تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۸۵ - ۰۵:۱۲

هانیه‌ورشوچی منفرد: پدر و پسر با هم نشسته‌اند. فضا کمی سردتر از حد واقعی است، صحبتی رد و بدل نمی‌شود. یکی روزنامه‌ می‌خواند و دیگری با موبایل خودش را سرگرم کرده است.

پسر سخنی برای گفتن ندارد چرا که هر بار که از جذابیت‌های عصر خویش سخن می‌گوید پدر با انکار عقیده‌های او، وی را محکوم به سکوت می‌کند. ارتباط کلامی که متکی بر تفاهم و صمیمیت است، میان نسل بالغ و نسل جوان کم شده است، عدم ارتباط کلامی نشانه این است که فصل‌های مشترک زندگی آنها کاهش یافته است. نمی‌دانیم این قبیل مشکلات را ناشی از شکاف نسلی بدانیم یا تفاوت نسلی؟


در این میان سؤال‌هایی در ذهن مطرح می‌شود. شکاف نسلی چیست؟ آیا چیزی تحت عنوان شکاف نسلی وجود دارد؟ اگر پدیده‌ای به نام اختلاف نسلی وجود ندارد، چرا جوانان امروز ارزش‌های زندگی دیروز را نمی‌پذیرند؟ کاهش ارتباط  کلامی بین خانواده‌ها از کجا  نشأت می‌گیرد؟ این مقاله تلاش می‌‌کند به برخی از این پرسش‌ها پاسخ دهد.


* * *
نظرات متفاوتی در مورد شکاف نسلی در میان جامعه‌شناسان و روانشناسان وجود دارد، برخی حکایت از آن دارد که گسست نسلی وجود دارد.دایره‌المعارف علوم اجتماعی «نسل» را این چنین تعریف کرده است:‌ «در جمعیت‌شناسی، به گروهی از افراد اطلاق می‌شود که مرحله‌ای از حیات را  با یکدیگر آغاز کرده یا پایان داده باشند. گروهی که در یک زمان فارغ‌التحصیل می‌شوند، گروهی که در زمانی بالنسبه نزدیک به همه به دنیا آمده یا ازدواج کرده‌اند.»

 همین‌طور در تعریف شکاف و گسست نسل آمده «دور شدن تدریجی دو یا سه نسل پیاپی از یکدیگر از حیث جغرافیایی، عاطفی، فکری و ارزشی، وضعیت جدیدی را ایجاد می‌کند که اصطلاحاً‌ گسست نسل‌ها نامیده می‌شود. در این وضعیت، غالباً  نوجوانان و جوانان می‌کوشند تا آخرین پیوندهای وابستگی خود را از والدین یا نسل بالغ بگسلند و اغلب در این راه به گردن‌کشی و طغیان‌گری می‌پردازند.»


عوامل تحولات نسلی
دکتر محمدرضا شرفی عضو هیات علمی دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران در مقاله‌ای تحت عنوان مؤلفه‌ها و عوامل گسست نسل‌ها می‌نویسد: چنانچه بخواهیم پدیده گسست نسل‌ها را از منظر آسیب‌شناسی مورد مطالعه قرار دهیم، می‌توان به مؤلفه‌هایی اشاره کرد که لزوماً‌ به معنای گسست نسل‌ها نیست، بلکه اجتماع همزمان تعداد‌ی از این عوامل، می‌تواند دلالت بر وجود این پدیده داشته باشد.


 یکی از انواع ارتباط‌های مؤثر و رایج در مناسبات انسانی، ارتباط کلامی است؛ ارتباطی متکی بر تفاهم و  صمیمیت، حال آن که اگر ارتباط کلامی میان نسل بالغ و نسل جوان کم باشد و این امر به طور مستمر و مداوم عمیق‌تر و حادتر شود، تا حد زیادی بیانگر جدایی دو نسل از یکدیگر است.


اختلال در فرآیند همانند‌سازی
از ویژگی‌های ارتباط میان دو نسل، الگوپذیری نسل نوجوان و جوان از نسل بالغ است که اصطلاحاً‌ چنین فرآیندی الگوسازی یا همانندسازی نامیده می‌شود که این فرآیند در پدیده گسست نسل‌ها، دچار وقفه می‌شود و نوعی اختلال در آن به وجود می‌آید، به این معنا که فرزندان برای همانند‌سازی، فرد دیگری را جایگزین شخصیت پدر یا مادر می‌کنند و انطباق رفتاری را با او انجام می‌دهند.


