برای دخترشان وقت وحوصله زیادی صرف میکردند و از 4 -3سالگی انواع کلاسهای نقاشی، انگلیسی، موسیقی، شنا و غیره را برایش تدارک دیدند. از هر یادگیری و ابراز توانایی فرزندشان به ذوق میآمدند و دیگران را هم با تعریف از هوش و استعداد سرشار فرزندشان در شادی خود شریک میکردند.
هرچه که میرفتند و با هر کس که سر صحبت را باز میکردند، بلافاصله موضوع به استعدادهای بینظیر دخترشان و توصیف ذوق و هنر او میکشید. فرزندشان خواندن را کمی پیش از مدرسه یاد گرفت و به همین دلیل از همان کلاس اول، برتریهایش را به رخ معلم و همکلاسیهایش کشید.
پدر و مادر به قدری از این شرایط ذوق شده بودند که نمیدانستندچه کنند. تشویقهای مستمر آنان باعث شد فرزندشان گاهی چیزهایی بنویسد که البته گاهی هم شبیه شعر بود. پدرومادر انگار اشعه جدیدی را در فرزندشان کشف کرده بودند.
شوق و هیجان آنها فرزندشان را به تحرک بیشتر واداشت تا حدی که ذوق شعری او سرریز شد! پدر و مادر، اشعار او را دست به دست میگرداندند و در مدرسه، جمع فامیل و دوستان و در هر موقعیت مناسبی از زیباییهای نهفته در شعرهای فرزندشان سخن میگفتند.
بالاخره فرزند آنها شاعر شده بود و این را میشد نتیجه تلاشها و تدابیر والدینش دانست. باید به شکلی به همه نشان میدادند که «این فرزند آنهاست» کسی که به او افتخار میکنند و مایه مباهات و سربلندی مدرسه، خانواده و فامیل است.
تصمیم گرفتند با سرمایه شخصی، مجموعه اشعار فرزندشان را به صورت کتاب چاپ کنند و این کار را کردند. کتاب را به هر کسی که میشناختند هدیه دادند، اما باز هم تعدادی از آن باقی ماند.
حالا به تکاپو افتادند که کتاب فرزندشان را در روزنامهها و مجلات معرفی کنند. این اقدام تا حدودی موفق بود، اما یک موضوع کمی باعث ناراحتی آنها شد. سردبیر یکی از مجلههای آموزشی کودکان از آنها خواست که کتاب را سر حوصله مطالعه کند.
بعد از مدتی او با رعایت تمامی جوانب احتیاط و با آرامش سعی کرد به والدین بفهماند که اشعار و کتاب فرزندشان اهمیت و ویژگی خاصی ندارد و مهمتر آن که ذوق و استعداد او باید هدایت میشد تا در مسیر صحیح قرار بگیرد.
اگر پدر ومادر به جای تمرکز بر تشویق و ایجاد انگیزه بیشتر، با مراجعه به اهل فن، استعداد فرزندشان را در مسیری منطقی هدایت میکردند و به رفع اشکالات و نواقص کار او همت میگماشتند، به نتایج مطلوبی میرسیدند.
* * *
«انگیزش» یکی از مباحث بنیادی تربیت است و اصل «تشویق» و آثار آن نیز مورد توافق عمومی روانشناسان تربیتی قرار دارد. اما اگر ضرورتهای یک اقدام تربیتی اهمیت دارد، روشها و چگونگی انجام آن نیز مهم است.
