وسط ویترین، یک کاج تزئین شده خودنمایی میکند که انگار از کریسمس باقی مانده است.
از سقف هم یک عالمه پنبة گلوله شده آویزان کردهاند که یعنی برف! حالا توی این روز رمانتیک برفی نمیدانی به چه چیز نگاه کنی.
اینطرفِ کاج، دو تا خانم هم شکل که کلههایشان هم نصفه است، روبهروی هم نشستهاند. دو تا پالتو هم تنشان است با یک عالمه دگمه و کمربند و سگکِ براق. شالگردن و کیف هم دارند. دور و برشان هم پر است از بلوز و شلوارهای حلقآویز شده و چکمههای ساقدار جیر با پاشنههای میخی.
اتیکتهای قیمت هم ستارههای براقیاند که روی اجناس چسباندهاند. رقمش را به انگلیسی نوشتهاند و تومانش را به فارسی غلیظ که حسابی شیرفهم شوی. اینجا کسی از قناعت و صرفهجویی یا از پول دور ریختن حرف نمیزند، آدمها مجبورند خرید کنند وگرنه در خیلی چیزها باید شک کرد. این مدلهای جورواجور، روزهای آخر عمرشان را سپری میکنند. عید نزدیک است و مدلها هم باید بهاره شوند.
نازنین فروشنده مغازه، بیست و چهار پنج ساله است. سه سال است که فروشندگی میکند. چون خودش از آن عشق خریدهای تیر است، این کار را دوست دارد و جوانهای عشق خرید را هم که مشتری فروشگاهاش هستند، خوب درک میکند.
نازنین میگوید: «الان دیگر مثل آن وقتها نیست که مردم عید به عید خرید کنند. حالا سر هر فصل، تب خرید شروع میشود. قطعا جنس لباسها هم در هر فصل تغییر میکند و مثلا نمیشود لباس پاییزه را در زمستان پوشید. لباس پارسال را هم نمیشود امسال پوشید، چون آنقدر رنگها و مدهای جدید توی بازار آمده که لباسهای پارسال در خیابان مثل یک جیغ بنفش است. بنابراین سر هر فصل، تب خرید سرجایش است.»
او میگوید: «معمولا سر فصلها خیلی کم پیش میآید که مشتری بیاید داخل مغازه و فقط یک تکه جنس بخرد. آنها معمولا از من «تیپ» میخرند.»وقتی میپرسم «تیپ میخرند دیگر چه صیغهای است؟» میگوید: «یعنی اگر یک شلوار را بپسندند، من بلافاصله مانتو و کفش مناسب را برایشان ست میکنم. توی این کار تخصص دارم و اگر تیپی را جور کنم، محال است که کسی از آن ایراد بگیرد.»
میگویم: «ولی فکر نمیکنی این یک کمی بدجنسی است؟» با خنده میگوید: «خب، کسی که میخواهد تیپش تک باشد و در ضمن از سلیقه من هم استفاده کند، باید هم پول بیحساب خرج کند و هم فکر این چیزها را بکند. اما نهایتا همه مشتریها از من راضیاند و حتی این دور و برها اسم من از اسم فروشگاه هم معتبرتر است.»
وقتی از نازنین راجع به درصد فروشش با توجه به این قیمتها میپرسم، میگوید: «من مشتریهایی دارم که از طبقة مرفه هم نیستند خیلی هم راحت پول درنمیآورند. اما در طول یک فصل سه بار تیپ میخرند. بعضی از آنها دانشجوهای شهرستانی هستند که با قرض پول جور میکنند. گاهی هم همه درآمدشان را خرج سر و وضعشان میکنند. باور کنید من مشتری دارم که الان سه سال است هر ماه خرید کامل میکند.»
میگویم: «حالا این مشتریات کی وقت میکند این همه لباس را بپوشد؟» جواب میدهد: «بعضیها مثل کلکسیونرها عمل میکنند. اصلا خرید کردن را دوست دارند و لذت میبرند که لباسهای جور واجور داشته باشند. مثل کسانی که عشق خرید طلا و جواهر دارند. ولی چون طلا همیشه ارزش ریالی دارد کسی آنها را سرزنش نمیکند. اما عشق خریدها اغلب از طرف خانوادهها و بچهمثبتها سرزنش میشوند که پولت را حرام میکنی. آخر خرید کردن هم شد جرم؟!»
چه میکنه این مارک!