کاهش فصل مشترک‌های عاطفی
زندگی سرشار از لحظات و فرصت‌های متنوع و زودگذری است که بعضی از آنها خوب، دلپذیر و جذاب و بعضی دیگر از جهاتی دشوار، تلخ و پیچیده است. چنانچه نسل‌های جوان و بالغ در بخشی از این موقعیتها در کنار یکدیگر باشند و از مصاحبت با هم بهره‌مند شوند، به معنای این است که فصل‌های مشترکی با یکدیگر دارند. همچنان که وجود فصل‌های مشترک‌  عاطفی، عامل پیوند نسلهاست و فقدان آنها موجب گسست نسل‌ها می‌شود.


 از نشانه‌های جدایی دو نسل، کاهش دلبستگی نسل جوان به فرهنگ و ارزش‌های فرهنگی نسل بالغ است. غالباً‌ در این موارد جوانان به گرایش‌های فرهنگی نسل بالغ با دیده تردید و بی‌اعتمادی می‌نگرند و همین زمینه را مجوزی برای فاصله گرفتن از آنها می‌دانند.


عدم حضور نسل جوان در مشارکت‌های اجتماعی
جامعه پویا، زنده و در حال پیشرفت، جامعه‌ای است که توانایی جذب شمار فراوانی از هرم جمعیتی جوان را در عرصه‌ اجتماعی داشته باشد. در صورتی که شاهد حضور فعال،  گسترده و پرشور نسل جوان نباشیم نشانه فاصله گرفتن نسل‌ها از یکدیگر و نیز جدایی نسل جوان از جامعه و مراکز و نهادهای اجرایی و تصمیم‌گیری آن است.


تحولات اجتماعی و اختلافات نسلی
در مورد  نقش تحولات اجتماعی در اختلاف‌های نسلی،  دکتر غلامعباس توسلی در مقاله‌ای تحت عنوان زمینه‌های اجتماعی و گسست نسلی می‌نویسد: درگذشته در جامعه ایران نوعی وفاق و اجماع براساس سنت‌های کهن‌ وجود داشت و اعضای جامعه از روال معینی در زندگی پیروی می‌کردند؛ جامعه‌ای  که یک جا جمع و در هم ادغام می‌کرد و به شیوه‌های کاملاً سنتی و جا افتاده، نظام ارزشها، مناسک  هنجارها را استمرار می‌بخشید.

فرزندان خیلی راحت بر روال پدران زندگی می‌کردند و کم و  بیش مشاغل آنان را دنبال می‌کردند.


وی می افزاید: کمتر فرزندی به سن هجده سالگی می‌رسید که ازدواج نکرده باشد. دختران را قبل از پیدا کردن آمادگی کامل به عقد دیگران در‌می‌آوردند و این کار به صورت طبیعی انجام و با انواع ضرب‌المثل‌ها و سخنان رایج توجیه می‌شد. در نتیجه، مسائل جنسی به صورت خود به خودی و نه تحت فشارهای مصنوعی محیط، حل می‌شد بدین گونه مشکلات محدودتر و کم‌ بود و مسیر زندگی مشخص و روشن‌تر بود.


این استاد جامعه‌شناسی در ادامه مقاله خاطر‌نشان می‌سازد:‌ در دویست سال اخیر، جامعه ایران دستخوش دگرگونی‌های شدید و سریعی شد و ساختارها، ایده‌ها و افکار متأثر از فرهنگ غرب، آیین ‌زندگی را تغییر داد.

 اما در اروپا این تحولات در یک دوره زمانی چهار صد ساله اتفاق افتاد و تا حدی هماهنگ بود و در نتیجه تأثیر منفی و نابهنجاری به بار نیاورد. کشورهای اروپایی از درون به تدریج مدرنیته را رشد دادند و این تغییرات را نسل به نسل آموختند، هضم کردند و در زندگی به طور طبیعی به کار گرفتند. در عین حال سازوکارهایی در آنجا در درون جامعه به وجود آمده بود که باعث می‌شد ارتباط و اتصالی بین نسل‌ها برقرار شود.

وی عنوان می‌کند: در واقع ما درک درستی از زندگی مدرن نداریم و احساس خود را به درستی بیان نمی‌کنیم، تحولات اجتماعی به ما تحمیل می‌شود، ولی این تحولات را نمی‌پذیریم.

