ترجمه عسگر قهرمانپور: دولت بوش در نهایت اعتراف کرد که اوضاع عراق مناسبت نیست؛ و نمی‌تواند تا آخر به همین شکل ادامه پیدا کند.

وخامت اوضاع امنیتی این کشور، تشدید خشونت‌ها و درگیری‌های فرقه‌ای در بغداد و دیگر شهرهای عراق و در نهایت شکست جمهوری‌خواهان در انتخابات میان دوره‌ای کنگره، و انتقاد دموکرات‌ها از سیاست‌های بوش در عراق، باعث شد دولت بوش طرح جدید خود در عراق را اعلام کند. اما گزینه‌ها محدود هستند.
عراق امروز بر سر دو راهی منازعه قرار گرفته است. منازغه نخست به اوضاع داخلی برمی‌گردد که عمدتا ناشی از خلاء قدرتی است که واشنگتن نتوانسته است در سرنگونی صدام حسین، دیکتاتور معدوم عراق، آن را پر کند و حتی نتوانسته است اوضاع امنیتی عراق و اداره امور آن را بهبود بخشد. منارعه دوم بیشتر به مسئله‌ای منطقه‌ای برمی‌گردد.به عبارتی، افزایش قدرت شیعیان در ایران و تاثیر آن بر شبه جزیره عربستان و شامات دومین موضوع درخور توجه است. در نتیجه، هر سیاست جدید در عراق نیازمند توجه به موضوعات داخلی و منطقه‌ای است.
عراق کشور فروپاشیده و تقسیم شده‌ای است که فاقد قدرت مرکزی است. دولت «اتحاد ملی» نیز ضعیف شد و از هم فروپاشید، نه به خاطر رهبری ضعیف نوری المالکی نخست وزیر عراق بلکه بیشتر به خاطر این‌که هیچ کشوری به این اندازه متشکل از فرقه‌هایی نیست که با یکدیگر به طور خشونت‌آمیزی درگیر باشند. نظام دولتی هرگز پیش از فروپاشی و حمله به عراق نتوانسته است احیا شود. پلیس فقط ترکیبی از شبه نظامیان فرقه‌های گذشته می‌باشد. به نظر می‌رسد حتی ارتش عراق نیز به یک نهاد و سازمان ملی شبیه است، اما سازمانی که نیروهای آمریکایی در دل واحدهای آن قرار گرفته‌اند.
در فضای خلاء قدرت، منازعات و کشمکش‌ها در حال تکثیر و ازدیاد هستند. در واقع، می‌توان اذعان کرد که جنگ داخلی خطرناک و فزاینده‌ای میان مسلمانان شیعه و سنی وجود دارد. سرنگونی صدام و پافشاری آمریکا بر یک فرایند دموکراتیک رسمی، در کشوری فروپاشیده، به نفع بزرگترین گروه قومی یعنی شیعیان بود. آنها تشویق شدند و احساس کردند که حکومت بر عراق حق آنهاست. اما سنی‌ها جایگاه اقلیتی خود را رد کردند و تصمیم گرفتند از حکومت و حاکمیت شیعیان برعراق جلوگیری کنند. البته کشمکش‌هایی نیز میان خود گروه‌های شیعی و شبه نظامیان آن‌ها وجوددارد. و در این میان می‌توان به کشمکش‌های کردها و اعراب، گروه‌های قبیله‌ای و سیاسی سنی عراق، و نیز میان سنی‌های عراق و جباریون مرتبط با القاعده، اشاره کرد.
دولت بوش به دنبال آن بوده است تا با تشکیل دولت آشتی ملی این کشمکش‌ها را مورد توجه قرار داده و خشونت‌ها را فرونشاند. اما باید اعتراف کرد استراتژی بوش در این خصوص شکست خورده است. اکنون دو رهیافت کاملا متفاوت مورد بحث قرار می‌گیرد. نخست، تشکیل یک دولت قوی که نسبت به دولت کنونی چندان دموکراتیک و شمول‌گرا نبوده اما قادر به تحمیل نظم باشد.
