پرسشهایی که دکتر حسین اسکندری، مشاور، روان شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با صبر و حوصله به آنها جواب داد. در این جلسه چند مهمان دیگر هم حضور داشتند و گاهی اظهار نظر کردند. به علاوه من و سردبیر که گاهی یواشکی وارد صحبتها میشدیم!
ریحانه جارچیزاده: چرا نوجوانها دوست دارند جلب توجه کنند؟
-
دکتر اسکندری: یعنی چیکار میکنند؟
ریحانه: من در بین دوستانم این مورد را دارم. وقتی جایی میرود، مثلاً مهمانی، خیلی جلب توجه میکند. من اصلاً خوشم نمیآید. میخواستم بدانم دلیلش چیست؟
-
دکتر اسکندری: فکر میکنید خاستگاهی که نوجوان جلب توجه میکند و میخواهد خودش را به دیگران نشان بدهد چیست؟
الهه: احساس کمبود، احساس ضعف، عصبانیت...
-
دکتر اسکندری: یعنی با جلب توجه میخواهد آن را جبران کند؟
زهرا: به نظر من بچهها جلب توجه میکنند، چون پدر و مادرها فکر میکنند که ما بچهایم. ما میخواهیم ثابت کنیم که بزرگ شدهایم.
شیما: نوجوان در سنی است که بزرگ نیست، کوچک هم نیست. خانواده او را جدی نمیگیرد. او دوست دارد ثابت کند شخصیت دارد تا خانواده او را حساب کنند و نظرش را بخواهند.
-
دکتر اسکندری: ریحانه که میگوید دوست ندارد جلب توجه کند، شاید برای این است که بهش توجه میشود. اگر به تو توجه نمیکردند، خودت را به در و دیوار نمیزدی که توجه کنند؟
ریحانه: خب بله، اگر آن شکلی بود آدم تلاش میکرد کاری کند که بهش توجه کنند.
حریری: آدمها بعضی وقتها دوست دارند تواناییها و زیباییهایشان و... را بزرگنمایی کنند.
-
دکتر اسکندری: یعنی قبول دارید که آدمها دنبال جلب توجه هستند؟
حریری: آدمها دوست دارند دیده شوند، پیشرفت کنند، پذیرفته شوند، درک شوند...اما فکر میکنم سؤالی که ریحانه مطرح میکند جلب توجه غیرعادی است. مثلاً وقتی بچهها با ظاهرهای غیرمعمول بیرون میروند یا میخواهند تواناییها و اطلاعات و دانششان را به رخ بقیه بکشند و از حالت طبیعی و عادی اجتماعی خارج میشوند.
ریحانه: دقیقاً منظورم همین بود.
-
دکتر اسکندری: هر کسی دوست دارد به اندازه شأن و قدرت و توانایی و سوادش بهش توجه بشود، اما وقتی در آن اغراق میشود، چیزی در جایی کم است.
مثلاً اگر به قدر کافی به شأن واقعی نوجوان توجه نشود یعنی باور نشود که بزرگ و مستقل شده، با حرکتهای استقلال طلبی و مخالفتجویی سعی میکند نشان دهد من وابسته به شما نیستم.
اگر ما به ویژگیهایی که بهطور طبیعی بالا میآید توجه نکنیم، سعی میکند آن را جبران کند. اگر بتواند با قدرت و گستاخی و اگر نشود به صورت انزوا. بعضیها نازک نارنجی میشوند و قهر میکنند. چون نمیتوانند قدرت را بدهند بیرون، میدهند درون و سعی میکنند کناره بگیرند.
در نوجوانی، نوجوان از وابستگی بیرون میآید و مستقل میشود. قبلاً مرجعش برای خوبی و بدی پدر و مادرش بودند، حالا میشود خودش. با معیار خودش دوست و لباسش را انتخاب میکند. میخواهد بگوید این راه را خودم انتخاب کردم. همانی که پدر و مادر اسمش را لجاجت میگذارند.