حتما برایتان اتفاق افتاده. شبی به خانه آمدهاید و در همان بدو ورود اعلام کردهاید که امشب شام نمیخورید. اما بعد از یکی، دو ساعت و به محض پخش شدن عطر قرمهسبزیهای معروف مامانتان، با یک لبخند به گشادی عرض صورتتان ، سر میز غذا رفتهاید و در برابر چشمهای حیرتزدة بقیه به اندازه کسی که همین الان از سال قحطی فرار کرده، غذا خوردهاید.
فکر میکنید چه چیزی باعث این تغییر عقیدة آنی شما شد؟ گرسنگی؟ بیاختیاری در نگهداری شکم؟ احترام به اعضای خانواده؟ مطمئنا هیچکدام! علت، تنها تجربههای متعدد شما در خوردنِ قرمهسبزیهایی بوده که مارک Made in Maman داشتهاند.
از همان وقتی که برای اولین بار در تاریخ، چارلز فردریک ورث، لباسهای مزون خود در پاریس را به همراه عکس و نامش به بازار فرستاد، تا همین حالا که تعداد بیشماری کمپانی لباس با بهرهگیری از ذهن خلاق هزاران طراح فعالیت میکنند، مارک، تأثیر فوقالعادهای در خرید داشته و معرف کیفیت لباس بوده است.
اما تازگیها نقش مارکها قدری بیشتر شده است. حالا همانطور که ممکن است قرمهسبزیهای Made in Maman بچة قهر کرده را سر میز شام بیاورد، دیدن یک مارکِ معروف هم میتواند دلیل خوبی برای یک خرید بیخودی و غیرضروری باشد.
یک آمارگیری کوچولوی ثبت نشده در یک جامعه آماری صد نفره نشان میدهد که 70 درصد از خریدکنهای حرفهای، دنبال یک مارک خاص و معروفاند و برای خریدن لباسهایی با مارکهای معروف جهانی، رقمهای قابلتوجهی پول خرج میکنند.
این عده میخرند و میپوشند که بگویند ما فلان مارک را بهتن کردهایم. اگر میگوییم ارقام قابل توجه، منظورمان دقیقا همین عبارت «قابل توجه» است. یعنی ارقامی که به هیچ وجه یک پول توجیبی خشک و خالی محسوب نمیشوند و باید برای به دست آوردنشان بیبرو برگرد عرق ریخت.
اما نکتة مهم اینجاست که این ارقام قابل توجه، هیچگاه صرف خرید نمونه اصلی آن مارکهای معروف نمیشود. هر چه هست، بدلی بیش نیست. بدلهایی که اغلب توسط پخشکنندگان وارد کشور میشوند.
رامین یکی از این واردکنندههاست. او بازار را خوب میشناسد، سلیقه ایرانی را مثل کف دستش بلد است و متوسط، هر سه هفته یک بار برای وارد کردن لباسها و مدهای جدید به ترکیه سفر میکند. میپرسید چرا ترکیه؟ معلوم است دیگر.
هیچکدام از لباسهایی که با مارکهای معروف اسپانیایی، ایتالیایی، فرانسوی و... در بازار ایران وجود دارند، اصل و اوریجینال نیستند و فقط اسم این کمپانیها را یدک میکشند.
رامین که جنسهای تکِ چندین فروشگاه در تهران را تأمین میکند، میگوید: «تعداد بیشماری تولیدی کوچک و بزرگ در ترکیه وجود دارد که انصافا خیاطهای ماهری هم دارند. اینها هر ماه از روی طرحهای مارکهای معروف کپیبرداری میکنند و برای هر کدام هزاران سفارش دوخت میگیرند.
گاهی هم این را که مارک یک لباس ایتالیایی یا اسپانیایی باشد، خریدار تعیین میکند. بستگی به کشش داخل دارد. مثلا وقتی که اسم یک مارک تحتتأثیر یک تبلیغ ماهوارهای سر زبانها بیفتد، بهترین مارک برای فروش، قطعا همان است.
به خاطر همین، پیراهنی که هرگز در ژورنال آن مارک وجود نداشته، دوخته میشود و با این مارک به فروش میرسد. کمتر کسی هم پیدا میشود که به سایت آن سری بزند و طرح یا قیمت را چک کند.» تازه، بعضی از پولدارهای حسابی هم حواسشان جمع است و با لباسهای مارکدار خودشان را تابلو نمیکنند تا انگلشتنما باشند.
او برای اثبات حرفهایش به قیمتهای این اجناس اشاره میکند و میگوید: «قیمتهای جنسهای اوریجینال آنقدر بالاست که هیچ فروشگاهی ریسک خرید آنها را نمیکند. مثلا اگر یک جفت کفش زارا از خود اسپانیا تا تهران پیاده بیاید و برای حمل و نقلش هم هیچکسی را به زحمت نیندازد، باز قیمتش چهار برابر رقمی است که در مراکز خرید عرضه میشود.»اینها همان تولیدات کشور همسایهاند که به سفارش داخل تهیه میشوند.