دوم، تجزیه دو فاکتوی عراق به مناطق خودمختار. ایده تشکیل دولت قوی چیزی جز پندار و توهم نیست، زیرا در کشوری که از درد گروه‌های مسلح رنج می‌برد، یک دولت نمی‌تواند بدون نیروهای امنیتی که بتوانند برتمامی مخالفان فائق آیند قوی باشد؛ و چه بسا که چنین نیروهای امنیتی در عراق وجود نداشته باشند.
تجزیه دوفاکتوی عراق به معنای خود مختار یک احتمال واقعی است، در واقع در این صورت محال است بتوان از وقوع کشمکش جلوگیری کرد: مسلما، کشمکش‌های متعدد و ضعیفی که در قدرت مرکزی ادامه دارد، برقراری ثبات در مناطق جداگانه ونیز جلوگیری از خشونت در این مناطق را مشکل خواهد ساخت. تفاوت در این‌جاست که قدرت مرکزی هم‌زمان نیازمند توجه به تمامی مشکلات در سراسر کشور است، در حالی که راه‌حل‌های منطقه‌ای می‌تواند تا حد بیشتری در یک منطقه و در آن لحظه کارساز باشند.
همسایگان
در هر صورت، در هر راه‌حلی که مبتنی‌بر منطقه‌گرایی باشد، انبوه منازعات داخلی عراق با منازعه منطقه‌ای درحال ظهور میان شیعیان و سنی‌ها تداخل پیدا خواهد کرد.
دریک عراق فاقد دولت مرکزی، یک منطقه سنی ناگزیر قبل از هر چیزی، به عربستان سعودی، کشور غنی و ثروتمند سنی‌نشین که با عراق مرز مشترکی دارد، روی خواهد آورد. عربستان سعودی در مواجهه با نفوذ فراینده شیعیان در منطقه گزینه‌ای جز حمایت از یک منطقه سنی نشین در عراق نخواهد داشت. البته دیگر کشورهای سنی و غنی دارای ذخایر نفت منطقه خلیج‌فارس نیز برای سنی‌های عراق اهمیت دارند، اما نقش عربستان سعودی کلیدی است. سوریه که دولت بوش بیشتر توجه خود را به آن معطوف کرده است و به خاطر شورش در عراق آن را به باد انتقاد گرفته است چندان بازیگر مهمی دراین میان به شمار نمی‌آید. در واقع سوریه نمی‌تواند برای نفوذ بر سنی‌ها با عربستان سعودی رقابت کند و اصولا نقشی برای بازی کردن در مناطق شیعه‌نشین نیز ندارد.
یک منطقه نیمه مختار شیعه‌نشین در جنوب عراق، کمتر به تامین مالی از بیرون وابسته خواهد بود، زیرا بیشتر نفت عراق از این منطقه استخراج می‌شود. اما نیازمند حمایت سیاسی خواهد بود و در این میان جز ایران، حامی دیگری برای شیعیان وجود ندارد. ایران همواره از شیعیان به ویژه از نیروهای شورای عالی انقلاب اسلامی عراق (نیروهای بدر) حمایت کرده است. ایران بدون توجه به آن‌که آمریکا چه می‌گوید به حمایت خود از شیعیان عراق ادامه خواهد داد. اما نخواهد توانست بر تمامی شیعیان منطقه مسلط باشد، چه رسد به تمامی مناطق عراق؛ زیرا میان فارس‌های ایران و اعراب عراق به لحاظ تاریخی اختلاف زیادی وجود دارد.
