تاریخ انتشار: ۱۵ فروردین ۱۳۸۶ - ۰۶:۰۸

مسعود فرجاد باستانی: چندین سال است که رسانه‌ها و مراجع ذیربط از تلفات بالای ناشی از حوادث رانندگی خبر می‌دهند و سال گذشته آمار 28 هزار نفر را اعلام کردند.

 ولی هنوز راه چاره آن را با کمال تعجب نیافته‌اند. دلیل آن نیز تکرار آمار تلفات و سوانح و حوادث است. تلفات رانندگی ناشی از حوادثی است که در بروز آنها عامل انسانی نقش اول را دارد. این یک ادعای صرف نیست بلکه آمار صحت آن را نشان داده است.

مسئولان پلیس راه و راهنمایی و رانندگی کشور از بین کلیه علل بروز سوانح رانندگی، عامل انسانی را دارای بیشترین سهم دانسته‌اند و مجموع سایر عوامل نظیر وجود نقاط حادثه خیز در جاده‌ها، عوامل طبیعی، لغزنده بودن جاده‌ها هنگام بارندگی، نقص فنی خودرو و... را دارای سهم کمتری دانسته‌اند، بدین ترتیب می‌توان گفت عامل انسانی به تنهایی مسبب بیش از نیمی از تلفات جاده‌ای است.

اکنون که نقش عامل انسانی به گواهی آمار تا به این حد در بروز مرگ و میرها روشن شده است کاملاً عقلانی است که بپذیریم رفع این مشکل منجر به کاهش حداقل نیمی از تلفات خواهد شد.

در این چاره‌جویی از روانشناسی و جامعه‌شناسی به طرزی شایسته می‌توان بهره‌ها برد. روانشناسی ثابت کرده است انسان علاوه بر ذهن هوشیار، دارای ذهنی نیمه هوشیار نیز هست که مسئول صدور افعالی از انسان است که فرد به صورت عادت و تکرار آنها را انجام می‌دهد.

 رانندگان در شروع یادگیری فن رانندگی سعی می‌کنند با ذهن هوشیار خود موفق به فراگیری این فن شوند و پس از گرفتن گواهینامه، براثر تکرار اعمال رانندگی، کم کم انجام اعمال مزبور را به بخشی دیگر از ذهن خود می‌سپارند که به آن ذهن نیمه هوشیار می‌گویند.

این ذهن وقتی برای انجام کاری فعال شود، انسان احساس فشار غیرمتعارفی نمی‌کند زیرا در این مرحله انجام اعمال مزبور بر اثر تکرار به عادت فرد تبدیل شده است. ذهن هوشیار بشر در شروع هر گونه یادگیری فشار زیادی به خود می‌آورد که کاملاً برای انسان قابل لمس و درک است.

اما ذهن نیمه هوشیار در انجام اعمالی که انسان بر حسب عادت و تکرار انجام می‌دهد انرژی کمتری صرف می‌کند و لذا فشاری بر انسان نمی‌آید و کمتر خسته می‌شود. اگر در شروع یادگیری فن رانندگی سر و صورت شما پر از عرق شده و پس از مدت کوتاهی براثر فعالیت ذهن هوشیار خسته می‌شوید، پس از یادگیری و رانندگی‌های متعددی که برحسب عادت و توسط ذهن نیمه هوشیار انجام می‌دهید ساعتها رانندگی خواهید کرد بدون آنکه خسته شوید.

تا اینجای بحث روشن شد رانندگی ریشه در عادت و تکرار دارد. بدیهی است اگر این رفتار تبدیل به اعمال مرگبار شود باید برای چاره‌جویی، عادات مربوط به این اعمال را از ذهن نیمه هوشیار و وجدان خود پاک کنیم ولی چگونه؟

 برای تغییر عادت افراد نیاز به استفاده از تکنیک‌های مؤثر روانشناسی مبتنی بر تکرار است. ماکسول مالتز در کتاب باارزش خود به نام « معجزه تصویر ذهنی»‌ با آزمایش‌های متعدد نشان داده است که برای تغییر یک عادت باید حداقل 21 روز متوالی خلاف آن عادت را انجام دهید. در مورد تغییر عادت رانندگی ایرانیان می‌توان از این تکنیک استفاده کرد.

