«پرسه در مه» فیلم دوم توکلی نشان داد که «پابرهنه در بهشت» یک اتفاق نبوده و سینمای ایران صاحب فیلمسازی شده که هم دغدغههای فرهنگی دارد و هم صاحب ذوق و سلیقه سینمایی است. «پرسه در مه» فیلم محبوب منتقدان بود ولی در بدترین شرایط روی پرده آمد؛ درست مثل «پابرهنه در بهشت» که قربانی مناسبات غلط اکران شد؛ اتفاقی که خوشبختانه برای «اینجا بدون من» فیلم سوم توکلی رخ نداد. این فیلم که این روزها بر پرده سینماهاست اقتباسی از نمایشنامه «باغوحش شیشهای» نوشته تنسی ویلیامز است؛ نمایشنامهای که به اعتقاد توکلی به شرایط جامعه امروز ایران میآید.
- اقتباس چقدر میتواند در اعتلای سینما نقش مؤثری داشته باشد؟
پدیده اقتباس در همه جای جهان برای خروج از پرداختن به سوژههای تکراری و پویایی سینما استفاده میشود. از ادبیات داستانی، ادبیات نمایشی وحتی از زندگینامهها و بازیهای کامپیوتری هم اقتباس میکنند.
بهنظرم اقتباس یکی از کارهایی است که در موفقیت سینما نقش بسزایی دارد و سینمای ایران باید به آن توجه کند. این کار جوابش را در سراسر دنیا پس داده. در سینمای هالیوود بخش عمدهای از فیلمها متعلق به جریان سینمای اقتباسی هستند.
این چیزی است که سینمای ایران به این دلیل که ارتباط فیلمسازان و سینما با ادبیات قطع شده، فراموش کرده؛ ادبیات داستانی، ادبیات نمایشی و همه منابع تفکری که میتوانند سینمای ایران را از این میزان سطحی بودن بیرون بیاورند، کنار گذاشته شدهاند.
- بهنظرتان چرا این ارتباط بین سینما و ادبیات گسسته شده است؟
بهدلیل اینکه وضعیت ما در همه حوزههای فرهنگی به هم ریخته است؛ در حوزه ادبیات داستانیمان آنقدر فضا نداشتهایم که نویسندگانمان بتوانند داستانهای جذاب و مرتبط با زمانه بنویسند، بنابراین سراغ موضوعاتی رفتهاند که قابل ترجمه در جامعه نبوده و فقط یک گونه خاص از ادبیات رشد کرده است.
در بخش سینما هم ورشکستگی اقتصادی باعث شده که فضای جدی از نگاه به پدیدهای مثل اقتباس دور شود؛ یعنی سینمای ما در یک بدنه کلی تبدیل شده به بازسازی فیلمفارسی و به جز تکچهرههایی که کار جدی میکنند، کسی دیگر دنبال این قضیه نیست. شما نمیتوانید از یک تیمی که قصد دارند یک فیلمفارسی را بازسازی کنند بخواهید وقت روی اقتباس فلان داستان یا فلان نمایشنامه بگذارند یا بروند فلان رمان نوگرا را بخوانند. از یک صنعت ورشکسته نمیتوانید انتظار پویایی داشته باشید. صنعت ورشکسته تمام توانش را بهکار میگیرد تا بتواند فقط ادامه حیات دهد. در این شرایط دیگر شما نمیتوانید بگویید چرا ارتباط بین سینما و ادبیات قطع شدهاست.
- یک نظریه دیگر هم در مورد فاصله گرفتن فیلمسازان از انجام کار اقتباسی وجود دارد و این که میگویند نویسندگان معاصر ما شناخت درستی از سینما ندارند و میخواهند وقتی فیلمی ساخته میشود کاملا منطبق بر اثر خودشان باشد که این اتفاق شدنی نیست و به همین دلیل سراغ آثار ادبی نمیروند. شما چقدر با این حرف موافقید؟
من اسمش را میگذارم بهانهجویی، اولا این فقط به اقتباس از آثار ایرانی مربوط میشود، به همین خاطر آن بخش از آثار ادبی که مربوط به ادبیات جهان میشود از این بهانهجویی مصون است و میشود رفت سراغش اما نمیروند. دریافت نویسندگان ما از سینما بسیار کاملتر و دقیقتر و جلوتر از دریافت عمده سینماگران ما از ادبیات است، این نظر من است.
