تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۳۹۱ - ۰۶:۳۰

نفیسه مجیدی‌زاده: این‌جا در دفتر نشریه همه برای هم کری می‌خوانند. آن‌ها بازی‌های جام ملت‌های اروپا را پیش‌بینی کرده‌اند و حالا پیش‌بینی‌هایشان را با هم مقایسه‌‌ می‌کنند

 و یا بر اساس نتایج به دست آمده، برای بازی‌های بعدی کری ‌خوانی را ادامه می‌دهند. این همه کری‌خوانی، تمرکزم را به هم می‌زند چون من هم نتایج را پیش‌بینی کرده‌ام و...

اول:

فقط جنگ جهانی دوم توانست فوتبال را متوقف کند. پس هر جای این دنیا هر اتفاقی که بیفتد این شب‌ها با فشار دکمه‌ی تعویض کانال، می‌شود از میان جنگ و کری‌خوانی‌های سیاسی و مسائل مهم اقتصادی به میان زمین فوتبال پرید. فوتبالی که گاه هردو طرفش از سرزمینی دیگراند و با بازیکنانی که هم‌وطن ما نیستند و .... چه می‌گویم فوتبال فراتر از مرزهاست. خانه‌هایمان را در این روزها نگاه کن!

ادامه:

در خانه‌ها نگاه‌های مختلفی به فوتبال وجود دارد.

خواهر:« ما که از فوتبال بدمون می‌آد نمی‌تونیم فیلم ببینیم. همه‌اش سر کانال‌ها دعوامون می‌شه. اصلا دلمون نمی‌خواد صدای گزارشگر فوتبالو بشنویم!»

مادر: «بازی حساس باشه همه چیز رو ول می‌کنن فوتبال ببینن. مهمونی نمی‌رن و.... اولویت اولشون فوتباله.»

ما: «کی؟»

مادر:« همسرم و یکی از پسرهام! همسرم اون‌قدر فوتبال دوست داره که می‌گه اگه تو کوچه دو تا بچه فوتبال بازی کنن من دوست دارم ببینیم، چه برسه به این بازی‌های اروپایی و جهانی.»

علی به قول خودش بنویس خوره‌ی فوتبال:« با رادیو گوش می‌دم از وقتی امکانات گوشی‌ها بالا رفتن از تلویزیون گوشی‌ام هم استفاده می‌کنم و همه جا حتی در سفرها فوتبال می‌بینم.»

مهمانان یک عروسی: « پارسال عروسی داشتیم عروسی دختر خاله‌ی این، که می‌شه دختر عمه‌ی من. همون روز تیم مورد علاقه‌م فوتبال داشت و ما رفتیم استادیوم. دیر رسیدیم به عروسی و توی سالن لباسامونو عوض کردیم. برف اومده بود و سرتاپامون گلی بود.»

محمد:« من به فوتبال علاقه دارم لذتی که از دیدن فوتبال می‌‌‌برم هیچ تفریحی به من نمی‌‌‌ده. دیدن فوتبال از خوردن یه غذای خوب در رستوران خوب، از هر گردش و تفریحی بیشتر به من می‌‌‌چسبه.»

هستی:« بازی‌های خوب را دوست دارم تیمی رو دوست دارم که زیاد ستاره داشته باشد دوست دارم مثلاً بازی‌های اسپانیا رو دوست دارم ببینم که از دو تا تیم مطرح جهان رئال و بارسلونا بازیکن داره.»

علیرضا:« دوست دارم فوتبال رو تنها ببینم. در جمع همه اظهار نظر می‌کنن من دوست ندارم.»

فرزاد:« من دوست دارم فوتبال رو جمعی ببینم شلوغ‌بازی‌اش خیلی می‌چسبه.»

وسط:

دکتر محمد علی‌پور جامعه شناس است و به ما می‌گوید:«گاهی در رفتارهای جمعی مسائلی که معمولاً به طور عقلایی این همه اعتبار ندارد مردم را چنان به خود جذب می‌کنند که خیلی از مردم خود و اطرافیانشان را فراموش می‌کنند! مثل در فوتبال که این علاقه، گاه باعث به‌وجود آمدن مسائل و مشکلات رفتاری و خانوادگی در زمان پخش مسابقات جهانی می‌شود.»

او می‌گوید:« در عین حال باید اعتراف کرد که علاقه‌ی مفرط به فوتبال به جهانی شدن مردم کمک می‌کند. وقتی مردم جهان در یک زمان در قاره‌های مختلف به یک حادثه‌ی ورزشی نگاه می‌کنند، بدون این‌که بدانند در یک حرکت جهانی قرار می‌گیرند و با احساسات هم شریک می‌شوند. این کوچک شدن جهان است و فوتبال وسیله‌ی ارتقای ملت‌ها در حوزه‌های ارتباطات است.»

