آنها به آرامی ناپدید شدند تا نیروهای غربی بدون جنگ و خونریزی کشورشان را تصاحب کنند.اما امروز آن شبهنظامیان بینظم به چریکهایی کارکشته تبدیل شدهاند که با انجام عملیاتهای حساس، نظامیان آمریکا و ناتو را هدف قرار میدهند تا آنها را از دستیابی به مقاصدشان بازدارند. نکته مهم اینکه آنها بدون داشتن یک رهبر کاریزماتیک، سلسله فرامین مشخص و چشمانداز سیاسی- اقتصادی به این امر مهم دست یافتهاند و سؤال این است که چطور چنین چیزی اتفاق افتاده؟تا 3سال پس از آنکه دولت طالبان توسط نیروهای ائتلاف کنار گذاشته شد، فعالیتهای آنها در افغانستان بسیار محدود بود.
بریگ محمود شاه، رئیس امنیتی سابق مناطق قبیلهای شمال پاکستان در این باره میگوید: مردم افغان به این خاطر از طالبان استقبال کردند چون امیدوار بودند آنها بتوانند به 4 سال جنگ داخلی پایان دهند اما زمانی که آنها احکام سختگیرانه خود را اجرا کردند مردم از آنها بیزار شدند. به همین خاطر به آمریکاییها روی خوش نشان دادند چون گمان میکردند برای آزاد ساختنشان آمدهاند. دیگر جایی برای بازگشت طالبها باقی نمانده بود.با وجود این در سال 2006 طالبان به بیشتر قسمتهای جنوب افغانستان بهویژه زابل، قندهار و هلمند نفوذ کرده و 2سال بعد به سمت شمال یعنی کابل پیشروی کردند.بریگ شاه معتقد است که آمریکاییها 2اشتباه بزرگ مرتکب شدهاند که فرصتهایشان را از آنها گرفته است. او میگوید: آنها به جای توسعه و ثبات بر اهداف سیاسی تمرکز کردند و بعد با رها کردن جنگ افغانستان به سراغ جنگی دیگر در عراق رفتند.
ضعف بازسازی و فساد آشکار میان مقامات دولتی آن هم زمانی که چند میلیون مهاجر افغان از ایران و پاکستان به وطن بازگشته بودند، موجی از سرخوردگی ایجاد کرد که شورش و بیثباتی را دامن زد.
اما بسیاری از تحلیلگران معتقدند که پاکستان در این ماجرا نقش بسیار مهمی دارد زیرا طالبان در سال 1994 از همین پاکستان ظهور پیدا کرد و بیشتر طالبها پس از سقوط دولتشان در سال 2001 به این کشور گریختند. برخی نیز میگویند این موج شورش در وزیرستان که یکی از مناطق قبیلهای پاکستان است، شکل گرفته. زمانی که افغانستان در آرامش بود و از فعالیتهای طالبها خبری نبود، در وزیرستان همه چیز مانند گذشته بود و فعالیتها ادامه داشت. پاکستان در سال 2002 و 2004 سربازانش را به مرزها فرستاد اما نتوانست شبهنظامیان را بیرون براند. درگیریهای بسیاری بهوجود آمد و پس از آن مذاکرات صلحآمیز بسیاری انجام شد و در پایان ارتش، کنترل مناطق مرزی را به طالبان واگذار کرد.
بسیاری آشکارا و پنهانی میگویند که تشکیلات نظامی پاکستان اجازه داده وزیرستان به پناهگاه نظامی طالبان تبدیل شود درحالیکه میتواند آنها را از بین ببرد.نیروهای ائتلاف نیز از این مناطق بسیار آسیب دیدهاند و تلفات فراوانی دادهاند. در سالهای 2002 تا 2006 آنها در جنوبشرقی و بعدها شمالشرقی افغانستان یعنی استان کنر که همجوار مناطق قبیلهای باجور پاکستان و مهمند است، پیشرویهای قابل توجهی داشتند. به همین خاطر از جنوبغربی پاکستان یعنی بلوچستان غافل شدند. البته نیروهای ائتلاف و آمریکاییها که سربازانشان را برای مبارزه به عراق فرستاده بودند، برای بازپسگیری مناطق تحت کنترل طالبان یعنی بخش بزرگی از قندهار و جنوب هلمند توان کافی نداشتند و آن زمان اعلام کردند تا سال2009یا 2008 توان لازم را به دست نخواهند آورد. طالبها در این بخشها کارخانههای بمبسازی، انبارهای اسلحه و جایگاههای دفاعی تاسیس کرده بودند و از مسیرهای ارتباطی خود حفاظت میکردند. سال 2010 زمانی که باراک اوباما دستور حمله جدید را صادر کرد، نیروهای ائتلافی توانستند طالبان را از جایگاههای مستحکم خود در قندهار و هلمند بیرون کنند اما اکنون شورش گستردهتر شده و به سمت مناطقی نزدیک کابل و استانهای آرامشمالی حرکت کرده است.
حالا طالبان بیشتر روی عملیات انتحاری و بمبگذاری در مناطقی که از نظر روانی ارزش بالایی دارند، متمرکز شده است و عده بسیاری از مبارزان تازه نفس و آموزش دیده از مسیر پاکستان بهویژه وزیرستان راهی افغانستان هستند. گفته میشود بیشتر آنها با شبکه حقانی در ارتباطند. یکی از منابع نظامی پاکستان گفته نیروهای طالبان برای اینکه از حملات موشکی سیا در امان بمانند با وسایل نقلیه نظامیان پاکستانی رفتوآمد میکنند اما سخنگوی ارتش، این ادعا را بهشدت تکذیب کرد و آن را مغرضانه و ساختگی دانست. این در حالی است که مقامات آمریکایی اخیرا مدعی شدهاند که حملات چندی پیش کابل به دستور سرویس اطلاعات امنیت پاکستان انجام شده است. بسیاری از غربیها معتقدند کلید صلح و آرامش افغانستان در دست ارتش پاکستان است.
بی بیسی