به عنوان مثال سن ازدواج بالا رفته و از هفده یا هجده سال، به سی‌سال رسیده است و ما کاری انجام نمی‌دهیم یا نمی‌توانیم انجام دهیم. جوان ازدواج را به مسائل اقتصادی و کار و تحصیل منوط و مربوط می‌کند و آن را به بهانه‌های مختلف به تأخیر می‌اندازد، این حالت گذار، دوران بسیار سخت و دشواری است.

 همین که فرد به مرحله نوجوانی و جوانی می‌رسد، از افکار و ایده‌های بزرگتر‌ها فاصله می‌گیرد، چون نه آنها را می‌پذیرد و نه با وضعیت  نیازهایش انطباق دارد.


این استاد دانشگاه با اشاره به این امر که انقطاع نسل‌ها یکی از مسائل مهمی است که باید تحقیقات جامع و کاملی در این زمینه صورت گیرد، اظهار می‌دارد: در حال حاضر نسل جوان از نسل گذشته گسسته است، یعنی دو نسل پی در پی، حرف همدیگر را نمی‌فهمند و درد و مشکلات یکدیگر را درک نمی‌کنند. این پدیده انحرافات و خطراتی را برای انسجام روابط اجتماعی بین نسلی دارد. در این میان متأسفانه روز به روز بر شکاف میان نسل‌ها افزوده و فاصله بیشتر می‌شود.

تحولات و تغییرات جهانی و تفاوت‌های نسلی
دکتر سیاوش مکری،مشاور خانواده،  در این خصوص می‌‌گوید: تحولات و تغییرات جهانی در سالهای اخیر به قدری زیاد است که هنوز بسیاری نتوانسته‌اند خود را با آن سازگار سازند، به تعبیری اگر طول عمر جهان را سی‌ثانیه در نظر بگیریم و دو ثانیه آن را تحولات چندین سال واپسین پنداریم. این دو ثانیه بیشتر از بیست‌و‌هشت ثانیه قبلی منشأ تحولات و تغییرات بوده است.


وی می‌گوید: در سال‌های اخیر تحولات و تغییرات به‌قدری پرشتاب و سریع اتفاق افتاده که نسل قبلی با نسل فعلی احساس بیگانگی و غریبی می‌کند. احمدرضا احمدی شاعر و نویسنده معاصر می‌گوید: «بچه من وقتی به خانه می‌آید از کامپیوتر و چیزهایی حرف می‌زند که برای من مثل زبان چینی است، او چیزی می‌گوید که من نمی‌فهمم.»


وی می‌گوید: ما‌حصل تغییرات و تحولاتی که روزبه‌روز شتاب بیشتری می‌گیرد. هشدار به جوامعی است که قادر به سازگاری با این وضعیت نیستند یا دست کم نمی‌توانند فاصله خود را کوتاهتر کنند و در نتیجه در معرض آسیب‌پذیری، جدایی و شکاف نسل و فرهنگی قرار می‌گیرد. 

 دکتر مکری با اشاره به عوامل اثرگذار در شکاف نسلی عنوان می‌کند: پس افتادگی فرهنگی یکی از پیامدهای شکاف نسلی است. بنا به نظر آگ برن هنگامی که یکی یا برخی از عناصر فرهنگی یک جامعه دگرگون شود، ناگزیر تناسبی که بین آن و عناصر دیگر برقرار است از میان می‌رود. در نتیجه پس افتادگی پدید می‌آید.

 به عبارتی عقب ماندن فرهنگ مادی تعارض را به وجود می‌آورد، روند تکنولوژی از غرب بالطبع با فرهنگ غربی همراه است و ا ز این جهت برخی ارزشها و معیارها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.


وی می افزاید: نابهنجاری‌ فرهنگی و اجتماعی به مفهوم عدم توافق فرد با جامعه است. دورکیم ناهنجاری فرهنگی را گسستگی و اغتشاش در نظام جمع می‌داند.
ناسازگاری اجتماعی تغییرات و تحولات برخی از عناصر فرهنگی، در مقابل پس افتادگی عناصر دیگر ناسازگاری اجتماعی را به بار می‌آورد.


این مشاور عامل دیگر در گسست نسلی را از خودبیگانگی عنوان می‌کند و می‌گوید: از خودبیگانگی  حالتی است که در آن شخص خود را غریبه احساس می‌کند و به قول اریک فرم در این وضعیت دیگر خود را مرکز عالم به حساب نمی‌آورد و خالق اعمال خود نیست، بلکه اعمال و نتایج آن حاکم بر وی هستند.