دوم:

فوتبال روی کاغذِ پیش‌بینی، فوتبال در تلویزیون، در میان سایت‌های اینترنتی در میان بحث‌ها و... همه‌جا فوتبال بازی می‌کنیم همه‌جا جز روی زمین! چون ما تماشاگر هستیم.

دکتر قاسم قاضی روان‌شناس و مشاور می‌گوید:« تعداد تماشاگران فوتبال زیاد است و هر شخصی که در میان آن جمع علاقه‌مند به فوتبال حضور دارد از نظر روانی همانند سازی می‌کند میان خود و دیگر تماشاچیانی که همه با هم در آن واحد یک مسابقه را تماشا می‌کنند و هم با بازیکنی که در زمین حضور دارد و اگر هم‌وطن او باشد این حس بیشتر می‌شود.

خشم و شادی و اشک و لبخند بازیکن مثل خشم و شادی و اشک خود او می‌شود. بنابراین بر اثر پدیده‌ی همذات پنداری مراحل نظم و آشفتگی در یک بازی دقیقا روی تماشاگر اثر گذاشته و او هم همین مراحل را طی می‌کند و اگر در استادیوم باشند هیجان تماشاگران روی بازیکنان اثر گذاشته و آن‌ها را تهییج می‌کند و این سیکل ادامه دارد.در فوتبال است که آن هیجان خاصی که نیاز طبیعی انسان است ارضا می‌شود.»

به گفته‌ی او علاقه به زندگی جمعی و حس همکاری که در وجود انسان قرار دارد با فوتبال که یک ورزش جمعی است و نیاز به همکاری دارد هم‌خوانی جالبی پیدا می‌کند و همین می‌شود که مسابقات جهانی و ملی و حتی مسابقات داخلی فوتبال در کشورها با استقبال با مواجه می‌شود و یک جمع را بسوی خود می‌کشاند.

وقت اضافه:

این متن را بخوانیم از کتاب روزی روزگاری فوتبال نوشته‌ی حمیدرضا صدر :

«ما شیفته‌های فوتبال خیلی چیزها را فدای فوتبال کرده‌ایم. ما شیفته‌های فوتبال برخلاف آن‌چه به نظر می‌رسد، آن قدرها هم مهربان نیستیم. اعتراف می‌کنم بارها و بارها تماشای فوتبال را به هم‌صحبتی با دختر دلبندم ترجیح دادم. آن هم برای تماشای بازی‌هایی که ملال‌آور بودند و پرت. بازی‌های بی‌اهمیتی که می‌دانستم گلی از دروازه‌ای نمی‌گذرد و نگذشت...

ما شیفته‌های فوتبال وقتی پای این پدیده پیش می‌آید، معمولاً آدم‌های خودخواهی می‌شویم و اعتراف می‌کنم  یکی از آن شیفته‌های خودخواه بوده‌ام. بنابراین نمی‌توانم از همسرم، مهرزاد دولتی، یاد نکنم. او فوتبالی نبود و با معیار ما فوتبالی‌ها، فوتبالی نشد ولی بارها کنارم نشست و به صفحه‌ی تلویزیون چشم دوخت. بارها کنارم نشست تا هم‌سفر ساعات گاهی هیجان‌انگیز و گاهی کسالت‌بارم شود. او همدم شب‌های فوتبالی‌ام شد.

همدم فوتبالی‌ام. الکس فرگوسن، ژوزه مورینیو و روبرتو مانچینی را شناخت. دیوید بکام، وین رونی، برایان رابسون و خیلی های دیگر را. چشم‌های او بود که پس از خودکشی روبرت انکه، دروازه‌بان آلمانی، خیس شد. او بود که نیمه شبی طی مسابقات جام جهانی 1994 که دیگو مارادونا از رقابت‌ها اخراج شد و می‌دانست تحمل پی گرفتن اخبار را ندارم تا سپیده‌دم بیدار ماند تا دریابد چه گذشته، تا دلداری‌ام دهد. او بود که پس از ورود سه گل به دروازه‌ی لیورپول در فینال لیگ قهرمانان 2005 برابر میلان، بین دو نیمه با آرامش رو به من که سرگیجه گرفته بودم کرد و گفت لیورپول سرانجام برنده می‌شود. باورکردنی نبود، ولی پیش بینی‌اش درست از آب درآمد. او، من و فوتبال را با بزرگواری‌ای که داشت و من نداشتم، تحمل کرد. با عشق تمام نشدنی‌اش...»

 آخر:

حالا این‌جاست و اگر برود دلمان برای خانه‌ها‌ی فوتبالی‌مان تنگ می‌شود. دلمان برای بحث‌های بیرون از خانه، دلمان برای این همه اشتراک و شناخت و علاقه‌ی جمعی تنگی می‌شود تا بازی‌های بعد تا مقدماتی جام جهانی تا جام ملت‌های آسیا تا شروع بازی‌های لیگ برتر تا جام جهانی تا... فوتبال ادامه دارد...

منبع: همشهری آنلاین