همشهری‌آنلاین: بیست و دومین نشست نقد نغمه با حضور همایون شجریان، حمید متبسم،سید عبدالحسین مختاباد و پیمان سلطانی رنگ و بویی دیگر گرفت.

به گزارش همشهری آنلاین در این نشست سلطانی و مختاباد به همراه آروین صداقت کیش،سجاد پورقناد و کامیار صلواتی در جایگاه منتقد به نقد اثر سیمرغ پرداختند.

صاحبان اصلی فرهنگسراها شهروندان هستند

در ابتدای برنامه سیدابوالحسن مختاباد به عنوان کارشناس مجری این مجموعه به توضیحاتی درباره دلایل و چرایی این برنامه ها پرداخت و گفت که قرار بود آقای صاحب نسق به عنوان منتقد در این برنامه حضور پیدا کنند که متاسفانه در آخرین لحظات از حضور انصراف دادند و البته نامه ای مکتوب برای ما نوشتند که در انتهای این برنامه خوانده خواهد شد.

او از سید عباس سجادی،مدیریت موسیقی سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران خواست تا به جایگاه آمده و درباره این برنامه توضیحاتی ارائه کند.

سجادی ،با اشاره به سلسه برنامه های نقد نغمه که برای نخستین بار فرهنگ نقد موسیقی را در بعد از انقلاب جاری و ساری ساخت فرهنگسرا ها را مکانهایی دانست که وظیفه آنها دادن خدمات فرهنگی هنری مفید و موثر به شهروندان است او گفت صاحب اصلی این فرهنگسرا شما هستید چرا که پول این فرهنگسراها از جیب شماها گرفته می شود  و چه خوب است که با پیشنهادات و انتقادات خود ما را در این مسیر همراهی کنید.

در ادامه سید ابوالحسن مختاباد از حمید متبسم بعنوان آهنگساز سیمرغ خواست تا به جایگاه آمده و درباره پروژه ی سیمرغ توضیحاتی ارا ئه کند متبسم با اشاره به پیشینه ی این کار گفت : از سال 1985 در فکر چنین ایده ای بودم اما شهامت اجرای آن را تا پنج سال قبل نداشتم تا اینکه دکتر حسن غیابی که دستی چیره در ادبیات دارد متن زندگی زال را برای ما انتخاب کرد تا اینکه به ترکیب سازهای ایرانی تا ، بربت ،سنتور،رژک آلتو،نی و دو خط اوازی به همراه تک خوانی همایون نیز مورد توجه قرار گرفت تصنیف مجموعه این قطعات بخاطر پیچیدگی شعر شاهنامه سه سال بطول انجامید و در سال 88 به پایان رسید.

او گفت حضور آقای تنکابنی که بخش مدیریتی این پروژه را به عهده داشت کمک بزرگی بود برای اینکه گروهی با این حجم و این همه تدارکات تا اینجای کار موفق عمل کند و کاری را ارائه دهیم که در خور ادبیات فاخر ایرانی باشد.

 توقعات از دو چهره خوشنام موسیقی بالاست


 در ادامه  پیمان سلطانی به عنوان اولین سخنران به روی صحنه رفت و گفت: ما چهره های خوش نام در موسیقیمان کم داریم و خوشنام بودن حمید متبسم و همایون شجریان باعث می شود که حساسیت روی آنها و انتظارمان از آنها بیشتر از دیگران باشد.
رهبر ارکستر ملل ادامه داد: سیمرغ یک اثر ارکسترال هست که اولین توقعی که از آن میرود این است که با این وسعت صدا و رنگ آمیزی، موسیقی اش پولیفنیک باشد. ما آهنگسازان زیادی داریم که هم در دوره وزیری و هم بعد از آن دست به فعالیت جدی برای چند صدایی زدند، گروهی مثل پرویز محمود؛ ناصحی تحت تاثیر غرب بودند، بعضی ها فقط با حفظ ملودی های موسیقی محلی و موسیقی ملی همان قوائد را اجرا میکردند مثل روبیک گیریگوریان، نیز کسانی که موسیقی چند صدایی را با قواعد موسیقی ایرانی ترکیب میکنند و از فواصل ایرانی استفاده میکنند مثل روح الله خالقی و بعد از آن افرادی مثل حنانه، هوشنگ استوار و اصلانیان که دغدغه هویت در موسیقی ایرانی را دارند و باز آنها هم به جز آقای حنانه و پژمان به نتیجه جدی ای نرسیده اند.

سلطانی افزود: تعداد اندکی هستند که با تسلط بر موسیقی ملی و محلی ایران و دانش موسیقی چند صدایی غرب، بر اساس مدهای موسیقی ایرانی دست به تولید موسیقی چند صدایی میزنند مثل آقای فخرالدینی و روشن روان که اینها تا حدی نزدیک به هویت چند صدایی موسیقی ایران میشوند که باز هم در مورد اینها بحث ها و نظرات مختلف وجود دارد. میرسیم به موسیقیدانانی که بعد از این نسلها از دانشگاه موسیقی فارغ التحصیل می شوند و خودشان هم سازهای ایرانی میزنند، مثل علیزاده و مشکاتیان و پیش از آنها فارامرز پایور که اینها فعالیت های موسیقی را به گونه ای ایجاد می کنند که تحت تاثیر مواد و ابزاری است که از موسیقی ایرانی به دست آوردند.


این نوازنده به تاریخچه پولیفنی اشاره و افزود: دو بحث داشتیم برای چند صدایی وجود داشته است، یکی چند صدایی به صورت هارمونیک در ادامه تفکر آرتور هنرگر بود و بعد از آن بارتوک که کاملا تفکر عمودی دیدن موسیقی حاکم بود و بحث دیگر، دیدی بود که بعد از آهنگسازان سال 1945 آغاز شد مثل مسیان و آهنگسازانی که از مکتب دارمشتات بر آمده بودند و سعی داشتند به زبان جدیدی در هارمونی و ارکستراسیون برسند و صدا را به عنوان سر منشا موسیقی در نظر گرفتند. آنها قصد داشتند، ملودی و هارمونی، ارکستراسیون را زیر مجموعه صدا قرار بدهند و از طرفی نگاهشان به موسیقی شرق بود تا از آیتمها و تمهای موسیقی شرق استفاده کنند.