نمی‌توان انتظار داشت که رانندگان ایرانی این کار را داوطلبانه انجام دهند بلکه باید با روشی که در ادامه توضیح داده می‌شود آنها را به این مسیر و به طور خودکار هدایت کرد. برخی اشتباهاً فکر می‌کنند که با آموزش کودکان و بزرگسالان می‌توان آمار تخلفات رانندگی را کاهش داد.

شکی نیست که آموزش باید باشد و مؤثر هم هست، اما دامنه و برد تأثیرش در این مورد بخصوص (خلاف‌های رانندگی) کم است. زمانی می‌توان تغییر عادت را به کمک آموزش ایجاد کرد که انسان بخواهد داوطلبانه این‌کار را بکند و در این امر جدی باشد، به طوری‌که 21 روز متوالی خلاف آن را انجام دهد.

متأسفانه متخلفین رانندگی در پهنه کشور داوطلب این امر نیستند پس باید نظام راهنمایی و رانندگی را به سمتی سوق داد که تغییر عادت رانندگی افراد در آن به طور خودکار و سیستماتیک اتفاق بیفتد.

الگوهای رانندگی درست

 از سویی دیگر آموزش‌های تئوری در مدارس و آموزشگاه‌ها کمکی به کاهش جرایم نخواهد کرد و نظیر سایر دروس خواهد شد که پس از مدتی از یاد کودک خواهد رفت بلکه آموزش مربوطه باید عملکردی و رفتاری باشد، یعنی به صورتی کاملاً عملی اجرا شود و تا آنجا ادامه یابد که بر اثر تکرار در نوجوان ایجاد عادت بکند.

 در این مرحله است که آموزش را می‌توان مؤثر و خاتمه یافته تلقی کرد. آن هم به شرطی که بزرگسالان عادات بد راهنمایی و رانندگی را به تدریج به کودکان منتقل نکنند و آثار آن همه زحمت آموزش اولیه را از بین نبرند.

ظاهراً چون کودک و نوجوان در مراحل اولیه تجربه رعایت مقررات رانندگی و راه رفتن است ممکن است خیال شود که با آموزش آنها و عادت دادنشان به رعایت مقررات و رشد تدریجی سنی، مشکل مزبور از جامعه ما رخت برخواهد بست.

اما چنین استدلالی صحیح نیست زیرا بزرگسالی که عادت به خلاف رانندگی نموده‌اند و در جامعه به وفور جولان می‌دهند قداست و اعتبار هرگونه آموخته‌ای را در ذهن کودکان با انجام اعمال خلافکارانه خود از بین می‌برند و آنها را نیز کم‌کم مثل خود بار می‌آورند.بدین‌گونه نسل بزرگسال ایران اثر بخشی هر گونه آموزش مقررات رانندگی به نوباو‌گان این مرز و بوم را از بین می‌برد و این کودکان آن‌گاه که بزرگ شوند، تکرار همین نسل بزرگسال خواهند بود.

پس می‌توان استدلال کرد که تا نسل بزرگسال آموزش نبیند نمی‌توان به بهبود شرایط رانندگی کشور دل بست. نتیجه آن که هر گونه کوشش در جهت نهادینه کردن روحیه نظم‌پذیری و قانونگرایی در بین مردم ما نه فقط آمار صدمات مالی و جانی تصادفات رانندگی را کاهش می‌دهد، بلکه منجر به ظهور یک پدیده بسیار میمون و مبارک دیگر خواهد شد که همزاد آن است و آن پدیده رشد و توسعه کشور در سایر زمینه‌ها از قبیل اجتماعی، اقتصادی، مالی، زیست محیطی و ... است.

 یک انسان قانون گریز نه فقط به مقررات راهنمایی رانندگی بی‌توجه می‌شود بلکه به مقررات سایر جنبه‌های زندگی اجتماعی نیز کم‌اعتنا خواهد شد. چنین انسانی مقررات مالی و مدنی محیط شغلی را به راحتی زیر پا می‌گذارد، لذا آمار خلاف‌های مالی و اقتصادی جامعه به تبع چنین پدیده‌ای بالا خواهد رفت و بازده کاری مشاغل مختلف کاهش خواهد یافت.