اگر تشویق به عنوان یک اصل تربیتی پذیرفته شده است بدان معنا نیست که کاربرد آن در هر شرایطی و به هر اندازهای درست باشد، در روشهای انگیزشی و تشویقی والدین و مدارس ما سه دسته اشکال وجود دارد:
1 -کاربردهای نامنظم و ناهماهنگ روشها: این موضوع ابعاد مختلفی در خانه و مدرسه دارد؛ والدینی که اگر سر حوصله باشند کوچکترین کار فرزندشان را تشویق میکنند و اگر حال و حوصله نداشته باشند کارهای مهم را هم نمیبینند، رفتارهایی که درخانه مورد تشویق قرار میگیرد، اما در مدرسه مورد تأیید نیست؛ اختلاف سلیقههای پدر و مادر؛ تفاوت روشهای معلمان و نمونههای دیگر، از مواردی هستند که در فرهنگ تربیتیها کم دیده نمیشوند.
2 - ناشیگری در کاربرد روشها: گاهی روشهای انگیزشی و تشویقی پیش از آنکه ابزاری برای تایید و حمایت باشند تشریفاتی، کلیشهای و برای رفع تکلیف و سردواندن هستند، به عبارت سادهتر این روشها جنبه «گول زنک» دارند و اگر بچهها تا مراحلی از سنشان تحت تاثیر این گول زنکها قرار گیرند در سنین بالاتر و تقریبا از 12-10 سالگی به بعد از ناشیگری والدینشان سردرمیآورند و عکسالعمل نشان میدهند.
به این موضوع باید تلقیها و تعبیرهای نادرست از روشهای ایجاد انگیزه و تشویق را نیز افزود. بیشتر والدین و مربیان و معلمان ما چه در کاربرد روشهای شناختی و چه کاربرد روشهای رفتار گرایانه از ضعف رانش تربیتی رنج میبرند و با برداشتهای سطحی و ناقص دست به اقدام میزنند. جایزه سر صف، غرفه جوایز، کارتهای آفرین و صدآفرین، تهدید به اخراج و غیره نمونههایی از کاربردهای سطحی روشهای انگیزشی، یا تشویقی ناشی از ضعف دانش است.
3 -افراط و بزرگنمایی در کاربرد روشها: افراط در ایجاد و تقویت انگیزش و بزرگنمایی و اغراق در تشویق هم مسألهای است که به مرور زمان گسترش پیدا کرده است. تلاشهای مداوم در ایجاد انگیزه و به خصوص تاکید بر انگیزههای بیرونی، حتی اگر به نتایجی برسد در دراز مدت آثار ناخوشایندی خواهد داشت که در این مقاله قصد داریم به آن بپردازیم. روشهای بزرگنمایی، اغراق و افراط در تشویق اگرچه ظاهری مثبت دارد و با توجیههای تربیتی همراه است اما در اساس یکی از وجوه منفی تربیت به شمار میآیند.
پهلوان پنبهها!
چرا گروهی از والدین در روشهای انگیزش و تشویقی دچار افراط میشوند؟ برای چنین سوالی، پاسخهای متعددی وجود دارد مانند: ضعف رانش تربیتی، تلقی نادرست از رشد و کمال، جبران احساس حقارت، تمایل به رقابت و چشم و همچشمی، ابراز وجود و برتریطلبی، تعجیل در رسیدن به موفقیت و... اما دلایل هرچه که باشند مهمتر از آن، عواقب و آثار چنین رویهای است.
تلاشهای اغراقآمیز در ایجاد انگیزه و بزرگنمایی در تشویق، منجر به رشد«بادکنکی» فرزندان خواهد شد و به جای آنکه استعدادها و تواناییهای بچهها به درستی شناخته شده و هدایت شود پهلوان پنبههایی تربیت خواهیم کرد که همیشه نیاز به حمایت و تشویق و تمجید اطرافیان خواهند داشت.
نمونه این پهلوانپنبهها کم نیستند، بچههایی که سالها با هزینهها، حمایتها و تلاشهای گاهی فداکارانه والدین پیش میآیند، اما وقتی پا به عرصههای واقعی زندگی میگذارند درمیمانند.
