زهره نیلی: هر روز عصر مغازه دارهای خیابان لاله‌زار شاهد توقف اتومبیل‌ها و درشکه‌ها، روبه‌روی تابلوی تئاتر نصر و تئاتر پارس بودند.

صدای پاشنه کفش‌های براق روی سنگفرش‌های ورودی سالن و بوی عطرهای پاریسی، هیاهوی دوره‌گردهایی که طبق‌های زولبیا و بامیه یا باقلای پخته را روی سر حمل می‌کردند و سرو صدای بچه‌ها و جوان‌هایی که بستنی در دست به سمت سالن پارس می‌شتافتند، نشان از شروع نمایشی دیگر داشت؛ شور و شوقی که امروز، فرو نشسته؛ نه نمایشی هست و نه سالن تئاتری؛ امروز تئاتر پارس به انباری برای لوازم الکتریکی تبدیل شده است. بازیگران پیشکسوت، خانه‌نشین شده‌اند و بر خاطره سالن‌های قدیمی چون تئاتر نصر و پارس، گرد فراموشی نشسته است.

ناصرالدین شاه قاجار در سال۱۲۹۴ قمری، زمانی که از نخستین سفر فرنگ خود- همان سفری که از سن‌پترزبورگ آغاز شد و به پاریس رسید- به تهران بازگشت، ایده‌های فراوانی را با خود به‌همراه آورد. او در پاریس برای نخستین‌بار تئاتر و اپرا دیده و لذت برده بود. از قدم‌زدن در شانزه‌لیزه و دیدن ساختمان‌های چند اشکوبه خوشش آمده بود و به همین دلیل سوغات این سفر شد شمس‌العماره و لاله‌زار و تئاتر.

ناصرالدین شاه دستور داد تمام خیابان را لاله بکارند تا تهرانی‌های قدیم در آن به گشت‌وگذار و خوشگذرانی بپردازند؛ همان‌جایی که یک روز مهد فرهنگ و هنر مردم تهران و بهترین مکان برای رشد و بالندگی همه کسانی بود که نمایش و موسیقی را به اوج خود رساندند؛ از کلنل علی نقی‌خان وزیری گرفته تا عبدالحسین نوشین و مهین دیهیم. ناصرالدین‌شاه برای نمایش میدانی تعزیه به فکر ساخت سالنی شبیه آنچه در پاریس دیده بود افتاد و تکیه دولت را در کنار کاخ گلستان برپا کرد. در کنار این، نخستین سالن تئاتر در مدرسه دارالفنون راه‌اندازی شد و این آغاز راه بود؛ راهی که از لاله‌زار آغاز شد و قرار بود به رشد تئاتر ایران منجر شود اما این روزها از تئاتر و لاله‌زار قدیم، تنها خاطره‌ای کمرنگ برجا مانده و یاد روزهای خوش گذشته در میان انبوهی از مغازه‌های وسایل الکترونیکی گم شده است. نشانه‌های این جفا و بی‌مهری را بر تن رنجور و بیمار دارالفنون، نخستین مدرسه ایرانی به سبک و سیاق جدید هم می‌توان یافت.

توجه به فضاهای شهری مدرن و تئاتر و سینما از روزگار ناصرالدین شاه آغاز شد اما تئاتر نصر به‌عنوان قدیمی‌ترین سالن نمایش در تهران در سال1318 به کوشش سیدعلی نصر، بنیانگذار تئاتر نوین در ایران ساخته شد؛ سالنی که پس از انقلاب به مصادره کمیته امداد امام‌خمینی(ره) درآمد. سال 1366، جهاد دانشگاهی، محل تئاتر نصر را از کمیته امداد امام اجاره کرد تا به بازسازی و بهره‌برداری از آن بپردازد اما چنین نشد و بخشی از قدیمی‌ترین سالن تئاتر در تهران فروریخت. آن زمان بود که مسئولان به این فکر افتادند تئاتر نصر را در فهرست آثار ملی به‌ثبت برسانند. اما سالن تئاتر نصر تنها به یک شماره مزین شد: 6529. مسئولان میراث فرهنگی، دست از مرمت بنا کشیدند و تئاتر نصر را با تنی بیمار و فرسوده به حال خود رها کردند. همان زمان، جهاد دانشگاهی بر آن شد تا بهره‌برداری از تئاتر نصر را طی یک دوره سه‌ساله به اداره کل هنرهای نمایشی واگذار کند و چنین کرد اما قدیمی‌ترین سالن تئاتر تهران، زنده نشد که نشد.

