البته به جز خیابان جردن. تمام عشق ماشینها، تمام آنها که مدعی دست فرمان خوب و رانندگی شوماخری هستند و تمام آنها که برای کلاس گذاشتن و تفریح و زبانمان لال کارهای مشابهتر، میخواهند سری توی سرها در بیاورند، از پر و پا قرصهای این خیابانهای معروف هستند.
از بزک کردن ماشینها و از تیپزدنهای افراطی و مدلهای جدید و ماشینهای مدل بالای جردن و ولیعصر و بالای ونک که بگذریم، میرسیم به بالا و پایین رفتن ماشینها توی آن راستهها، بعد از ساعات اولیه شب. درست همان ساعاتی که سر شبِ لوطیهای تهران است، ماشینهایی در دو خیابان بزرگ تهران بالا و پایین میروند و با خیابانها صفا میکنند.
این همه دنگ و فنگ، این همه بالا و پایین رفتن، این همه ویراژ دادن، فکر میکنید به چه قیمتی تمام میشود؟برای آنها که کارشان شده بعد از درس و مشق و دانشگاه و کار و خستگی روزانه، بالا و پایین رفتن از خیابانهای با کلاس شمال شهر، که هیچ! ولی برای آنهایی که کمی به فکر خودشان و کمی بیشتر به فکر نسل آینده هستند، قضیه شکل مهمتری به خود میگیرد.
شاید بگویید نه، ولی...آخر هفته نیست، یکی از روزهای وسط هفته است؛ سهشنبه. خیابان گاندی از شمال به جنوب، ترافیک سنگینی دارد. ساعت 10:20 شب و ترافیکی به آن سنگینی، آن هم در خیابانی که خیابان اصلی شهر نیست، جزو جاذبههای شهر ماست. زانتیای سفید که از ترافیک خسته شده، ناگهان نعره میکشد، راه را میشکافد و از گاندی میپیچد توی خیابان فرزان، تا میانبر بزند.
چهار دختر جوان، سرنشینان همیشگی زانتیا، همراه با یک قطعه موسیقی پیچیده در فضای دربسته ماشین، ضرب و ریتم گرفتهاند. انتهای فرزان که میرسد به خیابان ولیعصر، دوباره ترافیک بی سر و سامان شروع میشود و سرعت ماشینها کم میشود. اما دخترهای جوان، همچنان ریتم گرفتهاند.
مهسا راننده زانتیا کار همیشگیاش بالا و پایین رفتن از خیابان ولیعصر است و تفریح و گشتوگذار و به گفته خودش فر خوردن توی خیابانهای این شهر بی در و پیکر. مهسا و هیچ یک از سه دوستش اصلا به فکر هزینههایی که صرف خرید سوخت برای ماشین خود میکنند نیستند؛ حتی اگر مجبور باشند برای هر بار پر کردن باک ماشینشان چیزی حدود 5 تا 7 هزار تومان هزینه کنند.
مهسا که سالهاست اوقات فراغت خود را به این شکل سپری میکند، درباره میزان مصرف سوخت ماشینش میگوید: «پیش از اینکه زانتیا بخرم، پژو سوار میشدم. پژوی 405، خرج بنزینش بسیار بالاتر از زانتیا است. البته میزان مصرف بنزین بستگی دارد به اینکه در روز چه مقدار راه بروم و به کدام مسیر! مسلما اگر مسیر، یک مسیر ترافیکخور باشد، بنزین بیشتری مصرف میشود، اما ما جایی را نداریم جز خیابان ولیعصر، حد فاصل ونک – پارکوی و یا ونک -تجریش!»
مهسا تاکنون میزان مصرف ماشینهای مختلف را تجربه کرده است و معتقد است که زانتیا، نصف تمام ماشینهایی که تاکنون سوار شدهاست، بنزین مصرف می کند و برایش به صرفهتر است. او که هر شب مسیر ونک تا تجریش را چیزی حدود 6 الی 7 بار گز میکند، اصلا به حیاتی بودن سوخت ماشینش اعتقادی ندارد:
«به من چه؟ چرا فقط من باید رعایت مصرف سوخت را بکنم. این همه آدم در روز، بنزین مصرف میکنند و اصلا هم به فکر این نیستند که ممکن است یک روز کارشان به گدایی بکشد و مجبور باشند برای یک قطره بنزین، دستشان را جلوی غریبهها دراز کنند، آن وقت، من یکی باید به فکر باشم؟»
با یک حساب سرانگشتی، مهسا و دوستانش اگر حداقل روزی 100 کیلومتر توی خیابانهای تهران چرخ بزنند و در هر 100 کیلومتر، 10 لیتر بنزین مصرف کنند، مصرف بنزینشان در هفته میشود چیزی حدود 70 الی 80 لیتر. به عبارت دیگر، مهسا و دوستانش در ماه، 320 = 4 × 80 لیتر بنزین مصرف میکنند. معادل تومانی آن هم میشود 25 هزار و 600 تومان تا 30 هزار تومان. این کمترین هزینهای است که آنها برای تفریح میتوانند بپردازند. سینما هم میرفتند، بیشتر از این خرجشان میشد.
روزبه و آستینای منحصر بهفردش
اتومبیل مشکی رنگ با سرعت بسیار زیاد از تمام ماشینهای در حال حرکت به سمت شمال خیابان ولیعصر، لایی میکشد. روزبه راننده تنها ماشین مدل آستینا است و دیگر همه ماشین بازهای حرفهای راسته ولیعصر، او و ماشینش را میشناسند.