عمده تلاش نوجوان برای جلب توجه در محور هویت است. میخواهد هویت مستقل و رشد یافتهاش را نشان بدهد. نوجوان چه چیزی دارد که روی آن بایستد؟ جوانی، زیبایی، تحرک،انرژی. نوجوان میخواهد بگوید من متفاوتم. این متفاوت بودن هویت مستقلش را نشان میدهد. چیز دیگری که به این جلب توجه دامن میزند، مخالفت جامعه است. جامعه هر چه محدودتر باشد و به او بیتوجهی کند، او بیشتر واکنش نشان میدهد.
زهرا نورانی: ما میخواهیم نشان بدهیم که مستقل هستیم و بزرگ شدهایم، اما پدر و مادر میخواهند بگویند که هنوز بچهای و باید به حرف من گوش بدهی. باید چه کار کنیم که ثابت کنیم بزرگ شدهایم؟
-
دکتر اسکندری: یک روز دخترم آمد خانه و شروع کرد به داد و بیداد که من میخواهم مستقل باشم. به او گفتم که اگر بزرگ بودی، داد نمیزدی. بزرگیات را در رفتار نشان میدادی.
ما از بیرون انتظار داریم که بهمان توجه کنند، احترام بگذارند و استقلالمان را بپذیرند، اما از درون کاری انجام نمیدهیم. مثلاً وقتی مدرسه دو تا اردو برگزار میکند، اگر من بگویم این اردو را نمیروم، چون راهش دور است و این اردو را میروم به این دلایل، بزرگترها میگویند این دارد فکر میکند. اما وقتی با شما اینطور روبهرو میشوند که هر اردویی را میخواهید بروید، هر پولی را که به شما دادند میخواهید خرج کنید، میگویند رشد نکرده. بزرگترها باید بفهمند که انتخاب کردن را هم بلدید.
نکته بعدی این است که اطلاع بدهید، اجازه نگیرید. این نکته ظریف است. فقط یک کلمه نیست که از فردا شروع کنید به اطلاع دادن. اطلاع دادن فقط گزاره خبری نیست، دلیل آوردن هم هست. آنچه بچه را از بزرگسال جدا میکند، میزان دلایلی است که برای رفتارهایش دارد.
زهرا: وقتی من به مادرم اطلاع میدهم که میخواهم به فلان کلاس بروم، اگر مامان مخالف باشد میگوید مگر من مامانت نیستم؟ پس من این جا چه کارهام؟ آن وقت من مجبور میشوم برگردم.
-
دکتر اسکندری: باید هم برگردی. برای این که مادرت با آدمی روبه روست که پشت رفتارهایش دلیل ارائه نمیکند.
زهرا: من دلایلم را میگویم، اما او قبول نمیکند.
- دکتر اسکندری: تنها دلیل کفایت نمیکند. دلیل باید آنقدر محکم باشد که بتواند تاب بیاورد و دفاع کند. پدر و مادر هیچی هم بلد نباشند، یک چیزی را خوب بلدند. به قیافه که نگاه کنند، میگویند این بچه دارد بیخود میگوید. اما اگر احساس کنند که اودلیل دارد و ارادهای پشتش است و انتخاب کرده، کوتاه میآیند.
شما باید به فکر رشد خودتان باشید، نه اثبات خودتان. اگر توانمندی باشد، ولی زیر ساختش رشد نباشد، شکست خوردهاید. اگر از درون رشد کنید، آنها تشنهاند که بزرگ شوید. آنها شما را بچه نمیخواهند. عجله دارند بزرگ شوید و بروید دنبال زندگیتان!
شیما قازاریان: اول دبیرستان که بودم برای درس خواندن خیلی انگیزه داشتم. بزرگتر که شدم، انگیزهام از بین رفت. هدفی دارم که دوست دارم آن را دنبال کنم، اما انگیزهاش را ندارم.
- دکتر اسکندری: هدفت چیست؟
شیما: این که در دانشگاه تهران قبول شوم.
- دکتر اسکندری: چرا این هدف را داری؟
شیما: چون خانواده میگویند باید در کنکور سراسری و دانشگاهی در تهران قبول شوی.
