ابتدا ساده به نظر میرسد، اما آوردن فرزند به خانه، آنقدرها هم ساده نیست، بهویژه اگر بخواهی همهچیز شسته رفته و قانونی باشد. قوانین فرزندخواندگی، سخت و طاقتفرساست. علاوه بر این، پذیرش فرزند از بهزیستی نیز شرایط خاصی دارد که بر مفاد قانونی اضافه میشود. خوانی اضافه بر هفتخوان رستم. از سویی، این قوانین اغلب مطلق است و استثناها را کمتر شامل میشود. برای مثال، تنها خانوادههایی میتوانند فرزندی را بپذیرند که صاحب اولاد نشوند.
در این میان، هستند خانوادههایی که با وجود داشتن فرزند میخواهند فرزند دیگری را بپذیرند، اما قانون هیچ راهکاری برای این خانوادهها در نظر نگرفته است. گو اینکه شاید ورود به خانوادهای که فرزند دیگری نیز دارد، برای کودک بسیار جالبتر باشد و به سلامت روانی او کمک کند. با این حال نقش روانشناسان و مددکاران در هزارتوی قوانین کمرنگ است؛ چه پیش از پذیرش فرزند و چه پس از آن. قوانین معطوف به پارهای ماده و تبصره میشود.
شاید این تنها دلیل رو آوردن خانوادههای متقاضی به پذیرش فرزند به شکل غیرقانونی نباشد. اگرچه تابوهای پذیرش فرزند دیگری و نگاه دیرینهای که خانوادههای ایرانی به فرزند از پوست و خون خود دارند، نیز مزید بر علت است. علت معلولی که رواج قاچاق نوزادان را در جامعه دامن میزند. شاید لازم باشد قوانین مورد بازنگری قرار گیرد، شاید با تغییر قوانین نگرشهای فرهنگی نیز تغییر کند، شاید لازم باشد مددکاران فعالتر از پیش در این عرصه نقشآفرینی کنند و چندین و چند شاید دیگر.
در خیابان قرار میگذاریم. ماجراهای اخیر و بازداشت باندی که در خرید و فروش نوزادان فعال بودند، او را محتاط کرده. نمیخواهد هیچ ردی از خود و محل کارش پشت سر باقی بگذارد. معتقد است کار او نه تنها غیر انسانی نیست، بلکه سرنوشت نامعلوم نوزادی را به آیندهای روشن تغییر میدهد.
یک باند قاچاق نوزادان به تازگی در اصفهان کشف شده است. باندی که به اعتقاد خانم ... در انعکاس فعالیتشان سیاه نمایی شده. او میگوید:« یک پزشک نمیتواند بچه بدزدد. وجدانش اجازه نمیدهد. این موارد، معمولا با رضایت طرفین انجام میشود. خانوادهها کاملا راضیاند.»
خانم ... بیشتر در زمینه سقط جنین فعال است، اما گاهی به مادران مستأصل پیشنهاد میدهد، تا پایان بارداری، فرزند خود را نگه دارند و سپس او را در ازای مبلغی پول، به خانوادهای دیگر واگذار کنند.
«اینطوری، هم یک خانواده به خاطر داشتن فرزند خوشبخت میشود و هم خانواده نوزاد با پول دریافتی، زندگی راحتتری پیدا میکنند.»
این را خانم واسطه میگوید. چطور است او را از این پس خانم واسطه بنامیم. من نه به عنوان خبرنگار، که در قالب واسطه خریدار با او قرار گذاشتم. میگوید، اگر خود خریدار آمده بود، من حتی با ماشین خودم نمیآمدم. گوشزد هم میکند که شما هم آخرین باری است که مرا میبینید.
« وقت تحویل نوزاد شخص دیگری نوزاد را تحویل میدهد و پول را میگیرد. »
نوزاد به شرط چاقو
تضمین میدهد که نوزاد سالم باشد و شناسنامه او هم به طور کاملا قانونی به نام والدین جدید صادر شده و تحویلشان میشود.
« زایمان در بیمارستان انجام میشود و آزمایشها و واکسیناسیون روی نوزاد انجام میشود، اما کارت واکسن به شما نمیدهیم؛ گواهی تولد هم همچنین، چون ممکن است بخواهند مادر را معاینه کنند و ماجرا لو رود. اما میتوانید شناسنامه را در ثبت احوال چک کنید. همه چیز قانونی است و هیچ مشکلی ندارد.»