سلطانی ادامه داد: در موسیقی ایرانی هم عده ای سعی داشتند که موسیقی ایرانی را از طریق خط های افقی و عبور این خطها از هم چندصدایی کنند که آقای متبسم یکی از این آهنگسازان است و نتیجه کارهای ایشان را اولین بار در بامداد و بعد بوی نوروز شنیدیدم یعنی با حفظ صرفا فاصله مثلا مد شور یا دشتی و رعایت مجنب ها، بقیه ها و فواصلی که در دشتی یا شور هست، فقط نیامدند موسیقی ایرانی را چند صدایی کنند؛ در عین حال در این چند صدایی متبسم به این نکته ها توجه داشته است؛ نوع گردش ملودی، آن چیزی که من از بامداد به یاد دارم تا سیمرغ به این صورت است که ایشان گردش ملودی، فواصل و نسبت فواصل را با هم در نظر داشته است.

سلطانی درباره نوع تکنیک پولیفونی متبسم افزود: در دشتی ما فاصله های مختلفی داریم که آقای متبسم صرفا {با دید موسیقی غربی} تبدیل به یک آکورد نکرده است، ما یک فاصله خاتمه در دشتی داریم، یک فرود داریم، ما دوم افزوده داریم، ششم داریم و فاصله هفتم داریم، اینها در موسیقی متبسم تبدیل به چند صدایی بوسیله عبور این بخشها و تقابل آنها با یکدیگر می شود ولی در آثار روح الله خالقی با وجود زیبایی هایی که دارد و جایگاهی که دارد، این فواصل تبدیل به آکوردهای تیرس سه صدایی روی ملودی دشتی میشود، البته بکگراندی است که خوش صداست چون از هارمونیک ها تبعیت می کند ولی آنچیزی که در اجرای سیمرغ شاهدش هستم نوعی هویت چند صدایی ایرانی است که متبسم تا حد زیادی به آن دسترسی داشته. نشان هویتش به این دلیل است که ایشان یک ویرتوز ساز ایرانی هست و موسیقی ایرانی و ساز ایرانی را به خوبی میشناسد و این نسبت ها را شناسایی کرده و نهایتا وقتی که می خواهد روی درآمد دشتی موسیقی چند صدایی تولید کند، گردش ملودی، خیزها، نسبت نشست ها و آرتیکولاسیون ها و ایمیتیوسیون ها و تمام مواردی که در موسیقی دستگاهی ما حضور دارد را در اثر چند صدایی سیمرغ بوجود آورده است و به این دلیل، سیمرغ یک اثر چندصدایی به شیوه غربی نیست.

متبسم گفت: با گذشت این سالها و با تلاشهایی که وزیری تا حنانه انجام دادند برای چندصدایی موسیقی ایرانی، هنوز ما روشی همه گیر برای چندصدایی نداریم و ناچاریم به تنهایی به تجربه بپردازیم و با ترکیب مدها و مقامهای موسیقی ایرانی به این چندصدایی میرسم.

در ادامه ابوالحسن مختاباد مجری این برنامه از متبسم پرسید: نوازندگی ساز ایرانی شما چقدر روی آهنگسازی ایرانی تاثیر دارد؟

متبسم پاسخ داد: من آهنگسازی را با سازهای ایرانی آغاز کردم و با تجربه، مشکلات، توانایی ها و تکنیکهای آنها را شناختم و اگر برای سازهای ایرانی چیزی می نویسم، مطابق با همان ساز است. بسیاری از آهنگسازان ایرانی، آثارشان تحت تاثیر مستقیم همان سازی است که می زنند و از همه سازها می خواهند همان که با ساز تخصصیشان می زنند اجرا کنند؛ این روش باعث می شود تکنیک های سازها و خلق و خوی خاص هر ساز مخدوش شود.

 سیدابولحسن مختاباد در ادامه گفته های متبسم اضافه کرد: یکی دیگر از مشکلاتی که سر راه تمام آهنگسازان ایرانی وجود دارد نبود رپرتوار آهنگسازان گذشته است که همه مجبور می شوند که از اول شروع و کاری را  تجربه کنند. ما بانک اطلاعاتی نداریم که آهنگسازان ما با اعتنا به رپرتوارهای گذشته و تجربیاتی که قبلا انجام شده دست به تصنیف اثری بزنند و این مشکلی است که سبب شده است تا آهنگسازان ما عملا همه چیز را از صفر شروع کنند.

پیشنهاد ایجاد کارگاه سازسازی در کنار ارکستر سیمرغ

سجاد پورقناد دومین منتقد و سخنران این برنامه بود که بعد از پیمان سلطانی به روی صحنه آمد. پورقناد گفت: امروز تنها می خواهم در مورد پیشنهاد حمید متبسم برای ساخت قطعه برای ارکستر سیمرغ صحبت کنم که به زعم این آهنگساز، میتواند یک ارکستر بزرگ استاندارد برای گروه نوازی موسیقی ایرانی باشد و امروز توانایی ها و ضعف های این ارکستر را مرور میکنم.
پورقناد با عنوان این نکته که اولین تشکیل ارکستر ایرانی به شکل کلاسیک آن توسط فرامرز پایور اتفاق افتاد افزود: پایور ارکستری با ترکیب خاصی از سازهای ایرانی بوجود آورد که در شاخه ملودیک، هم سازهای کششی و هم مضرابی را در برداشت و بعد از آن به طور جدی تر حسین دهلوی طرح ارکستر بزرگتری با سازهای فقط مضرابی را داد، چراکه از مشکلات آکوستیکی بالای سازهای کششی ایرانی ناراضی بود و ترکیبی از خانواده سازهای مضرابی را برای گروه نوازی موسیقی ایرانی با استانداردهای خاصی، پیشنهاد کرد.


پورقناد افزود: ارکستر سیمرغ نه شبیه ارکستر پایور و نه دهلوی است و در واقع ترکیبی از خانواده سازهای موجود کششی و مضرابی ایران است که تا رسیدن به یک نقطه مطلوب، راه درازی را در پیش دارد.
پورقناد با یاد کردن از رضا ضیایی سازنده ساز و شاهین مهاجری آکوستیسین گفت: قرار بود با این دوستان تحقیقی در مورد سازهای ارکستر سیمرغ انجام دهیم و من با گراف هایی که نتیجه این تحقیقات بود در این جلسه حضور پیدا می کردم که متاسفانه خیلی زود تر از انتظار ما این برنامه برگزاری شد و ناچار فقط به قسمتهایی از مسائل و مشکلات فنی ارکستر سازهای ایرانی می توانم اشاره کنم.