- دکتر اسکندری: پس این هدف آنهاست، هدف تو نیست. نیاز خودت نیست. مال خودت چیست؟
شیما: من انگیزه و هدفی ندارم.
- دکتر اسکندری: میشود آدم انگیزه نداشته باشد؟ اگر نبود، الان اینجا چیکار میکردی؟ باید فکر کنی آن را کجا جا گذاشتهای؟ گمش کردهای؟ قایمش کردهای؟ شاید هم پخشش کردهای؟
زهرا: شاید این قدر مادر و پدرش به او فشار آوردهاند که انگیزهاش یادش رفته.
ریحانه: فکر میکنم انگیزهاش را پشت انگیزه تحمیلی پدر و مادرش قایم کرده. آنها بار قویتری دارند و انگیزه یک نفر نتوانسته در برابرشان مقاومت کند.
- دکتر اسکندری: حرف قشنگی است. انگیزه قویتری برایت تعیین هدف کرده و تو پشت آن هستی.
الهه: شاید آنقدر که باید علاقه ندارد. هر هدف و خواستهای سختیهایی دارد. شاید آنقدر درسها سخت بوده که نتوانسته انگیزهاش را دنبال کند.
- دکتر اسکندری: یعنی هدف دست نیافتنی شده. یعنی احساس میکند دنبال هدف پدر و مادرش رفتن توان بالاتری میخواهد که او ندارد.شاید هم خسته شده و کم آورده و فکر میکند نمیتواند برسد. در مسابقه اگر فاصله نفر اول و دوم کم باشد، نفر دوم سعی میکند به نفر اول برسد. اما اگر زیاد باشد، نفر دوم انگیزه ندارد تلاش کند، چون میداند نمیرسد.
نوشناز: مگر میشود هدف بدون انگیزه باشد؟
حریری: اگر انگیزهای برای رسیدن به هدف نباشد، احتمالاً آن هدف واقعی نیست و اگر این احتمال درست باشد، سؤال این است که در جامعه ما که مدرکگراست و دانشگاه رفتن ارزش مهمی است،اگر هدف واقعی نوجوان درس خواندن نباشد و به این دلیل در تضاد با خانواده قرار بگیرد، چهکار باید بکند؟
- دکتر اسکندری: در روان شناسی نظریهای داریم به نام «پراکندگی». اگر یک مشت تیله را وسط اتاق رها کنیم، چه میشود؟ در همه جهتهای اتاق پخش میشوند. اما وقتی یک جا جمع باشند، حجمی را به خود اختصاص میدهند.
انگیزه هم وقتی پخش میشود، قدرتش را از دست میدهد. همه ما انگیزه داریم که اینجا هستیم. اما انگیزهمان اینقدر است که در این جلسه شرکت کنیم، مدرسه برویم، امتحان بدهیم. اما در یک جامعه سختگیر، با مادر و پدر آرمانگرا انگیزهها تحت تأثیر انگیزه بزرگتری قرار میگیرند و پخش و پلا میشوند.
ما نمیتوانیم با کوه بجنگیم. آرمانها را هم نمیتوانیم بشکنیم،چون با ارزشهای مثبت همراه است. مثلاً اگر شما بگویید نمیخواهم دانشگاه بروم، میگویند یعنی باسواد شدن بد است؟ اگر در این فضا قرار گرفتید، با آن نجنگید،چون زورتان نمیرسد. به جای آن کار دیگری انجام دهید. جعبه رابردارید و تیلهها را جمع کنید.
مثلاً من نقاشی دوست دارم. اگر نمیتوانم نقاشی بزرگی بکشم، میتوانم یک دفتر بردارم و تمرینهایم را آنجا انجام بدهم. میتوانم فکر کنم می خواهم دانشگاه بروم، اما نه حتماً دانشگاه تهران. درسهایی را که برای دانشگاه رفتن به درد میخورد بخوانم و سعی کنم نمره خوبی بگیرم.
اشتباه بزرگترها رامرتکب نشوید. بزرگترها میخواهند شما همه چیز شوید، شما میخواهید هیچچیز نشوید. تمامیت خواهی و همه یا هیچ را کنار بگذارید. دنبال کار بزرگ نگردید. واقعیت خودتان را قبول کنید. چیزی را بلدید و چیزی بلد نیستید.