خانم واسطه به گفته خود بیشترین مبلغ دریافتی را به خانواده نوزاد میدهد و فقط هزینه درمانهای رایجی را که برای مادر اصلی انجام داده از آن کسر
می کند. بچهدار شدن به این طریق، حدود پنج تا شش میلیون تومان برای پدر و مادر هزینه در بردارد.
سر درد دلش باز میشود و از ماجراهای متعدد و متنوعی میگوید که در این رابطه تجربه کرده است: «یکی از همکارانم، واسطه یک مورد شد. مادر و خاله دختر التماس میکردند که کودک را واگذار کنند. میگفتند حتی اگر شما برندارید، او را کنار خیابان میگذاریم. بالاخره یک خانواده پیدا شد، اما وقت تحویل بچه، یکی از اقوام خانواده دریافتکننده، ماجرا را لو داد و همه افراد بازداشت شدند. واسطهها بعد از چند روز آزاد شدند. چون خانواده نوزاد اعتراف کردند که خودشان میخواهند نوزادشان را واگذار کنند. نوزاد هم به مادر واقعیاش برگردانده شد.
اما به خاطر این نوزاد، مادر خیلی مشکل دارد. منزلشان را عوض کردند. با این حال هر بار کسی به خانه آنها میآید، مادر مجبور است نوزاد را بردارد و به خیابان برود، تا اقوام بویی نبرند. شناسنامه و این ماجراها هم حکایتی دارد. مادر اخیرا به قاضی مراجعه کرده تا تکلیفش را روشن کند. اما قانون در این مورد مشخص است. نوزاد باید با مادر واقعی بماند.»
به خاطر یک مشت تومان
فقط تعداد اندکی از نوزادان این چنینی، به صورت غیرشرعی متولد شدهاند. اغلب این نوزادان، متعلق به خانوادههای فقیر هستند. چون زنانی که به شکل غیرشرعی باردار میشوند، معمولا پیش از کامل شدن دوره بارداری اقدام به سقط میکنند.
خانم واسطه تاکید میکند که آدم دینداری است و این کار او فقط به خاطر کاهش مشکلات نوزاد و دو خانواده است: « این حرف گفتن ندارد، اما من آدم معتقدی هستم. حتی چندین بار مکه رفتهام.»
هنوز ذهنم درگیر مادر و نوزاد دو ماههاش است که مجبور است ساعتها، گاهی تا نیمه شب، بیرون از خانه بماند تا اقوامش از خطای او چیزی نفهمند. همین خطا حق حیات اجتماعی را از او سلب کرده. بگذریم که برخی از این دست مادرها سرنوشت مهیبتری دارند.
خانم واسطه از شیرینی کارش هم میگوید:« سال گذشته، زمان سال تحویل یک نفر با من تماس گرفت و گفت ما شما را خیلی دعا کردیم. نشناختمش. گفت، دو سال قبل نوزادی برای او پیدا کردهام. مثل اینکه بچه سر سفره هفت سین شیطنت کرده بود و سفره را به هم ریخته بود. پدر و مادر هم به خاطر این شادی یاد من افتاده بودند و خواستند تشکر کنند.»
از روزنامهها گلهمند است: « ماجرا را وارونه جلوه میدهند. این پزشک و مامایی که درگیر این کار بودهاند، ممکن نیست نوزاد دزدیده باشند. خانوادهها معمولا خودشان میخواهند نوزادشان را واگذار کنند. منتها همه کاسه کوزهها سر پزشک و ماما میشکند.»
چند ماه بازیگری
خانوادههای متقاضی نوزاد، معمولا از طریق آشنا به خانم واسطه معرفی میشوند و خانم واسطه پس از گفتوگویی کوتاه و قرار و مدار، ترتیب مبادله را میدهد. البته گاهی اوقات، خانوادهها از چند ماه قبل به خانم واسطه مراجعه میکنند تا بتوانند در میان خانواده خود وانمود کنند، مادر باردار است.
