استقبال خوب و همیشگی مخاطبان از اجراهای پورناظری به همراه دو پسرش سهراب و تهمورس که هر دو، هم شیرین نوازند و هم آهنگساز، نشان از موفقیت گروه شمس دارد. گفتوگوی حاضر، چند ساعت پیش از یکی از اجراهای کنسرت اخیر گروه شمس در تالار وحدت، در خانه استاد انجام شده است که کوتاهشدهای از این گفتوگو از نظرتان میگذرد. علاقه کیخسرو پورناظری به مولانا را میتوان از اشتیاق و لبخند وی هنگام صحبتکردن درباره این موضوع متوجه شد. از استاد درباره شیرینترین غزل مولانا پس از این همه سال مؤانست پرسیدم، که گفت انتخاب آن خیلی سخت است چون من در هر مواجهه با هر غزل مولانا فکر میکنم این بهترین و زیباترین غزل اوست. گفتم لااقل بیتی یا مصرعی را که این روزها زمزمهتان است برای ما بخوانید. با همان لبخند شیرین خواند: «وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم».
شب کنسرت اولین آهنگ کیخسرو پورناظری با صدای علیرضاقربانی طنینانداز این بیت مولانا بود که «وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم/ بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم».
- به نظر شما اشعار مولانا در موسیقی امروز ایران چه جایگاهی دارد؟
از مولانا صحبت کردن اصلا کار آسانی نیست و باید سالها غور و بررسی کرد تا بتوان از مولانا صحبت کرد. جایگاه تفکر، شخصیت و شعر مولانا در موسیقی ایرانی چیزی تازه و 30-20ساله است و پیشتر از این افراد زیادی از اهالی موسیقی به شعر مولانا نپرداختهاند.
- استاد، چرا این اتفاق افتاده است؟
شعر مولانا برای ترانه شدن سنگین است. ترانهها معمولا، شعرهای ساده با لغتهایی سادهاند؛ لغتهایی صاف و ساده و بدون زوایا و ضخامت. اما شعرهای مولانا مانند توفانی است که وقتی میوزد انگار همه چیز را با خود میبرد از جمله سادگی و راحتی بیان را. شعر مولانا حتی مثل شعر حافظ نیست که هر لغت و کلمهاش صیقلها خورده باشد و خود شاعر آن را بارها پالایش کرده باشد. مولانا مانند چشمهجوشان پیدرپی شعر میگفته است و گاهی نیز که از یک یا چند بیت شعری خوشش نمیآمده است دوباره آن غزل را از ابتدا با کلمهها و ابیات دیگری میگفته است و مطالبی که میخواسته در شعر جدید میگنجانده و دیگران هر دو شکل این شعرها را نوشتهاند و همین طور این اشعار برای ما باقی مانده است. به هر صورت کار کردن بر این اشعار پرفراز و نشیب برای آهنگسازان و خوانندهها زیاد آسان نبوده و نیست. دلیل دیگر این عدم اقبال این بوده است که پیشتر آهنگسازها آهنگی را میساختهاند و بعد از آن شاعر و ترانهسرا روی این آهنگ شعر و ترانه میگفت و به این ترتیب قطعهای ساخته میشد.
با این حساب وقتی شعری، مثل غزل مولانا وجود دارد باید آهنگی مطابق این شعر نوشته شود. به هر صورت میتوان گفت اقبال به مولانا به طور جدی و مستمر در موسیقی ایرانی از گروه شمس آغاز شد و بازتابی که داشت دیگر خوانندهها و آهنگسازان را تشویق کرد که در این حوزه وارد شوند و بیشتر به شعر مولانا بپردازند.از طرفی باید به تفکر و اندیشه مولانا اشاره کرد که مسحورکننده مخاطب است. فکر میکنم کسی که با شعرهای مولانا موانست داشته باشد و زیاد به آنها بپردازد حالا چه در قالب خواننده و چه در قالب آهنگساز بعد از مدتی شعرهای دیگر شعرا به چشمش نمیآید و آن فراز و نشیبهایی که از آن دم زدیم بدل به لطافتها و زیباییهایی میشود که در اثری موسیقی کاری استثنایی میشود.