 اکنون بهتر می‌توان پی برد که چرا دادگستری ما شلوغ است و آمار دعوا و نزاع و خلاف‌های مالی بالا است و چرا بازده کاری ادارات و بنگاه‌های اقتصادی ما ضعیف است.

 ایرانیان در مواجهه با تمدن صنعتی، ماشین را از آنها گرفتند ولی به الزامات آن که داشتن نظم و انضباط است کمتر پرداخته‌اند. کشورها برای توسعه در زمینه‌های اقتصادی، علمی و... نیاز به پایبندی آحاد ملتشان به احترام به قانون و اجرای آن دارند.

نمی‌توان قانون گریز بود و به رشد و توسعه هم رسید.اکنون ببینیم چه تمهیدی باید اندیشید که قانون‌پذیری را به صورت عادت در افراد نهادینه کرد؟بهترین کار بهره جستن از الگوهای موفق است.بهره‌گیری از الگوهای موفق اکنون تحت نام Bench Marking در زمینه‌های گوناگون حل مسایل فنی، اقتصادی، اجتماعی و... در دنیای صنعتی به کار می‌رود.

کمک به کاهش حوادث

همچنان که گفته شد پذیرش درونی و وجدانی فرهنگ نظم و انضباط مهم‌ترین اهرمی است که به صورت درونی از اعمال خلاف هنجارها و قوانین و مقررات جامعه و از جمله تخلفات رانندگی جلوگیری می‌کند، اما اهرم‌های کنترل بیرونی چون پلیس و قوانین و مقررات نیز می‌توانند به درونی کردن نظم و انضباط در ما کمک کنند.

متأسفانه متکفل برخورد با جرایم رانندگی در کشور (تا چندی پیش) فقط پلیس اونیفورم‌پوش است و کنترل‌های نامحسوس به لحاظ کمبود نیروی پلیس فقط در برخی از جاده‌ها و نه در همه مناطق انجام می‌شود.

 راننده خلافکار نخست جاده را از نظر می‌گذراند تا از غیبت پلیس رانندگی مطمئن شود و پس از آن خود را محق می‌داند که انواع خلاف‌های رانندگی را مرتکب شده و جان خود و سایر مردم را به خطر بیندازد. مگر می‌توان همه جا پلیس گمارد؟ جالب این‌جاست که در برخی از جاده‌ها به لحاظ کمبود نیروی پلیس، ماکت اتومبیل گشت رانندگی را در کنار جاده نصب نموده‌اند که دیدنش از دور و فقط بار اول هشداری برای رانندگان است و در دفعات بعد هیچ‌گونه اثر‌بخشی نخواهد داشت.

برقراری گشتهای بین راهها و نیز استقرار پرسنل پلیس در نقاط حادثه‌ خیز که ساعتها در آفتاب و هوای متغیر می‌ایستند و جاده‌ها را می‌پایند مایه دلگرمی و سپاسگزاری است. اکنون پلیس حقیقتاً‌ «پلیس راه» است نه فقط پلیس پاسگاه زیرا در همه سطح جاده‌ها حضور دارد. لیکن عادات بد رانندگی آنقدر بین مردم شایع شده است که علیرغم این همه تلاش و زحمات پلیس، باز هم آمار مرگ و میر جاده‌ای بالا است.

گرچه اعلام شده امسال درصد مرگ و میر در جاده‌ها نسبت به زمانهای قبلی کاهش نشان داده است، معهذا هنوز آمار تلفات زیاد است.

اگر متوسط مرگ و میر حوادث رانندگی را 18000 نفر در سال بگیریم (کمی بیشتر یا کمتر) می‌بینیم که برای یک دوره پنج ساله رقم تلفات به 90000=18000×5 نفر بالغ است که چیزی نزدیک به تلفات جانی یک جنگ تمام عیار است. یعنی تقریباً‌ به اندازه یک جنگ در جاده‌ها تلفات جاده‌ای داشته‌ایم.