حجم قابل توجهی از تصویر و صدای صداوسیما به نقد و رد رفتارها و سیاستها و اهداف رسانهای و غیررسانهای کانالهای ماهوارهای اختصاص دارد اما جالب است که طراحی و اجرای همین نوع ساختههای انتقادی نیز شباهت بسیاری به برنامههای شبکههای ماهوارهای دارد . این نوع همسانیها را میتوان دستکم به 3دسته تقسیم کرد؛ همانندی در زبان و لحن و اجرا، شباهت درشمایل و پوشش اجراکنندگان، همسانی درشیوههای تدوین و فیلمبرداری و ساخت.
انگار از یکی، دو سال پیش بود که زبان تعداد افزونتری از برنامههای اخبار و تحلیل سیما که پیش از آن از گونه مکتوب و رسمیتر بود، بهصورتی بارزتر به بیان محاورهای دگرگون شد و با به کاربردن اصطلاحات و شوخیها و تعابیر آنچه بهاصطلاح زبان مخفی نامیده میشود، راه ورود برخی از عناصر این زبان به متون رسمی برنامههای جدیتر تلویزیون هموارتر شد. پیش از این در برنامههای طنز و ورزش رادیو و نیز تلویزیون این زبان و اصطلاحات آن به گستردگی بهکار گرفته شده بود، بهگونهای که برخی صاحبنظران را که زبان رسمی صداوسیما را نیز به اشکالات و اشتباهات بسیار دچار میدانستند، نگران ساخته بود که -با توجه به کمبودهای آموزش زبان فارسی در کشور- زبانی که از طریق صداوسیما به مخاطب و بهویژه مخاطبانِ در سن یادگیری شناسانده میشود، آنها را در فراگیری زبان مادری به انواع اشکالات و اعوجاجات شناختی دچار سازد.
برنامهای جدی و رسمی از تولیدات سیما را تصورکنید که مدتی به اندازه به آخررساندن این جمله تا اتمام آن باقی مانده است. اکنون برنامه مذکور به پایان رسید و دوربینها خاموش شد؛ ناگهان لبخندهای جدی و زبان رسمی مجریان و مهمانان بدل میشود به شوخیهای خودمانی و خندههای از ته دل و بازار مزاح درباره سرووضع یکدیگر و غذای آن روز و تپق زدنهای هر یک گرم میشود و حتی تا سرحد تمسخر پیش میرود و شاید از آن نیز درمیگذرد- همان شیوهای که اغلب ما ایرانیها در محیطهای غیررسمی رفتار میکنیم - و انگار اکنون بخش مهمی از آن زبان و مناسبات «دوربین خاموش»آگاهانه به این سوی دوربین راه یافته است. این دگرگونیها بهویژه پس از آن رخ داد که از نفوذ برنامههای ماهوارهای در میان مخاطبان ایرانی داخل کشور سخنها به میان آمد. پرسش این است که چرا زبان و لحن رسمیتر صداوسیما دیگر شد؟ ترسیدیم که خیل مخاطبان ما را رسانههای آن سوی آبها به یغما برند و ما آسوده برکنار به خواب غفلت باشیم. بخش بزرگی از مخاطبان درون کشور که از نسل جواناند به زبان دیگری سخن میگویند و اینهمه جدی نیستند و بیشتر شوخی میکنند؛ در این وضعیت چرا شبکههای آن طرفی بیشتر تماشاگر دارند؟ چون گویش و کردار مجریان آنها به زبان و رفتارهای جوانان ما نزدیکتراست.
پیامدهای این نتیجهگیری را به آسانی میتوان حدس زد. به این ترتیب نوعی صمیمیت و خودمانی بودن تحمیلی به برنامههای جدی تزریق شد. غافل از اینکه اگر در آن سوی دریاها برنامهای از این جنبهها موفق ارزیابی میشود، به سبب آن است که بین اعضا و مجریان نوعی دوستی و صمیمیت حرفهای پدید آمده و به همین سبب بازتاب گوشههایی از این رفتارهای بیتکلف در برابر دوربین باورپذیر بهنظر میرسد. با این روش برنامهای که به سبب نوع موضوعاتی که به آن میپردازد ممکن است بیش از حد خشک و معذبکننده باشد، با سرایت بخشهایی از آن صمیمیتها به جلوی دوربین تلطیف میشود و سهلتر حواس بیننده را بهخود معطوف میدارد. اما ما با دوستیها و خودمانی بودنهای بخشنامهای و تصنعی برنامههای صدا و سیما چهکنیم؟
رفتارها و گفتارهایی صمیمانه را شاهدیم که انگار از محتوا خالی است. تاکید فراوان صدا و سیما بر ساده و صمیمیبودن را نمی توان درک کرد، چه اشکالی دارد که آدمها صمیمی نباشند، با فاصله رفتار کنند، مگر صمیمیت معادل صداقت است؟ یا چه خواهد شد اگر آدمها ساده نباشند پیچیده باشند؟ مگر پیچیدگی برابر با عدمصداقت است؟ و مگر هر نوع صمیمیتی یعنی قربان صدقه هم رفتن و سخنان اغراقآمیز بیان کردن. برخی فروشندگان هم به خریداران احترام غیرواقعی میگذارند و دست آخر کالای بدلی به وی قالب میکنند. همچنان که تغییر زبان و لحن رسمی در میانه برنامهای جدی یکباره به صمیمیت بسیار و حتی هزل، سویهای کمیک و مضحک مییابد. این تغییرات و تفاوتها نیز بیش از آنکه جدی و اصیل و واقعی تلقی شوند، مصنوعی و خندهدار بهنظرمیرسند.