- جناب آقای پورناظری وقتی حدود 31 سال پیش گروه تنبور نوازان شمس را تشکیل میدادید چه چیزی از اندیشه و شعرهای مولانا جاذب شما بود؟آیا آشنایی قبلی با اشعار مولانا داشتید یا دفعتا به سوی شعر مولانا و کار کردن روی آن به عنوان یک نوازنده و آهنگساز رفتید؟
سابقه ذهنی من به خیلی دورتر و دیرتر از تشکیل گروه برمیگردد. من حدود 13- 12 سالم بود که با شعر مولانا آشنا شدم.
- به واسطه چه کسی؟
به واسطه خواهر بزرگترم خانم گیتی فروز. ایشان خیلی ذوق ادبی داشت و برای ما بسیار شعر میخواند. یادم هست اولین شعری که ایشان برای ما از مولانا خواند همین غزل«شد ز غمت خانه سودا دلم» بود که بعدها( شاید بعد از 20 الی 30سال ) روی آن آهنگی ساختم و خیلی هم دوستش دارم.
سابقه آشنایی من از همان سالهای نوجوانی با مولانا شروع شد و بعدتر با مثنوی آشنا شدم و مثنوی را میخواندم که بعد از آن دوباره به غزلیات روی آوردم. اما من با موسیقی به سراغ مولانا رفتم. تنبور بود و گروه تنبوری که تشکیل داده بودیم.تنبور یک ساز معنوی و روحانی است. یک ساز آیینی در منطقه است که اکنون خوشبختانه فراگیر شده و بسیاری با حس و حال و نوا و فرهنگ آن آشنا شدهاند. این ساز و جاذبه آن خود به خود ما را وادار میکرد که به دنبال اشعاری عمیق، درونی و عرفانی باشیم و چه منبع عظیمی مهمتر و بهتر از مولانا و خوشبختانه این هماهنگی میان ساز تنبور و شعرهای حضرت مولانا به وجود آمد. بعد هم استقبال پرشور مردم از آهنگهایی که روی شعرهای مولانا ساخته شده بود که ما را تشویق کرد به این راه با امید و اراده و دلگرمی بیشتر ادامه بدهیم.از طرفی هم باید گفت در درجه اول عشقی که مولانا مطرح میکند جاذب ما به سوی مولانا است.
مولانا به عنوان عاشقی عالمسوز وقتی دم از عشق میزند با آن جوش و خروش مولانایی انگار تنها با موسیقی میتوان آن را تفسیر کرد و به زبان آورد. دیگر فروزه مولانا غم باشکوهی است که در اشعار مولانا موج میزند. غم مولانا غم عشق است و این بزرگترین فروزهای است که یک شنونده و یا من نوعی میتوانم از مولانا کسب کنم.وقتی ذرهای ناامیدی در اندیشه مولانا نیست و هر جفایی هم از معشوق بادی میشود که زبانه آتش عشق مولانا را گستردهتر میکند.
- در گروه شمس روحانیت تنبور با روحانیت مولانا آمیختگی معنویای را در هنر رقم میزند در این میان نظر شما درباره برخورد دیگرگون با اشعار مولانا چه در موسیقی پاپ و چه در سمفونیهای غربی و ترکیب سازهای دیگر چیست؟
در اینباره از یک منظر میتوان گفت مولانا با تاثیر شگرف خود توانسته همه نگاهها را از جمله آنهایی که شما گفتید به خود جذب کند و آنها با یک اشتیاقی رو به سوی این منبع عظیم، یعنی اشعار مولانا آوردهاند. از این منظر این چیزی مثبت و جالب است به نظرم. حالا اگر آنها به آن حسوحال درونی و معنویای که در شعر مولانا فریاد میزند، نتوانند برسند، اهمیت زیادی ندارد و نباید به این مسئله یک بعدی نگاه کرد. ما خیلی خوشحالیم که اندیشه مولانا تمام جهان را تسخیر کرده و این برای فارسیزبانها افتخاری است؛ به خصوص برای ما ایرانیها. به این ترتیب بازتابهای هنری تاثیر شعر مولانا در محصولات موسیقایی آنها نیز سودمند است و از نظر من کار مثبتی است.