او معتقد است بنزین لیتری 80 تومان، پدر ماشینش را در میآورد: «من ترجیح میدهم از بنزین سوپر استفاده کنم. لیتری 110 تومان میدهم و ماشینم را کمتر به تعمیرگاه میبرم. هر بار که باک ماشینم را پر میکنم، چیزی حدود شش هفت هزار تومان بابت آن مایه میدهم که اگر معمولی بزنم کمتر میشود؛ 5 هزار تومان.»
مصرف ماشین روزبه به دلیل انژکتوری بودنش پایین است. او از وضعیت بنزین مصرفی ماشینش راضی است و میگوید: «بسته به ترافیک، صدی 10تا، صدی 12 تا بنزین مصرف میکند. این ماشین و امثال آن، بنزین را پودری مصرف میکنند و به خورد موتور میدهند. به همین دلیل هم، مصرفشان پایین است. ماشینهای انژکتوری به درد همین میخورند که بنزین کمی مصرف میکنند و هزینه کمتری بابت بنزین صرفشان میشود.»
روزبه با آستینای منحصر به فردش کمی بیشتر از بقیه به فکر هدر رفتن سرمایه ملی است: «با وجودی که ماشینم مصرف سوخت بالایی ندارد، ولی سعی میکنم زیاد با آن راه نروم. البته نمیشود این کار را کرد. به هر حال، دوستانم فقط دو روز آخر هفته را تعطیل هستند. توی این دو روز اگر به شمال نرویم، جایی برای تفریح نداریم. البته به جز خیابانهای تهران.»
بچه مایهدارهای بیحوصله
محمد علی، صاحب یک بامو630 است. او خوراکش بالا و پایین رفتن توی خیابانهای تهران است. بیآنکه هدفی داشته باشد. محمد علی به گفته دوستانش از آن بچه مایهدارهایی است که از بیکاری و بیحوصلگی، عصرها کار و تفریحش ماشین بازی است. خودش میگوید: «روزانه حدود هفتاد هشتاد کیلومتر با ماشین میگردیم. هدف مشخصی نداریم. فقط در خیابان، بالا و پایین میکنیم تا دوستان قدیمیمان را پیدا کنیم و دیداری تازه کنیم و یا به شکل خوشبینانهتر، دوستان تازهتری پیدا کنیم.»
او هم مثل خیلیهای دیگر حالیاش نیست که بنزین مملکت با چه جانکندنی تأمین میشود و بالاخره به زودی، روزی فرا میرسد که بنزین جزو تجملاتیترین مایحتاج بشری شود؛ «فکر نکنید هدر رفتن انرژی سوخت برایم مهم نیست، ولی کاریاش نمیشود کرد. شما هم به فکر نسل آینده نباشید. نسل آینده خودش فکری به حال سوخت مورد نیاز خودش میکند. بنزین را که نمیخورند، مصرف میشود، همین!»
روزی نیم باک
بابک متال از بچههای معروف ولیعصر است. خودش میگوید: «تمام بر و بچ اینجا و آنجا و همهجای تهران که اهل ماشین بازیاند، بابک متال را میشناسند.» بابک یک 206 دارد که با رنگ قرمزش بدجوری در شهر توی چشم است. او عشق اسپرت کردن دارد و ماشینش را آنقدر اسپرت کرده که هر جای تهران گم بشود، به راحتی پیدایش میکند. او روزانه نیم باک مصرف میکند.
ماشین انژکتوریاش کم مصرف است، اما میزان سوخت مصرفی ماشین و هدر رفتن انرژی مملکت، تنها چیزی است که برای بابک بیاهمیت است: «این همه خرج کردهام که ماشین را بخوابانم کنج خانه؟! نه، هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمیگیرد. من هم برای خانهام ماشینم را بزک نکردهام. حالا به جهنم که روزی 20لیتر هم بنزین هدر میرود. فکر میکنید چقدر میشود؟ 20 لیتر به ازای هر لیتر 80تومان، میشود 1600 تومان! 1600 تومان پولی است که بخواهم به خاطرش توی خانه بنشینم؟»
دست آخر هم قبل از آنکه پدال گاز را فشار بدهد و به قول خودش بگازد و همه ماشینها را بگیرد، میگوید: «بابا بیخیال! توی ایران تا دلت بخواهد از این سوختها هست. بنزین نشود، فدای سرت، یک سوخت دیگر! اینجوری که نمیماند!»
حالا با این اوصاف، شما خودتان حساب کنید اگر روزانه فقط صد دستگاه اتومبیل، صرفا برای گردشهای اینچنینی به خیابان ولیعصر (دقت کنید فقط ولیعصر) بیایند، چقدر سوخت و انرژی مملکت هدر میرود. صد دستگاه اتومبیل داریم، به ازای هر دستگاه بر فرض مثال اگر میانگین، 10 لیتر بنزین مصرف شود، روزانه هزار لیتر بنزین دود میشود میرود توی چشم من و شما. حالا هزار لیتر بنزین را اگر به صورت میانگین، نصف سوپر و نصف معمولی در نظر بگیریم، هزینه آن میشود مبلغی حدود 950 هزار تا یک میلیون تومان در روز!
بگرد تا بگردیم
ساعت 12 شب است و به عبارتی 24. سیندرلاهای خیابان ولیعصر باید سر ساعت خانه باشند. برای همین، خیابان تقریبا از وجود سیندرلاها خالی است. شاهزادهها اما با بنز سی ال کا، فورد، لامبورگینی، فراری و... هنوز کفش طلایی به دست به دنبال صاحب کفش میگردند، بیآنکه بدانند پدر مملکت درآمده تا بنزین امروز ماشینهای آنها تهیه شود. عمق فاجعه هم اینجا است که آنها پدران نسل آینده مملکت هستند.