- زمانی که « اینجا بدون من» را میساختید، چقدر به متن اصلی وفادار بودید؟
نمایشنامه باغ شیشهای یک ساختمان مشخص با ظاهری ساده دارد که در پس آن حرفهای جدیای گفته میشود. وسیله ابراز این حرفهای جدی هم شخصیتپردازی ظریف پرسوناژهای آن است. من همه سعیام را کردم که به این ساختار آسیبی نخورد، از معادلسازی استفاده کردم و در این چارچوب سعی کردم محتاط عمل کنم، چراکه وقتی شما اثری را برای اقتباس در نظر میگیرید مطمئنا جذابیتهایی برایتان داشته که این انتخاب را کردهاید پس طبیعی است که در هنگام ساخت مراقب باشید که با آن چگونه برخورد میکنید. من در این کار سعی کردم بیشتر معادلسازی کنم تا اینکه بخواهم جهان قصه را بههم بریزم.
- حرفهایی که در برخی پلانها گفته میشود کاملا منطبق با فرهنگ ایرانی است. مثل وقتی که مادر با یلدا از آرزوهایش صحبت میکند. چقدر از این شکل معادلسازی در کار استفاده کردید؟
این کار ، نخستین قدم در کار اقتباس است. ترجمه فرهنگی اثر نخستین ابزاری است که شما را به چیزی میرساند که منطبق با فرهنگ شما باشد. خیلی از عناصری که در این نمایشنامه بود و اصلا جایی در فرهنگ ما نداشت، حذف شد یا معادلسازی برایش اتفاق افتاد. ترجمه عاطفی احساس مادرانه در فرهنگ ما که در موردش صحبت میکنید جزئی از همین معادلسازیهاست. در ضمن سعی کردم نوع ارتباط آدمها با یکدیگر را نیز ترجمه کنم، چرا که آدمهای خارج از فرهنگ ما ابراز احساساتشان نسبت بههم خیلی با ما متفاوت است و فاصلهای بین آنها وجود دارد که این فاصله همیشه در فرهنگ ما از بین افراد برداشته میشود. ما هم محبتمان سوزان است و هم خشونتمان جدی؛ سعی شد اینها ترجمه شود.
- مورد دیگری که در فیلم شما دیده میشود و با فرهنگ ما (حداقل به شکل عینی)تناسب ندارد، تلاشهای مادری است که برای دختر خود دنبال فرد مناسب جهت ازدواج میگردد!
ولی در زندگیهایمان خیلی میبینیم که این اتفاق میافتد و مسئلهای است که مخفیاش میکنیم. نکته در همین جاست که شما چیزهایی را در جامعه میبینید که کسی دوست ندارد خیلی دیده شود. خانوادهای که در انتظارند کسی از بیرون بیاید تا مشکلات آنها را حل کند و از بحرانی که در آن قرار گرفتهاند بیرونشان بیاورد که در این شکل از خانوادهها معمولا این فرد دامادی است که وارد خانواده میشود؛ اتفاقی که در بین بسیاری از خانوادههایی در این سطح میبینیم. این یک وجهه اقتصادی، اجتماعی دارد که در نمایشنامه تنسی ویلیامز وجود دارد. زیرا این اتفاق در دورهای میافتد که آمریکا در وضعیت بحران اقتصادی قرار دارد و خانوادههایی در این سطح روزبهروز فقیرتر میشوند و به همین دلیل بهدنبال راه نجاتی هستند. در شرایط فعلی هم حضور این داماد بسیار برای این دست از خانوادهها مهم است اما کسی چندان دوست ندارد دربارهاش حرفی بزند.
- چرا اصلا چنین نمایشنامهای را برای ساخت انتخاب کردید؟
نمایشنامه در مورد یک مسئله مشخص صحبت میکند. آدمها وقتی با بحران روبهرو میشوند 2 راه را پیش رویشان میبینند؛ یکی همان است که در نمایشنامه گفته میشود: پنجرهها را ببندند و شیر گاز را باز کنند و به زندگیشان پایان دهند. و دیگر اینکه در رویاهایشان زندگی کنند همان طور که پسر خانواده این کار را میکند. پیشنهاد نمایشنامه و فیلم این است که آدمها معمولا هیچ کدام از این دو کار را انجام نمیدهند بلکه در طول زندگیشان حامل ایدههای متضاد و متناقض در کنار همدیگرند. این ایدهای بود که طرحش بهنظرم جالب بود.