افزون بر اینها اصرار مجریان بر بامزهبودن و استفاده از شوخیهایی که معمولا به راحتی به ورطه تمسخر درمیغلتد و علاقه و گرایش بسیار به تیکهپرانی و متلکگویی برای کسب محبوبیت و به دست آوردن مدال افتخار حاضرجوابی کلافهکننده است. گویی با نقض غرض مواجهیم. روش خود به هدف بدل شده است. بیتکلفبودن و مزاحکردن شیوهای برای اجرای برنامه به شمار میآید نه غایت و مقصود آن. یکی از بدترین و شایعترین پیامدهای نادرست این شگردها رواج داوری بیاساس و سریع و سطحی به جای بررسی عقلانی و توجه به دلایل در رد یا پذیرش دادهها و استنتاجات است. در این مورد خاص برنامه ورزشی- فوتبالی محبوبی را درنظر بگیرید که مثلا گل برنامههای صدا و سیماست و دیگران در طلبش بادیه میپیمایند و محدود به همین یکی-دو سال اخیر نیز نیست- اما آن هم از روی نمونههای دیگری در شبکههای «دیگران» ساخته شده است. آیا شوخیها و متلکهای مجری آنکه در میان گروههایی از مردم ظاهرا با اقبال مواجه شده و شیوع پیدا کرده، نگرش تعقلی و خردمندانه به ورزش و فوتبال را تسری میدهد؟ آیا او به استدلالهای طرف مقابل به دقت توجه میکند و دلایلش را با دلایلی تعقلیتر بیاعتبار میسازد یا با مسخرهکردن و بهاصطلاح تیکهپرانی وی را از متن به حاشیه تسلیم و سکوت میکشاند؟ بینندگان تشنه متلکهای او هستند؟
خب باشند. آیا آنچه روی میدهد اخلاقی است؟ انتقاد بدون احترام به فرد مورد انتقاد ؟ از روانشناسان بپرسید که اگر نقد با تحقیر و توهین و تمسخر باشد چگونه به نقیض خود، به ضدخود و به محرکی برای تکرار همان رفتارها بدل خواهد شد. هدف سرگرمی است یا آگاه ساختن؟ فردی که گرفتار آمده زیر باران کنایه و تمسخر چگونه میتواند از خود دفاع کند؟ آیا مخاطبان این برنامه از مجری و تهیهکننده آن توجه و توسل به برهان و خرد میبینند یا شلوغکردن و قطع سخن دیگری و تکرار مدعای بلادلیل؟ فرض کنید فردی نتواند در برنامه زنده بهخوبی از خود دفاع کند و از قدرت بیان مطلوب برخوردار نباشد و منکوب شود، آیا چون به این وضع دچار آمده حق نیز به دست او نیست. شاید سخنش حق باشد. روش با هدف خلط شده است. صمیمیت و مزاح، روش اجرای برنامه است نه هدف آن، مگر آنکه با تولیدات طنز و هزل سروکار داشته باشیم.
به سخن اصلی بازگردیم. دگرگونی دیگری که در این چندساله اخیر بسیار با آن روبهرو شدهایم تغییر ظاهر مجریان برنامههاست: گرایش به جوانهایی با چشمها و موهای روشن، قدهای بلند، لباسهای اسپرت و... که مدام به هر بهانهای لبخندی تحویلت میدهند و برای هر موقعیتی جدا از شوخیهای بسیار بسیار خندهدار که در چنته دارند، قطعهای ادبی و سانتیمانتال مملو از استعارههای مرده و واژههایی همچون سبز و شبنم و کبوتر و دریا و احساس با چشمهای خمار اجرا میکنند. قطعاتی ادبی که عمر آنها در دهه50 خورشیدی نیز به پایان رسیده بود درباب اشخاص و موضوعهایی معنوی که بیشتر شایسته عشقهای سردستی و سطحی دوران دبیرستان است. همین وضع را تعمیم دهید به موسیقی پاپی که از صدا و سیما به مناسبتهای مذهبی پخش میشود. جالبتر از هر زمان آن هنگام است که مجریان با آرایش مو و لباسهای اسپرت و امروزی - با تاکید بسیار بر باب روز بودن آنها از طریق نور و دوربین- سخنانی درباره دین و سیاست میگویند. درحالیکه آن کس که به محیطهای جوانانه رفتوآمد دارد میداند که این گفتهها قریب به یقین از دهان کسی که چنین سرووضعی دارد بیرون نمیآید. بالاخره حتی اگر فردی اندک آشناییای با دانش جامعهشناسی داشته باشد باز هم میداند که میان پوشش آدمها در بافت فرهنگی یک جامعه و عقایدشان نسبت و ارتباطی ولو غیرمستقیم اما مهم برقرار است.
