پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۱ - ۱۴:۵۲
۰ نفر

زهرا عزیز‌محمدی: چیزهایی هست که نمی‌دانم. کتاب‌هایی هست که نخوانده‌ام. فیلم‌هایی هست که ندیده‌ام و اسم‌هایی هست که نشنیده‌ام... خب که چی؟ چه کسی اهمیت می‌دهد؟

هفته‌نامه‌ی همشهری دوچرخه شماره‌ی 657

همه!... بلد نبودن کارهایی که «همه» بلدند انجام‌ بدهند بدجوری توی چشم است. تا وقتی یاد نگیریشان خیلی بهت سخت می‌گذرد. همان‌قدر سخت که وقتی حرفی داری برای زدن، ولی هیچ‌کس نمی‌فهمدش...

فکرش را بکن! گالیله چه کشیده وقتی با پایش به زمین پیغام می‌داده که تو گردی و می‌چرخی اما برای این‌که بقیه از دستش عصبانی نباشند منکر گردی و چرخیدنش شده. یک وقت فکر نکنی ۵۰۰ سال گذشته و ما از این محاکمه‌های سخت در امانیم! شده در میان آدم‌هایی جدی نشسته باشی و یک‌دفعه بزنی زیر خنده؟ خنده‌ای که انرژی‌اش زیر چشم‌ها و لب‌هایت جمع شده باشد و یک‌دفعه منفجر شود. آن‌وقت باید برای همه توضیح بدهی که به چه چیز و چرا می‌خندی. شاید خاطره‌ای خنده‌دار یادت آمده باشد که همیشه برایت مثل یک راز بوده و نباید کسی غیر از تو از آن خبردار شود. شاید هم اصلاً آن را تعریف کنی و برای هیچ‌کس خنده‌دار نباشد. شاید ... ولی نمی‌توانی به بقیه توضیح ندهی.

یک وقت‌هایی تو در شادی‌ات تنهایی. می‌خواهی خوشحالی‌ات را فریاد بزنی یا با کسی شریک بشوی اما هیچ‌کس آن‌جا نیست. یا بدتر از آن، آدم‌هایی که در آن لحظه کنار تو هستند حوصله‌ی شادی‌های تو را ندارند. احتمالاً باید مثل یک گالیله‌ی خوب هم‌رنگ جماعت شوی؛ جدی و عبوس. اما دستت را بگذاری روی قلبت و آرام نجوا کنی می‌دانم که حال تو خوب است.

شده تا به‌حال بدجور کلافه باشی؟ مثلاً توی یک جشن تولد آن‌قدر دلت گرفته باشد که بخواهی بزنی زیر گریه؟ بغضت را به سختی قورت بدهی. آن‌وقت انگشت‌هایت را به بهانه‌ی درست کردن موهایت آرام ببری سمت سرت و یواشکی بگویی: من می‌فهمم که حالت خوب نیست، اما طاقت بیاور!

گالیله که باشی بدجوری تنهایی. بعضی گریه‌ها و خنده‌ها که گاه و بی‌گاه و اغلب بد موقع سر می‌رسند، توی گلو‌هایمان گیر می‌کنند چون نباید تک‌روی کنیم توی غمگین یا شاد بودنمان. اصلاً درد گالیله بودن از آن‌جا شروع می‌شود که کسی حرف‌های تو را باورنکند. لازم نیست حتماً دانشمند باشی. شاید با تلسکوپ‌های شخصی‌ات ستاره‌ای دیده باشی که هیچ‌کس تا به حال ندیده. در جهان خودت موجود تازه‌ای کشف کرده باشی که کسی قبولش نداشته باشد. شاهد اتفاقی‌ باشی که هیچ‌کس نمی‌خواسته به آن توجه کند. آن‌وقت هرچه‌قدر هم قسم بخوری کسی حرف تو را باور نمی‌کند.

دیوید وایت مدرس فلسفه می‌گوید: «زمین مسطح است. همه این را می‌دانند! اگر این جمله را ۵۰۰ سال پیش با صدای بلند می‌گفتی همه با تو موافقت می‌کردند و خب این اصلا ً ربطی به شکل زمین نداشت.»

کد خبر 176157
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز