگی و نوازندگی بالالایکا در باشگاههای شبانه پرداخت.
برینر سالهای آخر نوجوانی در سیرک دی ور پاریس بند باز بود و پس از سقوط آسیب جدی دید. پس از بهبودی کامل به عنوان کارگر صحنه و کارآموز بازیگری به گروه تئاتر پیتوئف پیوست. همزمان نیز در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل شد. در سال ۱۹۴۰ همراه گروه تئاتر شکسپیر به آمریکا آمد.
وی به دلیل آشنایی کامل به چندین زبان در سال ۱۹۴۲ و دوران جنگ به عنوان مفسر بخش فرانسوی رادیو از سوی اداره اطلاعات جنگ به کار گمارده شد. در سال ۱۹۴۶ در کنار مری مارتین با نمایشنامه آهنگ لوت به برادوی راه یافت.
یول برینر سال ۱۹۵۱ با انتخاب شدن برای ایفای نقش سلطان در نمایشنامه بسیار موفق سلطان و من از گمنامی به درآمد و چندین جایزه را ربود و منتقدان او را ستایش کردند.
پس از ۱۲۴۶ اجرا به هالیوود رفت و موفقیت را در اقتباس سینمایی این نمایشنامه تکرار کرد و اسکار بهترین بازیگر مرد را نصیب خود کرد. مشخصترین ویژگی یول براینر اقتدار و جذابیت فوق العاده و سر طاس او ست.
برینر بازیگر تئاتر و سینما و زاده روسیه بود و برای بازی در موزیکال سلطان و من، رامسس دوم در فیلم ۱۰ فرمان ساخته سیسیل دمیل و نقش اصلی فیلم ۷ دلاور شهرت دارد.
برینر برای صدای گرم و پختهاش مورد توجه بود و سر تراشیدهای که با آن نقش سلطان را در فیلم سلطان و من بازی کرد به عنوان یک ویژگی و گزینش شخصی تا آخر عمر با او باقی ماند.
او برای بازی در فیلم سلطان و من جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به دست آورد. در سال ۱۹۸۵ برای تقدیر از ۴۵۲۵ بار ایفای نقش در نمایش سلطان و من جایزه ویژۀ تونی به او اهدا شد.
برینر همچنین عکاس و نویسنده دو کتاب بود. سالها بعد از مرگش بیش از ۶۰ عکس اختصاصی گرفته شده که توسط یول برینر از پشت صحنه فیلمهای سینمایی و خلوت خصوصی بازیگران هالیوود گرفته شده بود در پاریس به نمایش درآمد.
بیش از ۸ هزار حلقه فیلم چاپ نشده از این هنرمند توسط دخترش ویکتوریا در کشوی کمدش کشف و به دست چاپ سپرده شد. عکسهایی از مشهورترین چهرههای سینما در حالات مختلف از جمله الیزابت تایلور، اینگرید برگمان و فرانک سیناترا.
برینر در تمام طول زندگیاش سیگاری در میان انگشتانش داشت. در ماه سپتامبر ۱۹۸۳ بیماری یول برینر سرطان ریه تشخیص داده شد و به او گفته شد که فقط چند ماه زنده خواهد بود.
در ژانویه ۱۹۸۵، ۹ ماه پیش از مرگ، در گفتوگویی با برنامهای تلویزیونی از تمایل خود برای تهیه آگهی ضد سیگار پرده برداشت. هر چند که او موفق به این کار نشد، ولی برشی از همین گفتوگو پس از مرگ برینر به وسیله انجمن سرطان آمریکا برای آگاهیرسانی عمومی به نمایش درآمد.
او در این کلیپ میگفت: «حال که من رفتنی هستم، به شما میگویم که سیگار نکشید. هر کاری میکنید، فقط سیگار نکشید. اگر میتوانستم سیگار را از گذشتهام حذف کنم، مطمئنام که امروز مجبور نبودیم راجع به سرطان صحبت کنیم».
این آگهی بعدها در نمایشگاه سیار دنیاهای تن به نمایش گذاشته شد. پس از درگذشت او، انجمن ریه آمریکا مجموعهای به یاد ماندنی از فیلمهای تبلیغی را پخش کرد که در آن برینر مشرف به مرگ از تمام کسانی که سیگار میکشند تمنا میکرد تا از این عادتی که به قیمت جان او تمام شده بود دست بردارند.
وی ۴ بار ازدواج کرد، دارای ۳ فرزند بود و ۲ کودک ویتنامی را نیز به فرزندخواندگی قبول کرده بود.
یول برینر ۱۰ اکتبر سال ۱۹۸۵، درست همان روزی که اورسون ولز از دنیا رفت، در سن ۶۵ سالگی بر اثر بیماری سرطان ریه در شهر نیویورک آمریکا درگذشت.
برخی از آثار هنری یول برینر:
- بندر نیویورک (۱۹۴۹)
- سلطان و من (۱۹۵۶)
- ده فرمان (۱۹۵۶)
- آناستازیا (۱۹۵۶)
- برادران کارامازوف (۱۹۵۸)
- دزد دریایی (۱۹۵۸)
- سفر (۱۹۵۹)
- خشم و هیاهو (۱۹۵۹)
- سلیمان و ملکه سبا (۱۹۵۹)
- یک بار دیگر با احساس (۱۹۶۰)
- وصیتنامه ارفه (۱۹۶۰)
- بسته غیرمنتظره (۱۹۶۰)
- هفت دلاور (۱۹۶۰)
- دوباره خداحافظ (۱۹۶۱)
- فرار از ظهرین (۱۹۶۲)
- تاراس بولبا (۱۹۶۲)
- سلاطین آفتاب (۱۹۶۳)
- پرواز از آشیا (۱۹۶۴)
- دعوت از یک تیرانداز (۱۹۶۴)
- موریتوری (۱۹۶۵)
- سایهای غولآسا بیافکن (۱۹۶۶)
- خشخاش هم گلی است (۱۹۶۶)
- بازگشت هفت دلاور (۱۹۶۶)
- جاسوس سهجانبه (۱۹۶۶)
- مرد مضاعف (۱۹۶۷)
- دوئل طولانی (۱۹۶۷)
- پانچوویلا (۱۹۶۷)
- تابستان پیکاسو (۱۹۶۹)
- پرونده غاز طلایی (۱۹۶۹)
- نبرد نرتوا (۱۹۶۹)
- زن دیوانه شایلو (۱۹۶۹)
- مسیحی جادویی (۱۹۶۹)
- خداحافظ ساباتا (۱۹۷۱)
- نوری در پایان دنیا (۱۹۷۱)
- عاشقانه یک اسبدزد (۱۹۷۱)
- کتلو (۱۹۷۱)
- پلیس (۱۹۷۲)
- پرواز شبانه از مسکو (۱۹۷۳)
- دنیای غرب (۱۹۷۳)
- آخرین مبارز (۱۹۷۵)
- شوق مرگ (۱۹۷۶)
- دنیای آینده (۱۹۷۶)