وی ادامه داد: اولین مشکل ارکستر سیمرغ تعدد سازهای پوستی هستند که به جز تنها چهار ساز این ارکستر، همگی پوستی هستند، البته به تازگی روشهایی برای تثبیت وضعیت پوست کشف شده که ممکن است به زودی اشکال تغییر حالت پوست با این روشها حل شود. دومین مشکل نبودن بالانس مناسب میان تعداد بعضی از سازها مانند نی است. ممکن است به دلیل ناکوک بودن نی های مختلف تنها یک نی برای ارکستر در نظر گرفته شده باشد ولی به هر حال این مشکل باید توسط سازندگان و آکوستیسین های موسیقی حل شود.

متبسم در مورد مشکل پوست گفت: من این مشکل را با تعویض خرکهایی با طول مختلف حل می کنم و پوست را عوض نمی کنم چون قدمت پوست نوعی سرمایه برای نوازنده است. همینطور یکی از مشکلات اصلی ما نبودن یک معیار برای کوک است، مثلا "دو" و "ر" در همه دستگاه ها یکجا پرده بندی نمی شوند و اندکی تغییر می کنند، این مشکل در موسیقی غربی وجود ندارد.
پورقناد افزود: ساز نی با تغییر نوازنده، صدایش از نظر قدرت و سونوریته دچار مشکل می شود که این تلورانس از حد معمول در سازهای دیگر خارج است و باید برای آن فکری کرد. هرچند پر صدا ترین نوازنده نی هم نمیتواند جلوی ارکستری 30 نفره عرض اندام کند.

متبسم در مورد نوشتن پارت نی برای ارکستر سیمرغ گفت: پارتیتور این قطعه همراهم هست و می توانید ببینید که در تمام قطعه وقتی نی نقش آفرینی می کند، ارکستر در حالتی است که صدای نی به خوبی شنیده می شود و نی در بیشتر اجراهایش نقش سولیست دارد ولی اعتقاد دارم هنوز در حدی نیست که بدون میکروفون در یک سالن هزار نفره بتواند صدایش را به شنونده برساند.


پورقناد با اشاره به شباهت مشکل خوانندگی ایرانی و نی در موضوع قدرت صدا گفت: در تجربه ای که در اپرای مولانا با همایون شجریان داشتیم، مشخص شد که او با وجود اینکه از تکنیک و استیل آواز ایرانی استفاده می کند، قدرت صدای بالایی هم دارد ولی ممکن است سیمرغ با خواننده ای دیگر با استیل ایرانی اجرا شود و صدایش نتواند از ارکستر فراتر رود.

 

سجاد پورقناد با اشاره به بخش مضرابی ارکستر گفت: مشکلی بزرگ در همنوازی سازهای مضرابی وجود دارد که باعث شده حتی عده ای از منتقدان، موافق گروه نوازی سازهای مضرابی نباشند و آن ایجاد نویزی است که هنگام همنوازی ایجاد می شود.
پورقناد با مقایسه آنالیز صوتی که از ضبط سازهای مضرابی و کششی به دست می آید افزود: وقتی ما گرافی که مربوط به ثبت سازهای کششی است را می بینیم متوجه می شویم یک فرکانس همراه با هارمونیک هایش به شکل موازی و نامیرا از ابتدا تا انتهای نت اجرا شده دیده می شود، در حالی که در سازهای مضرابی یک پیک قوی همراه با نویز و نوفه و فرکانسهای بالا بوجود می آید و پس از آن طنینی از فرکانس اصلی را به صورت میرا داریم؛ البته این فرکانس بالا و نویز اولیه، در ساز سولو تا حدی جذابیت هم ایجاد می کند ولی همزمانی این زخمه ها در گروهی از سازهای مضرابی، ایجاد یک نویز بزرگ می کند که چندان شنیدنی نیست؛ این مشکل را هم می توان با تغییراتی در سیم و مضراب تا حدی کاهش داد و به صدایی مطلوب برسیم. اگر این مشکل حل شود، تشکیل ارکستر مضرابی نمی تواند غیر منطقی باشد چنانکه از همنوازی هارپ و چند نوازی پیانو احساس بدی نداریم.

در ادامه پورقناد به مشکل بم تار اشاره کرد و گفت: بم تار فقط از نظر شکل شبیه به تار است و ادامه ای برای ساز تار از نظر سونوریته، چنانکه در کرانگله و ابوا یا ویولا و ویولون می بینیم، نیست. به تازگی سازی توسط ابراهیم قنبری مهر ساخته شده است که با سیمهای زخیم تری از جنس سیمهای تار سازی بزرگ تر از تار ساخته شده که احتمالا این ساز می تواند جای بم تار های فعلی را بگیرد که بیشتر صدایی شبیه به عود دارند تا تار!

این نوازنده سه تار در ادامه بکار گیری سه تار را به عنوان سولیست مورد ارزیابی قرار داد و گفت: سه تار با کاسه رزونانسی کوچکش به احتمال قوی هیچوقت نمی تواند برای کنسرت از حالت الکترو آکوستیک خارج شود و باید قبول کنیم که سازی الکتروآکوستیک است.

پورقناد در پایان به لزوم تشکیل یک کارگاه با حضور سازندگان ساز و آکوستیسین های آشنا به موسیقی در کنار ارکستر سیمرغ اشاره کرد و گفت: اگر تلاشهای ابراهیم قنبری مهر در همکاری با ارکستر های دهلوی و پایور در محدوده ای متوقف شد به این خاطر بود که سازنده صرف بودن بدون دانش آکوستیک، کار را بسیار سخت می کند و از راه دشوار تجربه می گذراند. سازنده ساز بدون دانش آکوستیک در واقع یک مونتاژ کار است که نمی تواند تا حد محدودی سازی را در مسیر مطلوب تغییر دهد و این ارکستر برای ادامه حیات ناچار است به تشکیل یک تیم محقق و سازنده ساز.