اریکسون معتقد است: «بسیاری از افراد هنگامی که دچار بحران هویت می‌شوند، احساس پوچی، از خود بیگانگی، تنهایی و غربت می‌کنند و حتی گاهی به دنبال «هویت منفی» می‌گردند. این هویت درست برخلاف آن چیزی است که اولیا و جامعه برای آنان در نظر گرفته‌اند. بسیاری از رفتارهای ضد اجتماعی و ناسازگارانه نوجوانان و جوانان را می‌توان از این دیدگاه توجیه کرد.


سانتایا می‌گوید:‌جوانان، عقاید کهن خود را از دست داده‌اند و عقاید تازه‌ای که بتواند آنان را به کمال نزدیک سازد نیافته‌اند.


تفاوت نسل‌ها نه شکاف نسل‌ها
در این میان صاحبنظران دیگری به جای شکاف نسل‌ها، از تفاوت نسل‌ها، سخن می‌گویند. دکتر تقی ‌آزاد ارمکی عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در مصاحبه با خبرگزاری مهر اظهار می‌دارد: ارزشهای خانواده ایرانی در حال تغییر است و پدیده‌ای  تحت عنوان شکاف نسلی دیده نمی‌شود.


وی می‌گوید: ارزش‌های خانواده ایرانی طی سالهای اخیر در حال تغییر است که عامل آن نسل میانی و تبلورش در نسل جوان است. جامعه ایرانی صاحب خصوصیات کم‌نظیری در میان جوامع است حال آن که در غرب «جوان» فرد بیرون افتاده از خانواده و موجود آزادی است که تصمیماتش را خودش می‌گیرد.

 در حالی که در ایران انسانها در کنار خانواده به دنیا می‌آیند و در کنار خانواده نیز می‌میرند.این استاد دانشگاه می‌گوید: در ایران کانون تحولات اجتماعی، بیشتر خانواده است که مدیرش نسل میانی است و نسل جوان در واقع عامل اجرایی و بازیگر آن است.

دکتر آزاد ارمکی در توضیح این مطلب می‌افزاید: نسل جوان به خصوص دخترها، هنگام خرید پوشاک غالباً‌ به همراه والدین خود به مراکز فروش مراجعه می‌کنند و نوع پوشش خود را با تأیید آنان انتخاب می‌کنند و به این ترتیب نسل میانی در انتخابها به جوان کمک می‌کند و تغییرات را می‌پذیرد و بر آنها صحه می‌گذارد.


وی در خصوص نظریه شکاف نسلی و بروز آن در جامعه ایران، می‌گوید: جامعه ایران دارای تفاوت نسلی خیلی عمده و اساسی است اما چیزی تحت عنوان شکاف نسلی که نهایتاً‌ به انقطاع نسلی می‌انجامد، در آن دیده نمی‌شود.دکتر آزاد ارمکی ادامه می‌دهد: علت این موضوع به ساختارهای اجتماعی- ایرانی بازمی‌گردد. در جامعه ایرانی کانون مدیریت جامعه خانواده است.


راهکار
دکتر توسلی می‌گوید: جوان از قدیم با عنوان جاهل نامیده می‌شود و این بدان معنی است که جوان تحت تأثیر هورمون‌ها، نیروها و قوای درونی و غریزه‌های ذاتی است.بنابراین نباید کارهایش را با معیار عقل پیران و بزرگترها سنجید.

 همچنین نباید انتظار داشت که جوانان منطقی و معقولانه آن طور که ما انتظار داریم با مشکلات برخورد و مطابق سلیقه بزرگترها عمل کنند.وی می‌گوید: جوان‌گرا باشیم و به جوانان پشت نکنیم تا هم آنان را از لحاظ فکری تغذیه کنیم و از تردید، ترس و نگرانی رها کنیم و هم فاصله‌ها را کاهش دهیم.

جامعه ما تحولات شگرفی را پشت سر گذاشته و دیگر نمی‌توانیم با ساختار سنتی جوانان را جذب و حفظ کنیم. نمی‌توانیم هنجارهای سنتی را به زور به جوان القا کنیم. جامعه ما به تفکر و تأمل الگوهای عملی، برنامه‌ریزی صحیح و حسن‌نیت نیاز دارد.