تئاتر پارس هم در روزگار پهلوی اول و به دست یکی از شاگردان عبدالحسین نوشین، پدر تئاتر مدرن ایران، با عنوان «فرهنگ» بنیان نهاده شد. پس از رویدادهای ۲۸ مرداد سال۱۳۳۲ که به سقوط دولت دکتر محمد مصدق منجر شد، ساختمان این تئاتر در آتش سوخت اما بار دیگر، بازسازی شد و با نام «تئاتر پارس» به کار خود ادامه داد.

تئاتر پارس، یکی از مهم‌ترین و پرکارترین سالن‌های تئاتر در تهران و خیابان لاله‌زار بود تا اینکه در سال‌های میانه دهه40 با ساخته شدن تالار سنگلج، تئاتر شهر و تالار رودکی، سالن‌های نمایش لاله‌زار، جلوه و رونق خود را از دست دادند و به سمت تئاترهای عامه پسند پیش رفتند اما چراغ تئاتر سالن پارس همچنان روشن بود. این سالن پس از انقلاب مصادره شد اما همچنان زنده بود و نفس می‌کشید و گهگاه، نمایشی در آن به اجرا درمی‌آمد. سالن کوچکی بود با ۱۶ ردیف صندلی. تئاتر پارس طی این سال‌ها مورد مرمت قرار نگرفته بود؛ سقف آن چکه می‌کرد و نیازمند بازسازی و مرمت بود اما کسی مرهمی بر زخم‌های سالن پارس نمی‌گذاشت.

سال13۸۴، دادگاه انقلاب به جهت نپرداختن اجاره‌بها به بستن تئاتر پارس اقدام کرد، اما پس از مدتی و به‌دنبال فعالیت‌های گسترده دوستداران فرهنگ و ثبت این اثر به شماره 1042 در فهرست آثار ملی، جانی دوباره به تئاتر پارس بخشیده شد اما باز هم شرایط به‌گونه‌ای نبود که مدیران تئاتر پارس بتوانند حتی 50درصد مخارج سالن و اجاره بهای آن را تأمین و پرداخت کنند؛ چرا که بازیگران لاله‌زار، یک روز با مبالغ بسیار ناچیز و تنها از شدت عشق به تئاتر کار می‌کردند و چراغ نمایش را روشن نگه‌می‌داشتند اما امروز با افزایش هزینه‌های زندگی، نمی‌توان انتظار داشت که بازیگران و عوامل یک نمایش راضی به بازی در سالنی شوند که در چنگال مغازه‌های الکتریکی، اسیر شده است؛ گرچه امروز تئاتر پارس انباری است که حتی عاشقان نمایش هم نمی‌توانند در آن به هنرنمایی بپردازند.

امروز تئاتر شهر، قلب تپنده تئاتر ایران و نه تهران است؛ قلبی که گاه به کندی می‌تپد. تعداد سالن‌های نمایش در مقایسه با جمعیت میلیونی تهران بسیار اندک و ناچیز است. مسئولان از گسترش هنر و فرهنگ و توجه به آن سخن می‌گویند و شعار «تئاتر برای همه» سر می‌دهند و این درحالی است که به‌جز چندسالنی که به همت شهرداری ساخته شده، دیگر کسی به فکر ساخت سالن برای تئاتر نیست.

