کمتر کارشناس منصفی هست که بر این باور نباشد بخش عمدهای از جنجالهای اخیر سینما حاصل مدیریت نادرست مدیران سینماییاست؛ اینکه مدیریت سینما به جای ایجاد وحدت باعث انشقاق بیشتر سینماگران شد؛ اینکه شمقدری و سجادپور، اتحادیه تهیهکنندگان را با ترکیب همه کسانی که با طرف مقابل دچار اختلاف بودند تشکیل دادند و کوشیدند به آن اختیارات بدهند؛ اینکه این صنف دولتساخته چون تنها براساس حب و بغض مشترک نسبت به یک طیف دیگر سینمایی شکل گرفته بود، به دلیل اختلاف در مبانی، خیلی زود دچار ریزش شد.
اینکه دادن اختیارات اکران به گروهی که منصوبان اداره نظارت بودند نه منتخب سینماگران، کار را به وضعیت امروز سینماها کشاند و انبوهی مسئله و مشکل دیگر همان حکایت معروف سنگ و چاه را تداعی میکند. نکته دیگر اینکه مدیریت سینما وقتی به سینماگران میرسد آمرانه دستور میدهد و حکم صادر میکند. جملاتی چون «باید هر چه زودتر تعامل فعال و قدرتمند با صنوف برقرار شود.» یا «کانون تشکلهای صنفی جایگزین خانه سینما منحله میشود.» حکایت از آن دارد که مدیر سازمان سینمایی کشور راه خودش را میرود و کاری هم به این ندارد که اغلب اعضای شوراهای مرکزی اصناف، کمیته صنفی ایجاد شده توسط دولت را به رسمیت نمیشناسند.
از سوی دیگر اما همین مدیریت وقتی دچار بحرانی از جنس آنچه در روزهای نوروز پیش آمد، میشود نمیتواند کاری از پیش ببرد و جز انفعال رفتاری را به نمایش نمیگذارد. در اینکه دود اتفاقات اخیر بیش از هر کس و هر چیز به چشم کلیت سینمای ایران رفته تردیدی وجود ندارد. اما دوستانی که بر صندلی ریاست جلوس کردهاند. (بیآنکه عملاً شاهد وجود عینی سازمان سینمایی کشور باشیم) دوست ندارند بپذیرند که بحران امروز حاصل تدبیر و مدیریت خودشان است و جالب اینکه هنوز هم دنبال عقبه 30 سال گذشته برای برخی مشکلات طرح شده میگردند. واقعیت این است که از سال 1362 تا 1388 مدیریت سینمایی کشور با تمام فراز و نشیبهایش (جز در مقطع زمانی 74 تا 76) از یک سیاست کلی تبعیت میکرد که این سیاست همواره مورد انتقاد جواد شمقدری و دوستانش قرار داشت. به همین دلیل وقتی مدیریت سینما تغییر کرد، معاون سابق سینمایی و رئیس فعلی سازمان سینمایی کشور تصمیم به تغییر ریلگذاری گرفت. نتیجه این تغییرات را نیز همه داریم مشاهده میکنیم آنچه اما حل نشده باقیمانده گره کوری است که اگر روزی میشد با دست بازش کرد حالا با دندان هم به سختی میشود آن را باز کرد.