ولی در خود موسیقی ما گاهی آهنگهایی میشنویم که آن صدا و موسیقی، سنخیتی با حالوهوای اشعار مولانا ندارد که البته نمیشود جلوی آنها را هم گرفت چراکه هیچکس متولی شعر مولانا نیست. ذوق آنها هم اینگونه اقتضا میکند اگرچه از نظر ما شاید زیاد هم قابل شنیدن نباشد.
- به نظر شما چه در نوع غربی و چه در وجهه وطنیاش این عدمسنخیت نوع موسیقی با شعر مولانا سبب دورافتادن مخاطب از کنه و لُب اندیشه مولانا نمیشود؛ باتوجه به اینکه نگاه خود مولانا نیز به موسیقی نگاهی علوی است و آن را لحنهایی آسمانی میداند که اکنون ما اندکی از آن (ناقورکل) را شنوا هستیم؟
قطعا به آن کنه مورد نظر شما نمیتوان پیبرد، اما یک معرفی مختصری میشود که شنوندههای موسیقی پاپ نام مولانا را بشنوند و کمکم علاقهمند شوند و به جستوجوی آن بپردازند. با این معرفی امکان دارد آنها راهی پیدا کنند که به واسطه همان آهنگ پاپ که شعری از مولانا خوانده شده با اندیشه مولانا نیز آشنا شوند و مولانا آنها را جذب کند.
- گفته میشود ساز موردعلاقه مولانا که خودش مینواخته و در آن تغییراتی نیز ایجاد کرده بوده رباب است. چرا شما در گروه خود از این ساز استفاده نمیکنید.
ربابی که حضرت مولانا از آن نام میبرد با آن ربابی که امروز نواخته میشود تفاوت دارد. رباب امروزی سازی مضرابی- رشتهای است اما رباب زمان مولانا که مورد توجه ایشان بوده سازی آرشهای و زهی بود. در تاریخ موسیقی نیز داریم که ساز کهن رباب یکساز چهارگوش پوستی آرشهای بوده است. آن ساز اکنون منسوخ شده و ما آن را نمیبینیم. اما ما از این رباب جدید هم چندان استفاده نکردهایم. ما تنها در کنسرت بزرگداشت حضرت مولانا از نی قونیه با دعوت یکی از اساتید نینواز قونیه استفاده کردهایم. شاید بعدها اگر امکان آن فراهم شود، بتوانیم از سازهای آنجا که در موسیقی قونیه و موسیقیای که حضرت مولانا استفاده میکرده بهرهمند شویم.
- این معنویت و روحانیت اندیشه مولانا که در شعر او هم متجلی شده را چگونه توصیف میکنید؟
من سالیانی که در واقع با شعرهای مولانا آشنا شدم و به این آشنایی ادامه داده و میدهم به این نتیجه رسیدهام که مولانا یک ارتباط عمیق و عجیب با عالم هستی دارد و وصل کامل است به آفریننده. بارها من حس میکنم که مولانا برخی اشعار را وقتی سروده است که انگار در زمین نبوده است؛ انگار که این شعر از جهان جاوید است و خود مولانا نیز بهیقین در آن هنگام درآسمانها سیر میکرده است.
- این معنویت چقدر میتواند از طریق موسیقی به ما منتقل شود؟
این به معنویت آهنگساز بستگی دارد که بتواند این ارتباط شاعر با عالم معنا را بفهمد و به زبان موسیقی بیان کند. این معنویت باید در درون خود آهنگساز پرورش یافته باشد.