یکی از مصادیق رایج این موضوع، کنکوریهایی هستند که از سالهای اولیه تحصیل، تنها با تشویقهای تحمیلی والدین درس میخوانند، طی این سالها چندین و چند معلم خصوصی میگیرند، کلاسهای متعدد میروند و از انواع خدمات و امکانات دیگر استفاده میکنند اما در پایان به نتیجه مورد انتظار نمیرسند.
نمونه دیگر، فرزندان نقاش، شاعر، نویسنده و هنرمندی هستند که فقط به خاطر والدین و با تشویقها و حمایتهای اغراقآمیز آنان با این عناوین معرفی میشوند اما در نهایت هیچگاه نقاش، شاعر، نویسنده و هنرمند نمیشوند.
انگیزش، یکی از ارکان اصلی تربیت است و به اصطلاح، موتور حرکت هر تلاشی برای پیشرفت محسوب میشود، اما انگیزش هم مانند هر کاری، ا صول و منطق خود را دارد و در روشهای انگیزشی باید قواعدی رعایت شود. هرگونه ناشیگری در کاربرد روشهای انگیزش، به جای تسریع پیشرفت، آثاری ناخوشایند و نتایجی کاذب به همراه خواهد داشت. تربیت «بادکنکی» به چه نتایجی میانجامد؟ به جای بادکنک، بهتر است چه نوع فرزندی تربیت کنید؟!
1 - بازرترین نتیجه تربیت بادکنکی خودفریبی والدین فرزندان است. آنها بدون توجه به عمق و جوانب تلاشهایشان، در جهتی پیش میروند که به اهداف مورد نظر نخواهند رسید. در بسیاری از موارد، کلاس رفتنهای متعدد و متنوع فرزندان، پیش از آنکه پاسخگوی نیازی باشد کاری کلیشهای و تقلیدی است. شاید بهتر باشد فرزند شما در یکی دو حوزه مشخص فعالیت کند، اما این کار را با تمرکز و تداوم انجام دهد.
تنوع فعالیتها، بدون وجود زمینههای انگیزش لازم، منجر به هدر رفتن زمان، هزینه و نیرو میشود. اصرار بعضی از والدین به بهرهگیری فرزندشان از امکانات متعدد و تلاش برای فراهم ساختن شرایط حضور در کلاسها و برنامههای مختلف،یا مبنای تقلیدی دارد و یا نشان دهنده ناشیگری و ضعف دانش تربیتی آنان است.
اینکه شما علاقهمند باشید فرزندتان هم اهل موسیقی باشد، هم انگلیسی صحبت کند، هم از نقاشی سردر بیاورد، هم خوشنویسی بداند، هم شعر بگوید، هم تئاتر بازی کند، و هم...؛ شاید خواستهای جذاب و ایدهآل باشد اما میتوان پیشبینی کرد که او در هیچ یک از کارها به توفیق قابل توجهی نخواهد رسید.
به جای خودفریبی و سرگرم کردن فرزندتان با حوزههای متعدد ، بهتر است دقت، تمرکز و استمرار در فعالیتهایش را تقویت کنید.
2 - نتیجه دیگر موضوع، مشکلات عاطفی و اجتماعی است که اینگونه بچهها در مدرسه و محیطهای دیگر به وجود میآورند. احساس غرور و تافته جدابافته بودن برای کودک و نوجوانی که همیشه مورد توجه ویژه و اغراقآمیز والدین بوده، چندان غیرطبیعی نیست.
دانشآموز دبستانیای که پدرو مادر کتاب شعرش را چاپ کردهاند، خود را در بین دوستان و همکلاسیهایش فردی عادی تصور نمیکند و چه بسا توجهات خاص معلم و کارکنان مدرسه موجب تقویت این نگرش او میشود.
