تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۹۰ - ۰۹:۴۲

همشهری‌آنلاین-سید ابوالحسن مختاباد: اجرای گروه شمس هرچقدر در بخش اول منسجم و از محتوایی شنیدنی برخوردار بود، در بخش دوم چنگی به دل نزد، ضمن آنکه این گروه نتوانست از ظرفیت‌های ‌آوازخوانی علیرضا قربانی به خوبی بهره ببرد.

اجرای گروه شمس در تالار وحدت به سه بخش تقسیم شده بود. بخش اول به همنوازی تنبور سهراب پورناظری با همراهی سازهای کوبه‌ای همایون نصیری و دف حسین رضایی‌نیا اختصاص داشت. سهراب پورناظری نشان داد که ساز تنبور و توانایی‌های آن را می‌شناسد و اجرای او چه از نظر تکنیک ‌ نوازندگی و سرعت و قدرت نواختن،زخمه‌زنی و سرعت دست چپ و دستان‌گیری دیدنی و شنیدنی بود. ضمن آنکه سهراب از نظر آرایش و چهره‌ظاهری و بیان احساساتش هنگام نوازندگی حس مطلوبی را به بیننده ارائه می‌کند و همین نکته نیز در زمره ویژگی‌های نوازندگی او قرار دارد.

اجرای او و تکنیک نوازندگی‌اش به تنهایی کفایت می‌کرد و به گمان نگارنده حتی نیازی به ساز اضافی و همراهی کننده برای این اجرا نبود، چرا که هم فرمی که ارائه شد و هم تکنیک نوازندگی سهراب،از استاندارهای فنی مطلوبی برخوردار بود و صدادهی ساز او هم هیبت یک ارکستر را به ذهن متبادر می‌کرد و از این منظر نیازی به سازهای همراهی کننده نداشت. شاید در نهایت وجود یک دف که بتواند ریتم کار را به نوازنده یاد آوری کند کفایت می‌کرد.

 تکنوازی تنبور سهراب یک مشکل جدی دارد و‌ آن این که نوازنده‌ای چون سهراب که توانایی‌های تکنیکی او مثالزدنی است(چه در کمانچه و چه در تنبور) می‌بایست با طرحی منسجم‌تر به صحنه می‌آمد، به این معنا که حتی برای هر شب اجرای خود نامی انتخاب می‌کرد و شمایی کلی از قطعه‌ای از پیش طراحی شده را در ذهن داشت و بر همان مبنا به بداهه‌نوازی می‌پرداخت، در حالی که نه در بروشور به چنین چیزی اشاره شده بود و نه آنکه در اجرا هم شنونده قطعه‌ای منسجم را شاهد بود. در هر حال تجربه تکنوازی او در ساز تنبور نشان داد که می‌توان بر اساس ظرفیت‌های این ساز نواختی دیگرگونه داشت ،اگر چه شاید برخی از چهره‌های شناخته شده تنبور نوازی را، که به سنت‌های تنبور نوازی معتقدند و بر آن پای‌ می‌فشارند، خوش نیاید.

قسمت دوم بخش اول اجرای گروه پورناظری همنوازی تنبور با دف و سازهای کوبه‌ای و البته آواز علیرضا قربانی بود. دو تصنیف اول کار از آن استاد کیخسرو پورناظری  بود، روی اشعاری از مولانا، تصنیف سوم کوی عشق به آهنگسازی سهراب و دو تصنیف آخر را هم تهمورس پورناظری تنظیم و ساخته بود.

پورناظری‌ها نشان داده‌اند که در بهره‌گیری از همنوازی تنبور چیره‌دستند و همچنانکه نخستین گروهی بودند که تنبور‌نوازی به شکل گروهی را آغاز کردند، همچنان هم بر همین نهج گام می‌زنند و در قله‌های گروه‌نوازی تنبور قرار دارند و اجراهای آنها همچنان شنیدنی و لذت بخش است. انتخاب اشعاری از دیوان شمس، که تازگی اشعار هم خود از همت و مطالعه و غور و عمیق‌شدنشان در ادبیات عرفانی خبر می‌دهد، به همراه ملودی‌های جذاب و ریتم‌های پرطراوت و همخوانی‌ها و تنظیم و فضاسازی مناسب از جمله ویژگی‌های این بخش برنامه ‌ به شمار می‌رفت.