از انتخاب دستان سیمرغ تا دشواری ها یی که کار روی شعر فردوسی دارد


سید عبدالحسین مختابادخواننده و ‌آهنگساز،منتقد دیگری بود که به روی صحنه آمد و با شرحی کلی از داستان و نمادهای شاهنامه فردوسی به نقش سیمرغ در این داستان اشاره کرد و گفت: سیمرغ بیشتر از دو یا سه بار در شاهنامه حضور پیدا نمیکند و این ریز بینی متبسم و جسارت او بوده که به سراغ این کاراکتر در شاهنامه رفته است.

او گفت که سیمرغ تنها نشانه فرازمینی در شاهنامه است که به دلیل آنکه آدمی از حل یک مشکل عاجز می ماند به زمین آمده و آن مشکل را حل می کند. او در مقطع تولد زال و زادن رستم و در نهایت دسیسه ای که سلطنت و حاکمیت وقت برای از بین بردن رستم توسط اسفندیار طراحی کرده بود به کمک رستم می آید.

این خواننده با مقایسه اپرای رستم و سهراب لوریس چکنواریان و سیمرغ حمید متبسم گفت: در رستم و سهراب چکنواریان، دریایی از سازهای مختلف با توانایی ها و وسعت ها عالی را در اختیار دارد ولی در سیمرغ متبسم خود را ملزم به استفاده از سازهای ایرانی کرده و گفته آیا می شود از این امکانات برای نمایش توصیفهای شاهنامه استفاده کرد؟ من معتقدم در موسیقی ایرانی این موفقیت ایجاد شده و برای خودم که چهار پنج سال است که درگیر ساختن اپرای آرش کمانگیر هستم این مسئله بوجود آمد که ای کاش من هم چنین کاری می کردم. نقش نی به عنوان سازی آسمانی هم که مولانا مثنوی اش را با نام آن آغاز کرده با زیرکی برای ابتدای اثر در نظر گرفته شده و آهنگساز با محدودیتهای مختلفی که داشته کاری موفق تولید کرده است.
مختاباد با بیان مشکلات افاعیلی که آهنگساز در آهنگین کردن شعر فردوسی داشته به این نکته اشاره کرد که: آهنگسازی روی چند ده بیت با وزن یکسان بسیار مشکل است و آهنگساز باید تضاد ها و تشابهات موسیقایی را سامان دهی می کرده است. متبسم در این اثر با تغییراتی که در ریتم می دهد و کشش هایی که روی شعر ایجاد می کند، این وزن یکنواخت را تنوع می بخشد.

وی با اشاره به نقش خوانندگی همایون شجریان در این اثر گفت: در جلسه نقد اپرای رستم و سهراب به چکنواریان گفتم چرا از خواننده ارمنی استفاده کردید که اینقدر شعر را نامفهوم می خواند؟ وی گفت خواننده ای با این توانایی در ایران نداشتیم، من گفتم باید شش ماه وقت می گذاشتید و با خوانندگان اپرای ایرانی کار می کردید تا کارتان بهتر از این دربیاید، شما این وقت را نگذاشتید. در سیمرغ حمید متبسم با حضور همایون شجریان کاری کاملا ایرانی با هویت ایرانی را بوجود آورده اند و موفق شده اند یک اثر دراماتیک ایرانی خلق کنند البته شاید بهتر بود خوانندگان دو نفر و از دو جنس بودند و می توانستند این دو خواننده تاثیرات دراماتیک اثر را بیشتر کنند.

وی افزود: من وقتی فهمیدم این اثر به صورت همزمان ضبط شده، به عنوان یک خواننده بسیار تحسین کردم توانایی همایون شجریان را و از اینجا به او تبریک می گویم، چون شما در استودیو می توانید کارهای زیادی انجام دهید و مخصوصا با تکنولوژی های امروزی کارهایی ضبط کنید که در واقعیت امکان ظهور ندارد ولی در صحنه چنین نیست. اعتقاد دارم یک خواننده ایرانی باید توانایی هنرنمایی چند ساعت روی صحنه را داشته باشد و آهنگساز هم باید او را به چالش بکشد و وقتی خواننده از روی صحنه پایین می آید باید تقابل سنگینی را با ارکستر پشت سر گذاشته باشد و چنین آثاری می تواند کمک کند به ایجاد چنین فضایی.


حمید متبسم در مورد ضبط شدن این اثر گفت: اعتقاد دارم وضعیت کنونی ضبط که سازها صدای یکدیگر را نمی شنوند و مخصوصا با یک مترونم ثابت از اول تا آخر یک قطعه بدون هیچ حالت خاصی اجرا می کنند، تاثیر گذاری اثر را کم می کند چراکه موسیقی باید همچون ضربان نبض با تنش های مختلف مواجه شود و سریع و کند شود؛ این جز روح موسیقی است. من تشکر می کنم از هنرمندان عزیزی مثل آقای شجریان که اجازه دادند سیمرغ با هم ضبط شود. ما این کار را در دو روز ضبط کردیم و قرار هم بود یکروزه ضبط کنیم ولی چون نوازندگان خسته بودند موکول شد به روز بعد.

 موسیقی ما با کلام تغزلی هماهنگی دارد و نه حماسی

منتقد دیگری که به روی صحنه آمد آروین صداقت کیش بود، که با اشاره به این که  من هم مثل دوستان دیگر تنها چند ساعت پیش با خبر شدم که قرار است در این برنامه ی نقد صحبت کنم. من پیش از این هم در مورد سیمرغ یک بار در خبرگذاری مهر صحبت کرده‌ام و یک بار هم در این مورد یادداشتی نوشته‌ام و فکر نمی‌کردم که بعد از دو سال دوباره کسی از من بخواهد در این مورد صحبت کنم. خوشحالم از این که دامنه‌ی جلسات مختلف نقد تا آن حد گسترده شده که گاهی برای یک مجموعه‌ی موسیقی بیش از یک بار آن هم در فاصله‌های دور از هم (از لحاظ زمانی) برنامه‌ی نقد و بررسی برگزار می‌شود.