تنش‌ها و جدال‌های فزاینده سنی‌ها و شیعیان در منطقه ایجاب می‌کند که کشورهای همسایه، به ویژه عربستان سعودی و ایران، بازیگران مهم در حل این مسئله باشند. اما پرسش این است که آیا این بازیگران از گروه‌های عراقی درگیر جنگ میان شیعیان و سنی‌ها در سراسر منطقه به عنوان ابزار استفاده خواهند کرد یا این‌که راهی را برای همکاری، به منظور جلوگیری از آنچه برای هیچ‌کدام از کشورها سودی ندارد و شورش‌ها را تحریک نکند، پیدا خواهند کرد (مناطق کردنشین شمال عراق عمدتا خودمختار و می‌توانند کشورهای دیگر را نظیر ترکیه وارد منازعه‌ای منطقه‌ای کنند.)
آنچه مسلم است، توجه به این نکته است که عراق نمی‌تواند جدا از منافع و دخالت کشورهای همسایه باشد، زیرا منازعات و کشمکش‌های داخلی آن برتمامی کشورهای همسایه تاثیر می‌گذارد. و این نکته بدان معنی است که هر سیاستی که دولت بوش تصمیم بگیرد در عراق دنبال کند، باید کشورهای همسایه را نیز در نظر بگیرد. دولت بوش شاید گزینه برخورد مستقیم با مشکل‌سازترین همسایگان عراق را انتخاب نکند و فقط به تداوم محکوم کردن سیاست‌های آنها بسنده بکند. اما در عین حال نمی‌تواند از برخورد با پیامدهای اقدامات آنها که اکنون بخشی از منازعات داخلی این کشور می‌باشد، اجتناب کند.
از آنجا که عراق بر سر دو راهی دو نوع منازعه قرار گرفته است، راه‌حل مناسب برای برون رفت از این بحران همکاری  ایالات متحده است و این کشور نمی‌تواند به تنهایی طراح و حلال مشکلات کنونی عراق باشد. باید اذعان کرد که آمریکا تاکنون تلاش کرده است از طریق یک فرایند دموکراتیک و بازسازی نیروهای امنیتی عراق راه‌‌حل خود را به مشکل داخلی ایجاد یک عراق جدید تحمیل کند، اما در این راه با شکست مواجه شده است. آمریکا تلاش کرده است بازیگران منطقه‌ای را از منازعه عراق بیرون نگه دارد؛ و سوریه را تهدید و به ایران هشدار داده است و حتی عربستان سعودی را از این منازعه بیرون قرار داد ه است، اما باز هم با شکست مواجه شده است. آمریکا تلاش کرده است کشورهای دیگری را در فهرست حمایت از تلاش‌هایش در عراق قرار بدهد، اما با واکنش منفی روبرو بوده است و حتی بسیاری از کشورها اعلام کرده‌اند نیروهای نظامی خود را از عراق خارج خواهند کرد.
راه برون رفت از بحران کنونی عراق نه در افزایش نیروهای آمریکایی بلکه مشارکت مردم در تصمیم‌های کشورشان است؛ و آمریکا گزینه‌ای جز این ندارد. به بیانی دیگر، این خود مردم عراق هستند که می‌توانند مشکلات خود را حل کنند؛ و البته در این میان نباید از نقش کشورهای همسایه غفلت کرد. آمریکا به عنوان یک بازیگر بیرونی دو گزینه پیش‌رو دارد باید ماندن در این اوضاع و افزایش خشونت‌ها را ترجیح بدهد یا باید از عراق خارج شود. اما مهم نیست که دولت بوش در عراق چه گزینه‌ای را انتخاب کند، آنچه روشن است نقش آمریکا در عراق به منزله یکی از بازیگران متعددی است که تلاش می‌کند از منافع خود در بازار آشفته کشمکش‌های قومی و مذهبی حمایت کند؛ و از این‌رو نباید خود را به مثابه نیروی مسلطی تلقی کند که می‌تواند اوضاع منطقه را به نفع اهداف خویش بازسازی کند.

 موسسه کارنگی- ژانویه 2007