تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۱:۳۲

سینا ایرانپور انارکی: این سؤال را قبل از آن که از تو بپرسم مدت‌ها قبل از خودم پرسیدم! بله من هم درد تو را دچار بودم من هم یکی از هم‌سن و سال‌های تو بودم بدون تخصص و مهارت خاصی، بدون مدرک، بدون سرمایه و بدون پارتی.

من هم مثل تو زیاد جست‌وجو کردم تا بتوانم در سازمانی شغل آبرومندی با حقوقی مکفی داشته باشم اما تلاشم مثل تلاش تو بی‌حاصل بود. تازه پیدا کردن کار برای من سخت‌تر از تو بود! می‌دانی چرا؟ آخر من علاوه بر همه این‌ها که گفتم دانشجو هم بودم و اگر از لطف خدا کارفرمایی هم من را می‌پذیرفت وقتی متوجه می‌شد من پاره وقت می‌توانم کار کنم و نمی‌توانم تمام وقت در خدمتش باشم خیلی محترمانه با یک کلمه «شرمنده‌ام» عذرم را می‌خواست.

اما شاید تو مثل من دانشجو نباشی، شاید دیپلمه و یا حتی فارغ‌التحصیل از دانشگاه باشی و حتی حاضر باشی به عوض یک شیفت، دو شیفت کار کنی، اما همان حقوق یک شیفت را بگیری بله کار باشد، میزان حقوق و ساعت کاری‌اش زیاد مهم نیست.

این حرف دل خیلی از شماهاست، حرفی که باعث شده خیلی از کارفرمایان و مدیران به سبب کمبود شغل، بی‌اندازه از نیروی انسانی متوقع باشند و حتی با تهدید به این که مجدداً با نیروها قرارداد نمی‌نویسند از آنها کار بیشتر طلب کنند.

این رفتار در دانش رفتار سازمانی یعنی بی‌ارزش قلمداد کردن مهم‌ترین عامل تولید که همان نیروی انسانی است.صریح‌تر هم می‌شود با تو حرف زد چون من هم که بیکار بودم به همین صراحت با خودم حرف زدم و تا با صراحت با خودم حرف نزدم و با خودم صادق نبودم واقعیت این بود که جز بیکاری حق و تقدیر دیگری نداشتم.

پسر خوب، دختر خوب، آقا مهندس، خانم دکتر حالا چه مدرک داری چه نداری مهم نیست؛ می‌توانم بپرسم چی‌کار بلدی؟ فکر می‌کنی استعداد چه کاری را داری؟ اصلاً به چه‌ کاری علاقه داری؟ فکر نکن اگر بتوانی جواب مثبت به سؤال من بدهی دیگر لازم نیست ادامه مقاله را بخوانی نه سخت در اشتباهی. می‌دانم خیلی از شما در مقابل این سؤالات، مأیوس و ناامید هیچ جوابی ندارید که به زبان بیاورید اما خیلی‌ها هم با ادعا و غرور می‌گویند من دوره فنی و حرفه‌ای را در فلان رشته گذراندم، من مدرک دانشگاهی در چند رشته دارم و یا سابقه کار در فلان زمینه را دارم. خیلی خوب است شما یک پله از آن خانم‌ها و آقایانی که هیچ مهارتی ندارند جلوترید، قبول! اما می‌دانید چه چیز باعث شده با آنها تفاوت چندانی نداشته باشید؟

خیلی ساده است، امیدوارم به همین سادگی هم باور کنید بسیاری از شماها هم نمی‌دانید به دنبال چه کاری هستید! آنها که می‌دانند و پی به علاقه و استعداد واقعی خودشان برده‌اند و در واقع خودشان را پیدا کرده‌اند از اینجا به بعد مقاله را اگر دوست داشتند می‌توانند مطالعه نکنند و اگر خواندند، شاید بتوانند این طرز فکر را به دیگرانی که از آن برخوردار نیستند انتقال بدهند. کدام طرز فکر، خواهم گفت: نمی‌دانم چند سال از عمر گرانبهایت می‌گذرد در چه خانواده‌ای زندگی می‌کنی یا سطح تحصیلاتت چقدر است؟ 

در حساب بانکی خودت یا پدرت چقدر موجودی هست؟ هیچ‌کدام از اینها را نمی‌دانم اما باور کن در نسخه‌ای که برای شما می‌نویسم عواملی که به آنها اشاره کردم آنچنان تأثیرگذار نیست چرا که مهم این است که شما واقعیت زندگی خودتان را پذیرفته باشید و نسبت به ظرفیت‌های خود و خانواده‌ات آگاهی داشته باشید و حتی اگر از حداقل‌ها هم محروم هستی سعی کنی مسیرت را با وجود همه کمبودها درست انتخاب کنی، فراموش کن که کار نیست و پارتی نداری و از نداشته‌هات حرف نزن  بلکه از چیزی صحبت کن که توان به دست آوردنش را داشتی  و داری اما هنوز باور نداری که می‌توانی به آنها دست پیدا کنی، روی همان تمرکز کن و باور داشته باش که می‌توانی به آن برسی.

اما تو باید بدانی که روی چه چیزی تمرکز لازم است تا به حال چقدر فکر کردی؟ چقدر به خودت فکر کردی؟ تا به حال چقدر به استعدادها و توانایی‌هایی که در وجودت هست و فرصت ندادی تا از حالت بالقوه به فعلیت برسد فکر کرده‌ای؟ شاید از آن دست افرادی هستی که استعدادهای زیادی داری و پی به وجودشان برده‌ای اما سردرگمی که کدام را انتخاب کنی. این مشکل خود من هم بوده.