در مورد قطعه‌ی سیمرغ از چند منظر بسیار کلی می‌توان بحث کرد و به نقد نشست. که اهم آنها مساله‌ی چند صدایی و سازآرایی، و مساله‌ی رابطه ی کلام و موسیقی است. در مورد اول همکاران دیگرم پیمان سلطانی و سجاد پورقناد به اختصار صحبت کردند اگر چه صحبت‌هایشان بیشتر معطوف به موضوع سازآرایی و روش‌ها و سبک‌هایش در موسیقی ایرانی و دشواری‌های این موضوع برای گروه‌نوازی موسیقی ایرانی بود و کمتر به خود مساله‌ی چند صدایی در این اثر یا دیگر آثار حمید متبسم پرداخت.
در مورد مساله‌ی دوم بحث من با سخنران قبلی (عبدالحسین مختاباد) تا حدی همپوشانی دارد. ایشان به درستی اشاره کردند که کار کردن با شعر حماسی فردوسی برای موسیقی ایرانی دشواری‌های بسیاری دارد، اما من در فرصت کوتاهی که برای صحبت دارم تلاش می‌کنم از منظری فنی‌تر بگویم اولا چرا چنین دشواری‌هایی رخ می‌دهد و ثانیا چه راه‌حل‌هایی پیش پای حمید متبسم، آهنگساز سیمرغ بوده و ثالثا از میان اینها کدام را برگزیده است.


قبل از هر چیز پیش‌فرض‌های این بحث فعلی را مطرح کنم و آن این است که هر کجا من نام موسیقی ایرانی را می‌آورم منظورم نمونه‌های دستگاهی است که اسناد شنیداری‌اش از حدود یک قرن پیش تا امروز در اختیار ماست. نمونه‌های دیگری از موسیقی که یا در گذشته وجود داشته یا ما تصور می‌کنیم که وجود داشته است و یا این که خارج از این دایره قرار می‌گیرد در صحبت‌ها مد نظر من نیست. علاوه بر این هر جایی در این بحث از احساسات، عواطف، احساس یا حس در موسیقی یاد می‌کنم مرادم از همه‌ی اینها طیفی از عواطف است که احتمال می‌دهیم که موسیقی در شنونده‌مان برمی انگیزاند. و هر گاه در مورد همین‌ها در شعر صحبت می‌کنم مقصودم احساسات و عواطفی است که در شعر از آن یاد شده و به آن پرداخته شده است.


موسیقی دستگاهی ما برای همراهی با کلامی مجرب شده و آمادگی دارد که بیشتر تغزلی است. و فنون همنشینی با شعرش برای گونه‌ای از شعر تکامل یافته که بیشتر عاشقانه است و رابطه‌ای که با این نوع شعر بر قرار می‌کند بیشتر از طریق وزن کلام است. از طرف دیگر در این نوع شعر حوزه‌های شکل‌گیری معنا و واحد تکمیل کلام، یک بیت است. به این معنی که شاعر اصلا اجباری ندارد که یک موضوعی را که شروع کرده در بیش از یک بیت ادامه بدهد. می‌تواند در بیت بعدی به سراغ یک تصویر یا حتا یک موضوع دیگر برود. جریان این نوع شعر مثل یک داستان نیست. ده بیت پیاپی آن در خدمت بازگویی یک روایتی که عناصرش از ابتدا تا انتها ثابت بمانند نیست. گاه پیش می‌آید بیش از یک بیت موضوعی خاص را دنبال کنند اما آن هم کمتر حالتی داستانی دارد و به ندرت به توصیف یک روی‌داد می پردازد، مانند بعضی از اشعار عطار نیشابوری.


حالا در سیمرغ با شعری مواجه هستیم که وضعیتش متفاوت است. به این معنی که وزنی بسیار یکنواخت دارد. از لحاظ کلامی تمامی آن هفتاد و چند بیت (و البته دیگر ابیات شاهنامه) را که مطالعه کنید وزنی مشابه دارند. به همین دلیل همنشینی معمول شعر و موسیقی از طریق وزن کلام در متن چنین قطعه‌ای اگر به کار گرفته شود به سادگی منجر به تکرار و یکنواختی ملال‌آوری می‌شود. اگر آهنگساز بخواهد تنها بر اساس وزن شعر قطعه‌ای بسازد بعد از چند بیت اولیه به بن بست ملودیک بر می‌خورد؛ ملودی‌هایش ته می‌کشد. یکی از راه‌حل‌هایی که امروزه برای برخورد در اختیار است و حمید متبسم هم از آن به اندازه ی کافی بهره گرفته است دست بردن در جریان کلام است به این صورت که پاره‌هایی از شعر یا حتا یک کلمه از آن با تکرار و تمهیدات موسیقی تداوم جریان آهنگ را فراهم می‌کند. این روش برای برخورد با این نوع شعر در موسیقی ما به وجود نیامده و روش بسیار متداولی هم نیست اما به هر حال در بعضی موارد به کار گرفته می‌شود. در حقیقت در اینجا روند موسیقی اجبارهای خودش را بر جریان کلام شعری تحمیل می‌کند و به گمان من امکان این را دارد که گاه معناهای دیگری که اصلا در شعر نبوده است شکل بدهد و زمینه‌ی بازی هنرمندانه با کلام را شکل دهد، که متاسفانه به ندرت آهنگسازان از این جنبه بهره می‌گیرند.


حال می‌رویم به سراغ این که خود شعر هم توصیفی است و داستانی را روایت می‌کند آن هم در طول چندین و چند بیت. یکی از راه‌حل‌هایی که برای برخورد با این شعر به نظر می‌رسد این است که سعی کنیم آنچه را که در متن شعر می‌گذرد در موسیقی بازتاب دهیم. اینجا با این دشواری روبرو می‌شویم که ساختارهای موسیقی دستگاهی ما اگر هم روزگاری احساسات و تصویرهایی را بازمی‌تاباند امروز از اینها جز خاطره‌ای محو باقی نمانده است. برای مثال امروز ما از شنیدن چهارگاه کم و بیش احساسات حماسی در وجودمان بیدار می‌شود اما این یک قاعده‌ی عام نیست و در مورد همه‌ی دستگاه ها نیز به یک اندازه صدق نمی‌کند. پس هنرمند تصمیم می‌گیرد از این امکان و نشانگان فرهنگی دیگری که در دسترس است بهره بگیرد برای این که شنونده را بکشاند به آن جایی که مد نظرش بوده است.