- آنچه در آثار دیگر شما هم به چشم میخورد پرداختن به موضوعاتی است که بیشتر در مورد مشکلات و سختیهای زندگی است. چرا چنین انتخابهایی دارید؟ تمایل ندارید از زاویه دیگری هم به مسائل زندگی نگاه کنید؟
منظورتان این است که چرا در کارهایم راهحل ارائه نمیدهم؟
- نه، منظورم این است که چرا روی سوژهای کار نمیکنید که عکس این حالت را داشته باشد؟
خب، این کار را دیگران دارند انجام میدهند. با تمام توان دارند جنبههای دیگر را نشان میدهند.
- یعنی این سوژهها برای شخص شما جذابیت ندارند؟
شاید اگر فرصتش باشد از آن دست کارها هم بسازم، در سینمای ایران همه ایدههای شما به تولید نمیرسند.
- در مورد انتخاب بازیگرانتان بگویید.
در نسخه اولیهای که برای این کار نوشتم همین 4 نفر را مد نظرم داشتم که خوشبختانه هر 4نفرشان نمایشنامه را خواندند و پذیرفتند که در این فیلم حضور داشته باشند.
- چرا این 4نفر؟
هر 4نفر از بازیگران توانمندی هستند که هنوز بازیگری برایشان جدی است. ما در مورد تکتک پلانها قبل از فیلمبرداری کلی صحبت میکردیم بازیگران برای هر پلانی تحلیل داشتند.کار با این 4 بازیگر قطعا برای هر کارگردانی شانس بزرگی است.
- کمی هم در مورد گریم بازیگران بگویید. فکر میکنم بهخاطر طراحی خوبی که برای چهره افراد در این کار درنظر گرفته شده بود بسیاری از حقایق این آدمها و زندگیشان برای بیننده ملموس میشد و دیگر نیازی به توضیح آنچه زندگی این افراد بود، وجود نداشت.
طراحی گریم این کار برعهده سعید ملکان بود که من در کارهای قبلیام نیز با ایشان کار کرده بودم. ایشان در کارشان بسیار حرفهای هستند و در این زمینه کاملا با یکدیگر همعقیده بودیم. از طرفی ملکان شناخت بسیار دقیقی از فیلمنامه دارند و در کلیت کار هم راهنمای من بودند علاوه بر اینکه در این کار مجری طرح و صاحب مادی و معنوی کار بودند.
- کارهایی از این دست غالبا تکرار شدهاند و افراد دیگری هم آنها را ساختهاند. آیا کسی قبل از شما هم روی این نمایشنامه کار کرده بود؟
بله. در دهه70 میلادی پل نیومن این نمایشنامه را ساخت و چند نمونه دیگر که چندان دقیق دربارهشان نمیدانم.
- قبل از شروع ساخت فیلم، این اثر را دیدهبودید؟
خیر.
- باتوجه به اینکه هم کار اقتباسی کردهاید و هم براساس متن غیراقتباسی فیلمساختهاید، فکر میکنید کدامشان مشکلترند؟
اینها حوزههای متفاوتی از همدیگر دارند. من چون به اقتباس اعتقاد دارم همیشه گزینه اولم برای انجام کار، اقتباس است. دلیلش هم این است که بشخصه حرف خاصی برای گفتن ندارم. این کار برایم بسیار لذتبخش است اما قطعا سادهتر نیست. هر کدام سختیها و لذتهای خودش را دارد.
- در بین آثار ادبی ایران کاری بوده که با خواندنش دوست داشته باشید آن را بسازید؟
بله، خیلی زیاد، تعدادشان بسیار زیاد است، امیدوارم روزی این فرصت برایم پیش بیاید.
- و حرف آخر.
از همه همکارانم در گروه « اینجا بدون من» تشکر میکنم، همگی بیش از وظیفه و گاه بیش از توانشان برای این کار انرژی گذاشتند و ممنون همهشان هستم، گروهی صمیمی و دوست داشتنی داشتیم و هرروز در این کار چیز جدیدی از آدمهای گروه یاد گرفتم. یک سپاس ویژه هم دارم از سعید ملکان که اگر نبود فیلم ساخته نمیشد. ممنون برادریها و بزرگواریهایش هستم.