جالب اینجاست که اطلاعات تکاندهنده و البته مأیوسکنندة رامین به همینجاها ختم بهخیر نمیشود و او در حالی که یک کیفِ دوشی نارنجیِ زنانه را که مارک زارا روی آن کندهکاری شده نشانمان میدهد، میگوید: «مثلا این کیف در یکی از تولیدیهای کوچک همین خیابان جمهوری خودمان دوخته شده. قیمتش هم 28 هزار تومان است و خیلی هم فروش دارد. اما اگر اسمش سمیرا باشد یا ماندانا یا هر اسم ایرانی دیگر، نمیشود در عرض یک هفته 1500 تایش را فروخت. چون اکثر مشتریها وقتی یک کیف با چنین مارکی روی دوششان باشد، مخصوصا اگر مارک کیف، بزرگ و چشم در بیار هم باشد، احساس خیلی خوبی بهشان دست میدهد.
در کل، جنس اصل و اوریجینال در کشور ما یعنی جنسهایی که از ترکیه، تایلند و چین وارد میشوند. فرع و تقلبی هم یعنی آنهایی که خودشان که هیچ، خیاطهایشان هم تا حالا پایشان به خاک اسپانیا نخورده است. خب اینطوری است دیگر.» این میگه چقدر عیب تولیدکننده است خدا میداند؟
فروشگاه بزرگش خوبه
اوقات فراغت مسألة مهمی است که اصولا برای پرکردنش راههای گوناگونی وجود دارد. یکیاش هم گشت و گذار در مراکز بزرگ خرید لباس است. احتمالا شما هم اگر به چنین مراکزی سر زده باشید با خیل عظیم جوانانی مواجه شدهاید که حریصانه به ویترینها مینگرند.
فروشگاهها و مراکز بزرگ برای این نسل امکانی را فراهم آورده که با دیدن و خریدکردن از این مراکز، اوقات فراغت خود را پرکنند. این فروشگاهها فضای جدیدی برای جوانان خصوصا دختران جوان ایجاد کرده که یکی از پیامدهای سادهاش افزایش تب خرید در میان آنهاست.
دکتر علی اصغر سعیدی،جامعهشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در این زمینه میگوید: «فروشگاههای بزرگ، فضای جدیدی برای زنان جوان در حوزة عمومی ایجاد میکنند. این فروشگاهها، محملی برای فرار زنان از چشمهای اجتماع و کارهای خانگی است تا آنها در ملاقات با غریبهها و افراد جدید از محدودیت خرید محلی آزاد شوند و لذت حس تجربة جدید را در این محلهای جدید خرید به دست آورند.»
حالا نه تنها به تعداد اینگونه فروشگاهها در شهرهای بزرگ اضافه میشود، بلکه مجموعههای فرهنگی و تفریحی دیگری هم به آنها میپیوندند تا همه چیز برای مصرف بیشتر آماده شود. البته نباید فراموش کرد که این فضا در بین طبقه مرفه و آنهم در بین افرادی که خیلی اهل ورزش و درس خواندن شدید نیستند. بیشتر رایج است.
مرگ برای همسایه
تام فورد یک طراح لباس است و برای هر لحظه از زندگی مردم دنیا لباس طراحی میکند. فورد معتقد است: «عمر یک لباس عالی یک دقیقه است، نه حتی یک هفته و یا یک ماه.» احتمالا تام فورد از آن دسته آدمهایی است که اگر پای صحبتشان بنشینی، ساعتها برایت از تأثیر رنگها و لباسهای جدید بر روحیه و باز شدن باور نکردنی ذهن و بالا رفتن تصاعدی اعتماد به نفس حرف میزنند. آن دسته از آدمهایی که عمیقا با اصول کهنه شدة «لباس گل و گشاد خریدن برای مقابله با قد کشیدن» و «کاپشن پارسالی خواهرت، کاپشن امسالی توست» و اصولی از این دست مقابله میکنند؛ آدمهایی که به محض رؤیت یک لباس جدید جدید با چشم غیر مسلح،«وایِ» جانانهای میگویند و همة عزمشان را برای داشتن آن جزم میکنند.
تا جایی که دیگر up-to-date بودن (از نوع لباسی) و سورپریز کردن بقال سر کوچه بغلی و همکار میز بغلی و کل بچههای دانشکده میشود همه عشقشان.