برای مثال در سیمرغ بعد از بخش‌های اولیه که نی در نقش تکنوازِ آغازگر ظاهر می‌شود، در «دیباچه»، با آوردن ضرب زورخانه و همزمان آوازی که خیلی واضح برگرفته از نوع خواندن مرشدها در زورخانه است و نوعی نشانگان برای به خاطر آوردن پهلوانی و حماسه است استفاده می‌شود. این نشانه‌های فرهنگی که اغلب کسانی که شهروند یک فرهنگ هستند برداشت تقریبا مشابهی از آن دارند، به حمید متبسم کمک می‌کنند بستر لازم را برای چنین شعری فراهم کند. هر چند چنین نشانه‌هایی زیاد نیستند و اغلب هم بازتاب احساسی‌شان بسیار مبهم و گنگ است. اما این مشکلی است به طور کلی با موسیقی وجود دارد، زیرا موسیقی هنری است بسیار انتزاعی و بسیار به دشواری ارجاع به چیزی غیر از خودش می‌دهد. همچنین این نشانه‌ها بسیار به سرعت کهنه می‌شوند. اگر از اینها زیاد استفاده کنیم سریعا تاثیرگذاری‌شان را از دست می‌دهند و شنونده‌ی هوشیار را دلزده می کنند و به قول معروف کلیشه می‌شوند.


علاوه بر نشانه‌های فرهنگی، آهنگساز از تغییرات مقام بهره گرفته است تا هم مشکل رابطه‌ی شعر و موسیقی را حل کند و هم یکنواختی‌ای را که می‌توانست بر کل قطعه چیره شود مهار کند. در حقیقت او از یکی از امکاناتی در که در اختیار سنت موسیقایی‌مان بوده بهره گرفته است تا نیروی پیش برنده‌ی موسیقی را تامین کند و موسیقی متوقف نشود؛ این امکان گردش در چند مقام و دستگاه است.


حال ببینیم با مساله‌ی انسجام و در هم تنیدگی عناصر داستانی در چنین شعری چه برخوردی می توانست انجام بگیرد. یکی از معمول ترین راه ها که موسیقی کلاسیک غربی آن را مدیون ریشارد واگنر است این است که شما برای هر یک از شخصیت‌های داستانتان یک تم یا موتیف کوتاه در نظر بگیرید و هر گاه که ظاهر می‌شوند آن را یا یک واریاسیونی از آن را بنوازید و این موضوع را در متن موسیقی‌تان بتنید. ما تجربه‌ی این نوع شخصیت‌پردازی را در موسیقی ایرانی نداشته‌ایم تنها نمونه‌ای که می‌توان بر آن انگشت نهاد تعزیه است که در آن مورد هم خواننده‌های تعزیه تقریبا همان چیزی را می‌خوانند که در موسیقی دستگاهی آن وقت معمول بوده و موسیقی چندان تفاوتی ندارد. اگر چه گاهی به هر یک از نقش‌ها یک مقام یا گوشه‌ی خاص نسبت داده می‌شده است. احتمالا با توجه به کمی تجربه‌های انجام شده یا به دلایل دیگر که من از آن آگاه نیستم چنین برخوردی در متن قطعه‌ی سیمرغ صورت نپذیرفته است.


گذشته از نوع شعر دشواری دیگری که ساختن چنین قطعه‌ای در پی دارد طول کلامی است که باید بر موسیقی سوار شود. تجربه‌های ما برای موسیقی با کلام که بیشتر به عنوان تصنیف بوده از لحاظ طول متناسب با چند بیت از یک شعر است، نه چند ده بیت. معمولا وقتی ما می‌خواهیم یک قطعه ی زیر پنج-شش دقیقه‌ای بسازیم یک نوع برخورد با مصالح موسیقی می‌کنیم و وقتی می‌خواهیم یک قطعه‌ی شصت دقیقه‌ای بسازیم یک نوع برخورد دیگر. در طول شصت دقیقه باید ضمن اینکه مطالب مختلفی ارائه شود این تفاوت‌های به گونه‌ای نباشد که پیوستگی اثر از هم بپاشد و تبدیل شود به چند قطعه‌ی کوچکتر که سر هم چسبانده شده‌اند.


راه‌های دیگری هم به ذهن می‌رسد که می‌توانست دست‌مایه‌ی رابطه‌ی کلام با موسیقی شود بی آن که بخواهیم دل در گرو شبیه‌سازی خاطره‌ی احساسی شعر در موسیقی داشته باشیم امکان این هست که به کلام به عنوان یک عنصر کاملا موسیقایی نگاه کنیم و رابطه‌مان را تنها بر اساس آن بنا کنیم. یعنی آهنگ و رنگ صوتی کلام (و نه وزن آن) مورد نظر قرار گیرد که البته چنین تجربه‌هایی را من در موسیقی دستگاهی حتا به صورت اولیه هم ندیده‌ام. اینها بیشتر در آثار آهنگسازان ایرانی‌ای دیده می شود که امروز به آنها مدرنیست می‌گوییم و اغلب هم برای همراهی با شعر نو.
حجم‌سازی با شعر -به شکلی که خود بخش‌های مختلف شعر در لایه‌های صوتی متعدد روی هم قرار گیرد و معنای جدیدی بسازد- نیز می‌توانست در کار بیاید که تنها در بخش «زال و رودابه» به شکلی مختصر، با خوانشی دکلمه‌وار که هر بار کلام با تاخیری اندک بر روی قبلی می‌آید، به آن پرداخته شده است.


در انتهای این فرصت بسیار اندک، تلاش کردم نشان دهم که کدام دشواری‌ها سر راه کار کردن با شعر فردوسی وجود داشته است و چه راه‌های دیگری جز سوار شدن بر ریتم یک شعر وجود دارد که می‌توان از آنها بهره گرفت و در نهایت نشان دادم که حمید متبسم تنها از یکی دو تا از راه‌حل‌های ممکن استفاده کرده است تا بر مشکلات همراهی با چنین شعری فائق آید.
به عنوان آخرین کلام می‌خواهم بر گردم به پاسخی که به صورت یادداشت مکتوب در همان زمان اجرای اول سیمرغ در تهران، به یکی از مطبوعات داده بودم. از من پرسیده شده بود با همه‌ی تفاوت‌هایی که تجربه‌های موسیقی ایرانی در همراهی با شعر، با شعر فردوسی دارد آیا ممکن است چنین تجربه‌ای موفق شود؟ در آنجا گفتم و باز هم می‌گویم که باید صبر کرد و دید که آهنگسازان چه خواهند کرد؟ باید دید آیا حمید متبسم این راه را ادامه خواهد داد؟ آیا دیگران از این راه خواهند رفت؟ و سپس فرآورده‌ی نهایی کارشان را سنجید و نتیجه گرفت.