شاید یک مثال مناسب برای این مسأله هنرپیشههای کودک و نوجوانی باشند که با بازی در یکی دو فیلم و سریال که نتیجه آن معروف شدن و مورد توجه قرار گرفتن است از روند عادی زندگی و تحصیل خارج شدهاند و برای خود و خانواده مشکلات فراوانی ایجاد کردهاند، پیگیری زندگی، بسیاری از کودکان نوجوانان هنرپیشه نشان میدهد که آنها بعد از معروف شدن و مورد توجهقرار گرفتن، تصور دیگری از خود داشتهاند و دچار غرور و خود بزرگبینی شدهاند.
اگرپدر و مادر زمینههای استعداد و توانایی خاصی را در فرزند خود میبینند باید بسیار مراقب باشند که با اغراق در توجه به او و افراط در تشویق، موجب تشدید مشکلات عاطفی و اجتماعی وی نشوند. در مورد چنین فرزندانی، ضروریترین کار ایجاد شرایط هدایت توانایی در مسیری منطقی و تخصصی است.
3 - تربیت تک بعدی و آثار مرتبط با آن از دیگر نتایج تربیت بادکنکی است. در این روش، والدین و فرزندشان با تمرکز بر موفقیتهای موردی، ضمن از دست دادن فرصتهای دیگر رشد، دنبال سوژهای میروند که به احتمال زیاد ماندگار نخواهد بود.
حتی اگر سوژههای اولیه متعدد باشد اولا به مرور زمان از تعداد آنها کاسته میشود و ثانیا به دلیل عدم همه جانبهنگری در رشد، بازهم میتوان این نوع تربیت را تک بعدی تلقی کرد. تربیت بادکنکی معمولا دوام نمیآورد و در جایی دچار آسیب و شکنندگی میشود.
فرزندان بادکنکی از قدرت و صلاحیت لازم برای مواجهه با واقعیتهای زندگی و رو به رویی با مشکلات برخوردار نیستند و اگر در معرض شرایطی دشوار قرار بگیرند یا تصورات آنها در مورد خودشان در هم بریزد، به شدت آسیب میبینند.
والدین به سختی میتوانند پهلوان پنبههایی را که با ضرب و زور تشویقهای اغراقآمیز و حمایتهای افراطی پیش بردهاند به سرانجامی برسانند. فرزندانی که به شدت در خاندان مورد توجه بودهاند به طور حتم از چنین توجهی در اجتماع و در محیطهای مختلف برخوردار نخواهند بود و پذیرش بسیاری از واقعیتها، برای آنها دشوار خواهد بود.
4 - در تربیت بادکنکی،علیرغم ظاهر دلسوزانه و موجه تلاشهای والدین، در واقع فرزندان چیزی بیشتر از یک سرگرمی نیستند. تیپشناسی والدینی که روش تربیت بادکنکی را اعمال میکنند نکتهای حائز اهمیت و جالب است.
تربیت بادکنکی در خانوادههای تک فرزند و به خصوص آنهایی که دیر ازدواج0 کرده و دیر هم بچهدار شدهاند بیشتر به چشم میخورد. بین والدینی هم که در شرایطی غیرمتعارف به جایگاه و مال و مکنتی رسیدهاند این نوع تربیت رواج دارد.
گاهی این روش تربیتی، به ویژگیهای خلقی ناشی از خرده فرهنگی خاصی باز میگردد. در خردهفرهنگهایی، وابستگیهای ارثی و قومی منزلتی ویژه دارد و یا داشتن فرزند یا نوه پسر امتیازی خاص محسوب میشود و به همین دلیل، فرزند یا فرزندانی شامل توجهات مخصوصی قرار میگیرند.
به طور معمول، والدینی که از روش تربیت بادکنکی استفاده میکنند خود کمتر متوجه عواقب کارشان هستند. این چنین والدینی در بیشتر موارد باید در فرایندی مشاورهای به ضرورت اصلاح نگرشها و رفتارهایشان پی ببرند. به طور کلی، بیمناسبت نیست که والدین تک فرزند، روش تربیتیشان را از زاویه بحث شده مورد ارزیابی و بازبینی قرار دهند.