تام فورد میگوید: «عمر یک لباس عالی یک دقیقه است؛ آخر عمر یک مهمانی، آخر عمر یک لباس است.»اما اگر میخواهید هر چه سریعتر افاضاتِ تام فورد را برای کمک به قانونی کردن خریدهای تمام نشدنیتان، بلند بلند برای مادر یا همسرتان بخوانید، باید بگوییم که این آقای تام فورد خودش اصلا علاقهای به لباس عوض کردنهای زود به زود ندارد و با اینکه از هر انگشتش صد طرح باقلوا میریزد، گاهی پیش میآید که تمام سه ماه یک فصل از سال را فقط با یک دست «جین» میگذراند. جالب است، نه؟ خب یک ضربالمثل قدیمی هم وجود دارد که انگار سازندهاش تام فورد را میشناخته: «البته مرگ خوب است، اما فقط برای همسایه!»
بخرید اما...
بحث جذاب خرید کردن یا نکردن (!) تعداد بیشماری مخالف و موافق دارد. تأکید موافقان بر وجوه زیباییشناسی و لطافت روح است و پافشاری مخالفان بر تزلزل شخصیتی افراطیها.
حالا برای داوری کردن میان این دو طرز فکر به سراغ خانم دکتر فردوسیپور رفتهایم. شاید بتوانیم مرز شفافی میان این دو نظریه پیدا کنیم.
- خرید کردن میتواند تأثیرات مثبتی بر روحیه افراد داشته باشد؟
خرید کردن در حد نیاز هیچ اشکالی ندارد. درصد خرید کردن هم به میزان بالا و پایین رفتن توان مالی خانواده تغییر میکند. تأثیر جادویی خاصی هم ندارد. اما خرید کردن در هنگام سفر و اصطلاحا سوغاتی گرفتن قطعا تأثیرات مثبتی بر روحیة افراد خواهد گذاشت.
- حالا وقتی این رفتار از حد طبیعی خارج شود، میشود اسم تزلزل شخصیتی را بر آن گذاشت؟
هر رفتاری وقتی از حد طبیعی خود خارج شود، کمکم به محدودة تزلزل شخصیتی و اختلالات روانی وارد میشود. مثلا از نظر روانشناسی گاهی افسردگی باعث بروز چنین رفتارهایی میشود، مخصوصا وقتی که شخص میخواهد با پول خرج کردن بیمحابا به نوعی، خودنمایی کند. خب، وقتی کار به اینجا برسد، نیاز به خودنمایی از این طریق قطعا یک نوع تزلزل شخصیتی است.
- بعضیها معتقدند شادی کوچکی که بعد از یک خرید تولید میشود، ابزاری است برای مقابله با غمها و رفع خستگیها.
این رویکرد که ما برای رهایی از مشکلات زندگی و رفع خستگیهای بزرگ، بیدلیل خرید کنیم و پول خود و یا خانوادهمان را هدر بدهیم، یک رویکرد مثبت نیست و کسانی که اینطور فکر میکنند، فقط تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتهاند.
آمار کسانی هم که دچار این تبلیغات میشوند، بسیار زیاد است. خب، بعضیها هم برای خودشان دلایلی میتراشند؛ مثل این که شما گفتید. اما خرید کردن به هیچوجه نمیتواند رفتار جبرانی مناسبی برای کمبودهای درونی ما باشد.
- و توصیه شما برای کسانی که دچار این مسأله شدهاند؟
وقتی از منزل خارج میشوند پول زیادی با خودشان نبرند تا امکان خرید کردن از آنها سلب شود.
- و برای آنها که در منزل که سهل است،در هفت آسمان هم یک ستاره ندارند و برای خرید کردن به هر دری میزنند؟
این دیگر همان افسردگی است که باید به صورت ریشهای درمان شود. این افراد ممکن است بهمرور دست به ریسکهای بزرگتری بزنند که به شدت برایشان خطرناک باشد.
- توصیهتان برای پدر و مادرها و نقش تربیتی آنها؟
حد تعادل را به شدت رعایت کنند. همانقدر که خرید کردن زیاد از حد برای یک بچه ممکن است او را دچار زیادهخواهی کند، کم خرید کردن و کم هدیه دادن به بچه هم ممکن است او را دچار حالت های نقصانی کند.
حالتهایی که بعدها برای سرکوب آن و رفع عقدههای به وجود آمده، همة دار و ندارش را به ناسالمترین شکل به باد دهد. در هر صورت، تعادل، در این بحث حرف اول را میزند.