 

دستگاه های ایرانی را در هر نوع احساسی می توان اجرا کرد

 

حمید متبسم با تایید گفته های صداقت کیش به این نکته اشاره کرد که: دستگاه های مختلف موسیقی ایرانی می توانند تنوع بسیار زیادی در تولید حالات احساسی داشته باشند و می شود در دشتی که به عنوان مایه ای غمگین شناخته شده، شاد ترین نغمات را ساخت و تغییر حالت در اختیار آهنگساز است.
صداقت کیش در پایان به تحقیق و قیاس درباره انتخاب شعر از روی روایت های مختلف شاهنامه در این اثر اشاره کرد و گفت: اینکه این مقدار دقت روی انتخاب روایت بهتر ابراز شده، تحسین برانگیر است.

 

شعر و ارکستراسیون در سیمرغ لازم و ملزوم همند


کامیار صلواتی منتقد دیگری بود که روی صحنه آمد، وی گفت: در سیمرغ دو نکته مهم را در نظر داشته ام که یکی شعر و دیگری ارکستراسیون کار است که البته این دو لازم و ملزوم یکدیگر بوده اند. نکته دیگری هم که بسیار با ارزش است، تلاش این آهنگساز است برای تولید یک پروژه موسیقایی دشوار از نظر حجم و محتوای کار، آن هم در فضایی که بسیاری از موسیقیدانان شناخته شده و نامدار موسیقی ایران مشغول به اجرای آثاری بدون تمرین و بدون برنامه هستند. حمید متبسم حتی در ضرب تار هم که تکنوازی تار است، مشخص است که بدون برنامه عمل نکرده است و طرحی داشته و این نشان دهنده تفکر کلاسیک ایشان است.


کامیار صلواتی درباره ساختار موسیقایی سیمرغ گفت: در موسیقی دستگاهی بیشتر از اینکه واریاسیون و پردازش سوژه داشته باشیم، با تکرار مواجه هستیم ولی اینجا هربار که تم اصلی سیمرغ تکرار می شود، دچار دگر گونی می شود. بحث دیگر در مورد گسترش سوژه است که در ابتدای اثر تمی که در دیباجه می شنویم بارها به اشکال گوناگون گسترش میابد و به صورت استیناتو می توانیم تا قسمت زادن زال آنرا پیگیری کنیم. در مورد مدلاسیون هم می خواهم به یک نکته اشاره کنم که در سیمرغ به چشم می خورد و آن استفاده از یک سری اتفاقات موسیقایی است که به صورت اشتباه شناخته شده است ولی در سیمرغ با تدبیرهایی منجر به اتفاقی مثبت شده است. ضمن اینکه جدا از امکانات دراماتیکی که آهنگساز از مدلاسیون ها می گیرد، وی از یک دستگاه، سه حالت متفاوت بوجود آورده که با تمهیداتی مختلف این سه حالت گوناگون را شکل داده است.

کامیار صلواتی با اشاره به ارکستراسیون این اثر با توجه به کاراکتر سازها افزود: در قسمتهایی از اثر سئوال و جواب گروه سازهای زهی و مضرابی را می شنویم که به هیچ وجه نمیتوانیم تصور کنیم بین این گروه می تواند جابجایی صورت بگیرد.
متبسم در این زمینه گفت: بدون توجه به اینکه من نوازنده ساز مضرابی هستم، تنها نسبت به روح اثر بخشهای مضرابی و کششی را مینوسم و اجازه نمی دهم ساز تخصصی من در اثر قالب شود.

کامیار صلواتی با اشاره به پیشنهاد عبدالحسین مختاباد برای چند خواننده شدن این اثر گفت: نظر خاصی در رد یا تایید این گفته ندارم ولی می خواهم یادآوری کنم که نقالی و روایت گری تک نفره در موسیقی ایران سنتی دیرینه است. همچنین شاهنامه دو خصوصیت مهم دارد در تلفیق با موسیقای دارد که یکی یکسان بودن وزنش است و دیگری توصیفی بودن آن است که موسیقی ما به شدت در این زمینه ضعف دارد، یکی اینکه به شدت به کلام وابسته است و اگر وزن یکسان باشد خسته کننده می شود.
متبسم پس از پایان گفته های صلواتی گفت: برای من مایه سرافزاری است که موسیقی ام مورد توجه جوانان قرار می گیرد و کسی چون کامیار صلواتی با این دقت اثرم را بررسی می کند. در سایت گفتگوی هارمونیک، مطلبی از ایشان با عنوان " پرآرایش و رامش و خواسته" منتشر شد که انتخاب همین عنوان خیلی پختگی می خواست و تا زمانی که ایشان را ندیده بودم گمان نمیکردم که اینقدر جوان هستند.

 

همایون شجریان  در ادامه این نشست به روی صحنه آمد و ضمن تشکر از حمید متبسم که او را برای خواندن این اثر انتخاب کرده است در پاسخ به پرسش سید ابوالحسن مختاباد که درباره چگونگی رسیدن به لحن خاص او در این اثر پرسیده بود، گفت: همیشه سعی می کنم افراط و تفریطی در کارم وجود نداشته باشد و اگر هم قرار است در اثری که مربوط به شاهنامه است لحنم تا حدی به شکل مرسوم نقالی تغییر کند، نمیگذارم این تغییر خیلی محسوس باشد. در پروژه شوق نامه هم با اینکه نمونه ای از اجرای اصلی آن آثار نداشتیم، سعی کردم هرچقدر میتوانم آوازم را بدون اینکه رنگ بپذیرد از لحن امروزی آواز ما، اجرا کنم.

او همچنین درباره مشکلات اپرا خوانی برای خواننده ایرانی گفت که این کار را می توان انجام داد اما با روح موسیقی و آواز سنتی این کار همخوانی ندارد و ضمن آنکه تکنیک های این دو با هم تفاوت های اساسی دارد.