گروه شمس در مقایسه با اجراهای گذشته این بخش ، تغییراتی در سازبندی کار داده بودند که با منطق و سنت کار گروه‌نوازی تنبور همخوانی نداشت و‌آن اضافه‌کردن سازهای کوبه‌ای(به جز دف) به این بخش است، که اصولا در سنت تنبورنوازی جایی ندارد. در واقع اگر بخواهیم منطق آنها را برای اضافه‌کردن سازی کوبه‌ای بپذیریم، بر اساس همین منطق کنار هم قرار دادن 9 تنبور در این بخش با هیچ توجیهی نمی‌خواند. چرا که شنونده و بیننده می‌پرسد حال که سازی کوبه‌ای غیرمتجانس با فرهنگ تنبور نوازی منطقه،به گروه اضافه شد، چرا ساز تار یا سازی دیگر جای یکی از سازهای تنبور را نگیرد؟

بخش سوم اجرای گروه شمس را باید ضعیف‌ترین بخش این کنسرت به شمار ‌آورد که در مقایسه با کارهای گذشته این گروه هم از کیفیت پایینی برخوردار بود و هم این که ملغمه‌ای را می‌مانست که مشخص نمی‌کرد برادران پورناظری چه نکته‌ای را می‌خواهند به شنونده انتقال دهند. این را از بی‌دقتی در عنوان نکردن نام قطعه‌ای که از حمید متبسم اخذ کرده بودند هم می‌توانستیم دریابیم. نام قطعه آقای متبسم «ونوشه»‌است که در آلبوم بامداد منتشر شد، اما در بروشورگروه شمس به جای نام قطعه آمده بود، بر اساس نغمه‌ای زیبا از حمید متبسم، در حالی که خود متبسم این قطعه را از یک ملودی دیگر گرفته بود و دلیل برجستگی کار متبسم در تنظیم وسازبندی این قطعه بود که آن را بعد از 20 سال هم همچنان شنیدنی و جذاب ساخته است.

 در واقع نکته محوری که باید درباره بخش شهری کنسرت گروه شمس اضافه‌کرد، همانا ماندن آ‌نها در برزخی است که رده‌بندی کارشان را برای منتقد و بیننده موسیقی سخت می‌سازد. به نظر می‌رسد نوعی زورآزمایی برادران برای نشان‌دادن توانایی‌های تکنیکی و نوازندگی و قطعه‌سازی‌شان هست که نتیجه کار را غیرمنسجم و ناهماهنگ می‌سازد. برای نمونه قطعه‌ از عشق سهراب، مشخص نیست که چه چیزی را قرار است به شنونده انتقال دهد، این که چنین قطعه‌ای اصولا برای سازهایی این چنینی ساخته شود طبیعی است که نتیجه چیزی خواهد شد که شنونده را دچار سردرگمی می‌کند.

نکته نهایی این نوشته به آواز علیرضا قربانی باز می‌گردد.صدای قربانی ، به خصوص در بخش‌های بم و میانی به خوبی با گروه و آهنگ‌ها، به ویژه در بخش گروه‌نوازی تنبور،جفت و چفت شده بود،اما جا داشت گروه شمس از ظرفیت‌های‌آوازخوانی این خواننده و آوازخوان شناخته شده بهره بیشتری می‌برد. قربانی در اجراهای آوازی خود با بزرگانی چون داریوش طلایی و حتی اجراهای ارکستر ملی در تالار وحدت(به رهبری استاد فرهاد فخرالدینی ویا کر با گروه فاخته و گروه خورشید)، توانایی حنجره و دانشش را در این زمینه نشان داده بود و به نظر می‌رسید در این کنسرت هم گروه می‌توانست شنوندگان را مهمان یک آواز پر و پیمان از او بکند. شاید برخی معتقد باشند که شنوندگان تحمل آواز را ندارند که به نظر می‌رسد گروهی با ظرفیت گروه شمس می‌توانست قطعه‌ای ضربی را چاشنی کار کند تا خواننده روی این قطعه به آوازخوانی بپردازد و از دیگر سو شنونده هم احساس ملال نکند.

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها