البته شهرت وی عمدتاً به دلیل کتاب فرهنگ و هرج و مرج (culture and Anarchy) (1869) اوست که میتوان با توجه به نتایج به دست آمده آن را جزو نخستین آثار مربوط به مطالعات فرهنگی محسوب کرد.
آرنولد، فرهنگ را در میان ابزارهای ارتقای وضعیت جامعه، برترین میدانست؛ فرهنگی که در میان متون برتر ادبی، حالت یک حکم و گزاره کلی را داشت.
از دیدگاه او نگرشهای مبتنی بر پیوریتانیسم که صرفاً صورت انجیل را به جای یک پروژه کلنگر تکاملی در تمامی عرصهها مینگریست، آسیبرسان به حساب میآمد.
او به جامعه خود بر حسب طبقهبندیهای دقیق مینگریست. طبقه برتر یا بربریها، طبقه میانی یا ضد فرهنگ و بالاخره طبقه کارگری عوام.
از نظر وی، طبقهبندی فرهنگی او همه افراد را صرف نظر از جایگاه اجتماعی در بر میگرفت. البته به رغم این دیدگاه، خواندن بین السطور کتاب فرهنگ و هرج و مرج، اضطراب وی را در قبال طبقه کارگر؛ سیاسی نشان میدهد.
ارتقای سطح فرهنگ در آثار آرنولد باعث شد تا وی عملاً در تاریخ مطالعات فرهنگی به جایگاه ویژهای دست یابد.
این جایگاه او به رغم بیتوجهی به جایگاه فرهنگ عامه در متون، باعث شد تا بحث فرهنگ از جایگاه جزئی و غیر مؤثر خارج شود.