تئاتر نصر و پارس به ثبت ملی رسیده است و باید عرصه و حریمی برای آن تعیین و به سازمان‌هایی دیگر ابلاغ شود؛ به این‌معنی که ساخت‌وسازها در اطراف این اثر ثبت شده باید با نظارت سازمان میراث فرهنگی انجام شود. این در حالی است که میان آثار تاریخی که با شماره یک تا هزار در فهرست میراث‌فرهنگی ثبت شده‌اند، تنها 375 اثر حریم مصوب و ضوابط مشخص دارند و در مقابل از 6هزار اثر متاخر ثبت‌شده در فهرست میراث‌فرهنگی، تنها و تنها یک اثر تعیین حریم شده است. یک کارشناس ارشد میراث فرهنگی، دلیل عقب‌افتادگی در تعیین حریم را تنها کاهلی مدیران میراث فرهنگی کشور می‌داند و نه چیز دیگر؛ مدیرانی که نه ارزش و اهمیت تئاتر پارس را می‌دانند نه مسجد- مدرسه گلشن را، نه از بافت تاریخی شیراز حفاظت می‌کنند نه از کرمانشاه و کردستان.

عظیم موسوی، کارگردان تئاتر و یکی از گردآورندگان پرونده تعزیه برای ثبت در فهرست یونسکو از اینکه نمایش سنتی در ایران، جایگاهی ندارد انتقاد و بیان می‌کند: تعزیه در فهرست یونسکو ثبت شده اما هیچ فضایی برای اجرای دائمی آن وجود ندارد. همچنان که هیچ تماشاخانه‌ای نیست که در آن نمایش تخت‌حوضی اجرا شود. مگر مسئولان ارشاد نمی‌توانند با راه‌اندازی یک پژوهشکده یا آموزشگاه به آموزش و انتقال این هنر به علاقه‌مندان بپردازند یا از هنرمندان نمایش‌های آیینی پشتیبانی کنند؟ چرا قلب تپنده تئاتر امروز، یعنی مجموعه تئاتر شهر، فقط 4 یا 5 سالن نمایش دارد در حالی که در دوره قاجار، 90 تکیه یا به عبارتی
90 تماشاخانه در تهران وجود داشته است. پس هنر مدرن ما به‌مراتب از هنر سنتی‌مان، عقب‌تر است.

موسوی با این نظر که شرایط و زمانه تغییر کرده و نسل جوان با نمایش‌های آیینی ارتباط برقرار نمی‌کند و باید به نوکردن اینگونه از نمایش پرداخت، مخالفت می‌کند و می‌گوید: ما نمی‌توانیم پدربزرگ‌هایمان را به جرم پیرشدن، نادیده بگیریم. نمی‌توانیم سی‌وسه پل را با سنگ مرمر فرش کنیم. هر چیز اقتضائات خاص خود را دارد که باید به آن توجه شود. نمایش‌های سنتی ما در باورها و آداب و رسوم مردم ریشه دارد و باید به همان شکل و صورت حفظ شود حتی اگر جنبه موزه‌ای پیدا کند.

این کارگردان تئاتر بر این باور است که افراد ناآشنا با نمایش‌های سنتی فکر می‌کنند دوره سیاه‌بازی و نمایش عروسکی و تعزیه به سر آمده. این اشخاص کافی است به آمار تماشاخانه سنگلج مراجعه کنند و ببینند که مردم، نمایش تخت‌حوضی را دوست دارند و امکان ندارد به تماشای تعزیه خوب ننشینند. این هنرمندان و متولیان فرهنگی هستند که باید به خواسته و پسند مردم توجه کنند. وقتی مسئولان فرهنگی از نمایش سنتی و هنرمندان آن حمایت نمی‌کنند و تلویزیون و دیگر رسانه‌ها به این مقوله نمی‌پردازند، چه می‌توان کرد؟

عظیم موسوی با اشاره به تأثیر خاطرات جمعی و احساس نوستالژیک ایرانیان می‌گوید: چرا بینندگان با فیلم‌ها و سریال‌های علی حاتمی ارتباط برقرار می‌کنند؟ چون خاطراتی از گذشته در ذهن آنها بیدار می‌شود، حتی اگر این خاطره‌ها به ناخودآگاهشان پیوسته باشد. جوان امروز هم از پدر و پدربزرگ خود درباره سیاه‌بازی و تعزیه شنیده و دوست دارد با نمایش‌های سنتی خود آشنا شود اما افسوس که جایی برای نمایش تخت حوضی وجود ندارد، در حالی می‌شود تئاتر نصر و پارس را به موزه‌ای تبدیل کرد؛ موزه‌ای که نشان‌دهنده تاریخ نمایش در این مرزوبوم است.