اگر شما نقد راسل به فرگه را در باب مجموعههایی که بینهایت عضو دارند مثلا در دهان یک فرد عامی قرار دهید یا برعکس راسل را یک عوام نشان دهید، موقعیتی مضحک پدید آوردهاید و اگر مقصودتان خلق وضعیتی خندهدار نبوده است، از غرض اصلی خود دور افتادهاید. مجریان شبکههای آن سوی اقیانوس گرچه چنین ظاهری دارند اما حرفی که در دهانشان میچرخد و بیرون میآید نیز متناسب با همان ظاهر آنهاست. در باب موضوعات پاپ و زندگی روزمره سخن میگویند و اتفاقا هرجا میخواهند اظهار فضلی کنند- بیش از آنچه مایه دارند- اجرا و برنامه هردو به نزول کیفیت دچار میشوند.
بخش پایانی این نوشتار که قرار است به تاثیرپذیری شیوههای تدوین و ساخت برنامههای سیما از ماهواره بپردازد، بیشتر بر مفهوم «هیجان افزایی» متمرکز است. نوع قطعهای سریع، نزدیک شدن مجریان به دوربین، زاویههای عجیب و غریب دوربین و بخشهای کلیپوار و تکان دادن زیاد و هیستریک دستها هنگام اجرا از سوی مجریان و استفاده از مجریان متعدد و جملات منقطع بهنظر میرسد همه و همه در خدمت هدف تازه کشف شده هیجانافزایی است اما مشکل آنجاست که موضوعی که این همه به آن هیجان تزریق میشود چندان هیجانبرانگیز نیست. ساختهای در رد و تقبیح رسانههای خبری «بیگانگان» چنان دچار است به هیجان و قطع و ضرباهنگ سریع که گویی مثلا برنامهای درباره کشتی کج از شبکهای خارجی را نگاه میکنید. اینجا هم تصنع به معنای ساختگی بودن بدلی به اثر لطمه میزند.
بیشتر مخاطبان ایرانی ماهواره چه برنامههایی را تماشا میکنند؟ آنها بیشتر پای فارسی وان و من و تو مینشینند که برنامههای سرگرمکننده روی آنتن میفرستند. و شاید بیشتر از همه فارسی وان که سریالهای آبکی عاشقانهاش لاینقطع است؛ سریالهایی که از ابتذال و ضعف تکنیکی و فیلمنامهنویسی ، فیلمفارسی و فیلمهندی را روسفیدکردهاند.
نه اینکه این مشکل تنها معطوف به سریالها باشد، انواع و انبوه مسابقههای به نمایش درآمده از سیما نیز نمونه دست دوم یا چندمی است از برنامهای در آن سوی آبها. این ساختهها بر جذابیتهایی تکیه دارد که ظاهرا از اساس صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران باید با آنها مشکل داشته باشد. از گرتهبرداری که اصطلاحی است در حوزه آسیبشناسی زبان از جنبه فصاحت و اصالت میتوان برای نامیدن و شرح این رویکرد صداوسیما بهره جست. در زبانِ گرتهبرداری شده نحو گفته یا نوشته، اسلوبی ناخلف دارد، نه مطابق زبان مقصد است و نه براساس زبان مبدا و نه وافی به مقصود. گرتهبرداری تقلید ناقص و غلط و ابتر است.
گرتهبرداری در برنامهسازی نیز نه مخاطبان را جذب میکند - که همچنان سرگرم تماشای فارسی وان اند- و نه اهداف فرهنگی صدا و سیما را تحقق میبخشد. هنگامی که با فاصله زمانی نزدیک یا همزمان با پخش برخی برنامههای ماهوارهها شباهتهایی آشکار و بسیار میان ساختههای داخلی و آنها دیده میشود- بهرغم آنهمه نقد و تقبیح و ممنوعیت آن رسانهها- به مخاطب احساسی دوگانه دست میدهد که چگونه میتوان از یک سو آن شبکهها را ممنوع کرد و از دیگرسو از شیوههای اجرایی آنها در تولید و برنامهسازی سود جست.
انگار در بین انواع واکنشهای گوناگون به فرهنگهای دیگر نوعی عجیب و غریب به صدا و سیما سرایت کرده است؛ گونهای که هم مثلا غرب را محکوم میکند و هم از طریق تقلید از ساختههای آنها - البته با مهارت و کیفیت پایینتر و با همان موضوع غربستیزی- میکوشد اثبات کند که از آن تولیدات و شیوهها هیچ کم ندارد. درحقیقت در این نوع واکنش با شکل پیچیدهتر و پنهانتر گرایش به غرب مواجه میشویم.