خانم واسطه تاکید میکند که به مادر بگویید زمان دقیق ندهد. به فامیل بگوید زمان را گم کرده و نمیداند دقیقا چند ماهه است:« خانمی بود که چندین ماه تظاهر به بارداری کرده بود. ما نتوانستیم سر 9 ماهگی نوزادی برایش دست و پا کنیم. خلاصه بارداری مصنوعی خانم، حدود 11 ماه طول کشید. فامیلش شک کردند. بالاخره یک نوزاد 20 روزه برایش پیدا کردیم. خانم هم همراه شوهرش یک فیلم گرفتند که به همراه نوزاد از بیمارستان خارج میشوند. اما فامیل مدام سؤال میکردند، چرا این بچه اینقدر بزرگ متولد شده.»
خانم واسطه تمام توصیهها را میکند و یادآوری میکند که زیاد با او تماس نگیرم. مگر از خرید نوزاد مطمئن شوم. هر دو موبایل خانم واسطه زنگ میخورد. میخندد و میگوید:« میدانید دیگر، این موبایلی که شما تماس گرفتید، موقت است. ممکن است چند روز دیگر بفروشمش.»
طبیعی است که این گزارش، نه عکسی دارد و نه نام و نشانی از خانم واسطه و اینکه او چه شغلی غیر از واسطهگری دارد. یکی دو ساعت گفتوگوی ما در یکی از میدانهای پرتردد شهر به پایان میرسد و خانم واسطه بینام و نشان میرود. گو اینکه به خاطر اعتمادش به من، با ماشین خودش سر قرار آمده است.
این روش بیدردسرتر است
این سوی ماجرا، حکایت دیگری است. خانم خریدار، بیش از 40 سال سن دارد. چند سال در حسرت بچه بوده، بماند. این اواخر به خاطر ازدواج دوم، داشتن بچه برایش حیاتیتر شده است. نکند این یکی را هم به این دلیل از دست بدهد؟ نمیخواهد نامی از او برده شود. فامیلش چندماهی است که او را ندیدهاند. میخواهد وانمود کند، باردار است. نمیخواهد فامیل بدانند، بچه شخص دیگری را به فرزندی پذیرفته است! « هر چقدر هم بچه خوب باشد، باز میگویند پرورشگاهی است.»
با این حال، اگر قوانین سخت فرزند خواندگی نبود، ترجیح میداد این ماجرا قانونی انجام شود:
« بهزیستی به خاطر سنم به من بچه نمیدهد.» از آن گذشته پیدا کردن نوزاد از طریق بهزیستی، چندان ساده نیست. این است که خانم خریدار ترجیح میدهد، به قول خودش بی سر و صدا یک بچه بخرد:« شناسنامه این بچه به نام خودم صادر میشود و به لحاظ قانونی کاملا فرزند من است. همه هم به این شکل نوزاد را میشناسند. خیالم از طرف خانواده نوزاد هم راحت است. بعد از چند سال که بچه بزرگ شد، نمیآیند مدعی شوند.»
در این روش مبادله، خانواده فروشنده و خریدار نوزاد به هیچ وجه با یکدیگر روبه رو نمیشوند. رد و نشانی نیست. نه برای خانواده فروشنده و نه برای خانواده خریدار. به خاطر تعداد واسطهها نیز پیگیری سرنوشت نوزاد از این طریق بسیار مشکل است. گویی از روز نخست، نوزاد متعلق به خانواده خریدار بوده است.
فروشنده غایب
فروشنده غایب است. نمیتوان ادعایی کرد و سراغ فروشنده را گرفت. هنوز تصور اینکه مادری فقط به سبب فقر فرزندش را بفروشد، برایم دشوار است. پیش از ملاقات با خانم واسطه از طریق یکی از دوستان خانم خریدار، از ماجرای مادری فقیر که در چهارمین زایمان خود سه قلو باردار است، باخبر شدم.
خانم خریدار بسیار مایل بود یکی از سه قلوها را به فرزندی بپذیرد. اما مادر با هیچ مبلغی حاضر نشد حتی یکی از فرزندانش را واگذار کند.
با این همه، معرف خانم واسطه میگوید:« توی این مناطق (مناطق فقیرنشین پایتخت) پنج شش میلیون تومان، پول قابل ملاحظهای است. میتواند برای خانواده سرمایه اولیه تهیه یک آپارتمان کوچک باشد.» معرف، بسیاری از این خانوادهها را دیده باشد، انگار. برایش عادی است که با پول حتی بشود نوزاد سفارش داد.