در ادامه این نشست فاضل جمشیدی به روی صحنه آمد و گلایه هایی را مطرح کرد از نیامدن مسئولین و کارشناسان موسیقی در این نشست و افزود: ما شش ماه تلاش می کردیم تا با کمک بنگاه های اقتصادی بزرگ همکاری کنیم برای ادامه فعالیت ارکستر سیمرغ و باید اینجا خواهش کنم از این نهاد ها که به جای تبلیغات رسانه ای، توجه کنند به تبلیغات کنسرتی و حمایت کنند از موسیقی و تئاتر خوب.

پس از فاضل جمشیدی، بهرنگ تنکابنی مدیر ارکستر سیمرغ به روی صحنه آمد و گفت: خواهش می کنم این سندرم اولین و بهترین را کنار بگذاریم، سیمرغ یک اثر موسیقایی است که متبسم با قلبش ساخته است و جدای ارزش موسیقایی اش منجر به بوجود آمدن فضایی شد که 40 نفر نوازنده جوان که هرکدام به زودی پاجای پای استادان طراز اول گذشته میگذارند، دور هم جمع شدند و تا آخر همراه ما بودند و قول می دهم 15 سال دیگر هم این گروه منسجم با هم باشند، همچنین منتقدی مثل کامیار صلواتی را بشناسیم و چندین منتقد در مورد این اثر صحبت کنند.

دلیل انصراف کیاوش صاحب نسق از حضور در برنامه

 

در پایان این نشست نامه کیاوش صاحب نسق  درباره علت انصرافش از حضور در این مراسم قرائت شد  که متن آن به شرح زیر بود:

 

به عنوان آهنگساز و پژوهشگر موسیقی هدف همیشگی من از نقد آثار همکارانم، توجه دادن عموم دوست داران موسیقی به قطعات قابل تاملی بوده که در آنها خالق اثر تلاش در استفاده از زبانی متفاوت و نو داشته است. به خصوص در حوزه ی قطعاتی که در شاکله آنها سازها و مصالح ایرانی نقش اصلی یا مهمی را بازمی کنند و تلاش در طراحی ارکستری در آنها به چشم می خورد. چرا که این گونه تلاش ها که در آن با دور شدن از فضای متعارف ارکستر مجلسی ایرانی، بُعد جدیدی را می توان تجربه کرد، به عنوان اتفاقی قابل تامل برای من تعریف شده است.

نقد موسیقی از دیدگاه من بررسی تخصصی و کارشناسانه ی ظرایف یک اثر و توجه به کمبودها یا بعضا اشتباهاتی است که مصنف اثر می توانسته با توجه و رفع آنها در تجربه های آینده، آثار موجه تری را ایجاد کنند. یا در نظر گرفتن توقعاتی که دوستداران یک هنرمند از اثر جدید وی دارند و بعضا برآورده نشدن آنها توسط مصنف اثر که این خود می تواند مباحث زیادی را در شناخت علت و معلول های تغییرات ابزاری یک خالق اثر و رابطه ی آن با مخاطبش ایجاد کند.

چیزی که امادر شیوه ی نقد موسیقی من کمتر در جستجویش بوده ام برخورد با مسائل حاشیه ای بوده که بسیاری اوقات از نقطه ی طراحی اثر تا پایان اجرای آن می توانسته اتفاق بیافتد که منجر به سو تفاهم ها و داوری و پیش داوری هایی می شود که آنقدر حجم آنها زیاد است که پرداختن به اصل اثر و داوری ای پژوهش گرانه و فنی را کاملا منتفی و مغشوش می کند.

متاسفانه در مورد این پروژه به شکلی ناگهانی با مسائل متعدد حاشیه ای سنگینی برخورد کردم که در آخرین روزهای بررسی من و در این زمان اندک اجازه و امکان سبک سنگین کردن و داوری ی صحیح - که بتوان صحت و سقم اطلاعات در اختیار داده شده را از آن تشخیص داد- را از من گرفت. با تاکید این که اینگونه حواشی در مقام نقد موسیقایی برای منِ پژوهشگر موسیقی هیچگونه ارزشی نمی توانست داشته باشد.

به همین خاطر با کمال تاسف و با عرض معذرت از دوستداران نقد نغمه و تمام دست اندرکاران زحمت کش پروژه ی سیمرغ از حضور و ارائه ی نقد این اثر معذور می باشم.

یا حق
کیاوش صاحب نسق
۱۳ شهریور ۱۳۹۱

در ادامه سید ابوالحسن مختاباد این پرسش که آیا این حاشیه مربوط به قطع همکاری محمدرضا درویشی است را مطرح کرد و حمید متبسم اینگونه پاسخ داد: درویشی دوست 30 ساله من است و ارتباط قلبی من با ایشان قطع ناشدنی است، نه من و نه درویشی رهبر حرفه ای هستیم، در زمانی احساس کردم شاید من به عنوان آهنگساز این اثر بهتر بتوانم ارکستر را هدایت کنم؛ پروژه سیمرغ مثل یک شرکت است که مدیرش عوض شده و شرکت هنوز پابرجاست، این کاملا طبیعی است و این تعویض ها مسائلی داخلی است.

 


همیچنین بهرنگ تنکابنی با عنوان کردن این موضوع که حاشیه مربوط به فوتبال است گفت: حاشیه ارتباطی به درویشی بزرگ ندارد. و مختاباد هم عنون کرد که امیدواریم روزی را شاهد باشیم که هنرمندان در کنار یکدیگر به دوستی بگذرانند و کدورت‌ها کمتر و حاشیه‌ها نیز کمتر شود.

در میانه های برنامه هم بخش هایی از لوح تصویری در دست انتشار آلبوم سیمرغ که قرار است به زودی از سوی انتشارات آوای باربد روانه بازار شود برای حاضران نمایش داده شد.

توضیح همشهری‌آنلاین: سخنان آمده از سوی آروین صداقت کیش  به خواهش همشهری‌آنلاین و با اندکی تفاوت نسبت به آنچه در نشست عنوان کردند  و البته منقح‌تر از سخنانش در نشست نقد نغمه از سوی آقای صداقت کیش دوباره نویسی و پیرایش شد .

منبع: همشهری آنلاین