این که استعدادهای زیادی داشته باشی لطف پروردگار را نشان می‌دهد و باید شکرگزار باشی اما مهم این است که بلندپروازی و از آن بدتر خیال بافی نا به جا را کنار بگذاری و برای شروع، قویترین استعدادت را انتخاب کنی که در عین حال شرایط برای بروز آن استعداد هم فراهم‌تر باشد و اگر نه سراغ استعداد دوم و یا سوم خودت بروی و از آنها کمک بگیری، چون این نعمت به تو داده شده تا نانی به کف آری و به غفلت نخوری!

نترس دیر نمی‌شود، دیر زمانی است که تو نمی‌دانی برای چه زندگی می‌کنی و هدف‌ات چیست اما وقتی هدف داشتی هیچ‌وقت هیچ چیز کوچک و بزرگی برای تو دیر نخواهد بود. این‌که پی به استعداد و علاقه خودت ببری و در همان مسیر گام برداری هرچند کمی دیرتر، بهتر از این است که عجولانه وارد مسیر و حرفه‌ای شوی که بعد از چند سال متوجه شوی اشتباه کرده‌ای و فریب ظاهر آن حرفه را خورده‌ای و واقعاً برای آن کار ساخته نشده‌ای.

اگر این اتفاق بیفتد کار تو از امروز هم سخت‌تر است، چون سن تو افزایش پیدا کرده، امید به زندگی‌‌ات کاهش پیدا کرده است، شرایط جامعه عوض شده و به دلیل این‌که خودت را با هم‌دوره‌ای‌هایت مقایسه می‌کنی احساس عقب‌ماندگی و ضعف تو را دچار یأس می‌کند.

پس امروز درست تصمیم بگیر و به‌درستی شخصیت، استعداد، توان و علایق خودت را ارزیابی کن و پله پله قدم بردار.  تاکید می‌کنم صبور باش، موفقیت خیلی دور نیست از سختی چند سال اول دچار ناامیدی نشو، عقب‌نشینی نکن، تردید نداشته باش، به خدا توکل کن و از این شاخه به آن شاخه چنگ نزن و مدام راه و کار خودت را عوض نکن.

به یاد این حدیث هم باش که هرگاه در کار دچار مشکلی شدید که علی‌رغم تلاشتان نتیجه‌ای حاصل نشد بدانید که در حال امتحان پس دادن هستید پس صبر پیشه کنید که راه زیادی باقی نمانده است.

اما مرحله دوم پرورش استعداد و توانایی است که راههای زیادی برای آن وجود دارد. منتظر ننشین تا  کسی به کمک‌ات بیاید یا منتظر نباش اتفاقی بیفتد، اتفاق را خودت باید خلق کنی. فقط و فقط به خودت متکی باش.

آموزش‌های فنی، فرهنگی، هنری، ورزشی، علمی و دینی و... از طرق مختلف قابل دسترسی است هرکدام با شرایط و بودجه تو سازگارتر است آن را انتخاب کن، برنامه‌ریزی داشته باش برای پروراندن استعداد خود و به فعلیت رساندن آن زیاد نگران هزینه نباش چرا که سودی صدچندان در آینده عایدت خواهد شد.

تامل و تفکر بیشتر و تمرکز افزون‌تر برای تو مهارت و تخصص را به ارمغان می‌آورد، اینجا نیز نباید عجول باشی، نباید استرس بیش از اندازه و ترس به خود راه دهی، سختی و دشواری آموختن و به‌دست آوردن مهارت نباید تو را ناامید کند.

تا می‌توانی تمرین و ممارست داشته باش و تمرکزت را از دست نده. به روزهای پربار و موفقیت‌آمیز آینده بیندیش و امیدوار باش. اگر درست انتخاب کرده باشی مطمئن باش هیچ مجهولی نیست که تو نتوانی آن را معلوم کنی و هیچ سؤالی نیست که پاسخی برای آن نیابی و معادله‌ای نیست که ناتوان از حل آن باشی.

مرحله سوم؛ در این مقطع تو نه سردرگمی و نه آشفته، دیگر به دنبال هر کار و هر سازمان و شرکتی نمی‌روی و به هر دری نمی‌زنی و بیهوده زمان را از دست نمی‌دهی، چرا که خوب می‌دانی  باید چه را جست‌وجو کنی. باز هم نباید بهانه بیاوری و بگویی کار نیست.

این جمله یک دروغ بزرگ است هیچ‌وقت باورش نکن. کار هست به شرط آن‌که تو کاردان باشی. دیگر لازم نیست سیاست‌های دولت و کمبود بودجه و کیفیت پایین آموزش‌ها را بهانه کنی. تو هدف‌ داری و پر از انرژی هستی. خودت را دست‌کم مگیر و با افکار و بهانه‌های بیهوده راه را بر روی خود نبند.

نباید ناامید باشی یعنی نمی‌توانی ناامید باشی چرا که تو دیگر یک فرد معمولی نیستی، تو پی به استعداد و علاقه‌ات برده‌ای و مهارت و تخصص کسب کرده‌ای و مهمتر این‌که هدفمندی و اگر واقعاً بدانی به دنبال چه هستی به زمان هم مسلط خواهی بود تا آن را هم مدیریت کنی.

بدان نیروی انسانی کارآمدی همچون تو ایده‌آل و دلخواه هر سازمان و هر مدیریتی است پس باز هم صبور باش و خودت را ارزان نفروش. اگر همراه من این مسیر را پیموده بودی مثل من امروز می‌گفتی: من واقعاً از زندگی‌ام لذت می‌برم. حال باز هم می‌پرسم فکر می‌کنی مشکل واقعاً بیکاری است؟

برچسب‌ها