الهه عبادی: سؤال من در ادامه این سؤال است. سعی کردم انگیزهام را برای شعر گفتن بیشتر کنم. اما وقتی شعرهایم را چاپ نکردند، دیگر انگیزهای برای شعر گفتن ندارم.
- دکتر اسکندری: سیلوراستاین اولین کتابش را که نوشت رد کردند، اما او کم نیاورد. جامعه به راحتی چیزی را قبول نمیکند. میخواهد رویش فکر کند، برایش وقت بگذارد، برایش پول صرف کند. چرا باید به راحتی قبول کند؟
الهه: چون باید چیزی باشد که به دردش بخورد.
- دکتر اسکندری: پس باید به خودت اجازه بدهی که رشد کنی.کار قوی از رد شدنها شروع میشود. اگر میخواهی شاعر شوی، باید پاره کنی و بیندازی دور.
حریری: من مجبورم وارد بحث شوم، چون بحث معمول ما و بچههاست.
بعضی از بچهها انگیزه دارند و علاقه دارند،اما پیگیر نیستند. مطلبی میفرستند اما هیچوقت زنگ نمیزنند بپرسند مطلبمان رسیده یا نه و چرا چاپ نمیشود. کسانی که پیگیری میکنند و سؤال پیچ میکنند، ناخودآگاه در این مسیر آموزش میبینند و پیشرفت میکنند.
دوچرخه شاید مثال کوچکی از جامعه است برای این که یاد بگیرید در اجتماع چهطور زندگی کنید. کسی دنبال شما نمیگردد اگر شما دنبال موفقیت نگردید.
- دکتر اسکندری: درست میگویید. بچهها هم باور نمیکنند که میتوانند سؤال کنند. بهشان میگویید سؤال کنید اما باور نمیکنند.چون باور کردن کار سختی است. هزینه دارد.
اگر نازک نارنجی باشید و فکر کنید میآیند نازتان را بکشند، نمیشود. جامعه اصلاً این طور نیست. نباید از رو بروید. باید سنگ پای قزوین باشید تاموفق شوید. بخوانید، بنویسید، پاره کنید تا بهجایی برسید.
نوشناز: اولین سال است که به دبیرستان میروم. در مدرسه برای تابستان کلاس گذاشتهاند. همه کلاسها درسی است. به مدرسهای میروم که یک ذره هم تفریح ندارد. نمیتوانم با این سیستم کنار بیایم. عادت ندارم.
- دکتر اسکندری: خب نرو. مدرسهات را عوض کن!
امیر ناصر: من چنین تجربهای را دارم . در دوره راهنمایی مدرسهای که میرفتیم خیلی سخت گیر بود. اما دو دقیقه که استراحت میکردند برای خودمان سرگرمی درست میکردیم. فوتبال بازی میکردیم. روزنامه دیواری درست میکردیم. همه اینها هم توبیخ داشت. برای همه این کارها از نمره انضباطم کم شد. اما راه حلی بود که سرگرم میشدیم و از سختیها هم کم میشد.
- دکتر اسکندری: پیشنهاد خوبی است. اگر نمیشود چیزی را حذف کنید، آن را از کلیت بیندازید. با آن بازی کنید. تغییرش بدهید. سرگرمیای که دوست دارید ایجاد کنید. منفعل نباشید.
الهه: قشنگش کنید.
- دکتر اسکندری:البته جریمه هم دارد.
نوشناز: عیبی ندارد. میارزد.
- دکتر اسکندری: بله، میارزد.
باید از پوستهتان بیرون بیایید. خودتان را باور کنید. کارهای کوچک انجام بدهید، بعد کارهای بزرگ انجام بدهید. کارهای بزرگ فن و تکنیک بالاتری میخواهد.
پیشنهاد من این است که عجله نکنید. کار بزرگ نکنید. استقامت کنید و ادامه بدهید. اگر نمیشود به همه چیز برسید، هدفها را کوچک کنید.