او در دورههای گوناگون در یک یا چند تا از این حوزهها حضوری مؤثر داشته و نامش بهعنوان چهرهای شناخته شده در حوزهی هنر و ادبیات کودک و نوجوان مطرح است.
نیکخواهآزاد، هشتم اردیبهشت 1335 در تهران بهدنیا آمد و در نیمهی دههی 50، برای تحصیل در رشتهی جامعهشناسی وارد دانشگاه تهران شد. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی سردبیری کیهانبچهها را برعهده گرفت و حالا «فرزندخوانده» تازهترین فیلم نیکخواه، امسال در بخش سینماى ایران بیستوششمین جشنوارهى بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان، چهار پروانهی زرین و سه دیپلم افتخار دریافت کرد.
پس از پیروزی انقلاب، فیلمهای سینمایی زیادی در ایران ساخته شد و جریان بزرگی با نام سینمای کودک و نوجوان به وجود آمد؛ جریانی که حالا تا حدودى خاموش و فراموش شده است و به ندرت اثری از آن دیده میشود. جشنوارهی امسال، بهانهای شد برای صحبت دربارهى گذشته، حال و آیندهى سینمای کودک و نوجوان با نیکخواهآزاد. پیش از شروع جشنواره، به یکی از لوکیشنهای فیلم تازهاش (فرزند خوانده)در «شهر کتاب مرکزی» (خیابان شریعتی) رفتیم و پای صحبتهای او نشستیم.
- در سینمای دنیا، سینمای کودک و نوجوان بخش مستقلی است که کودکان و نوجوانان موضوع و مخاطب اصلیاش هستند و به زندگی، هیجانها و علاقهمندیهای آنها میپردازد. در دهههاى60 و70، این سینما در ایران هم فعال بود. فیلمهای مخصوص این گروه ساخته میشد و خود شما هم از فعالان آن بودید. چرا دیگر شاهد حضور فعال این گونهى سینمایی در کشور نیستیم؟ آیا به مدیریت خاصی نیاز است؟
در سینمای جهان، فیلمها براساس عرضه و تقاضا ساخته میشود. محصولی میسازند که مشتری دارد. وقتی نظام عرضه و تقاضا بهصورت طبیعی وجود نداشته باشد، باید مدیر فرهنگی، نقش خودش را نشان دهد.
در آن سالها مدیرفرهنگی، هم نیازها را میشناخت، هم ظرفیتها را میدانست و هم برنامهریزی میکرد؛ مانند آقای سیدمحمد بهشتی. در آن سالها وقتی بنیاد سینمایی فارابی تأسیس میشود، خودش براى ساخت فیلم پیشقدم میشود.
یکی از آن فیلمها «شهر موشها» است. برنامهى تلویزیونی جذاب «مدرسهى موشها» برای بچهها به نمایش در مىآمد و طرفداران زیادی داشت و بر اساس آن فیلمی ساخته شد که موفق بود. تقریباً مثل همین الگوی «کلاهقرمزی». مدیر فرهنگی، این نیاز را تشخیص میداد و آدمهای مناسب را پیدا میکرد و خودش قصد تبدیلشدن به تهیهکننده نداشت.
- آن زمان سالنهای مخصوص سینمای کودک هم داشتیم.
بله، سال 1367 گروه سینمای کودک و نوجوان تشکیل شد؛ با لوگوى یک خورشید خندان که شعاعهای نورش، فریمهای فیلم بود. قرار بود آموزش و پرورش هم درگیر شود، ولی نشد. برای تکمیل شدن پازل لازم است که همهچیز داشته باشیم؛ عوامل تولید، سالن، جشنواره، مدیر خوب و البته مخاطب، تا سینمای کودک و نوجوان شکل بگیرد. الآن مدیریت فرهنگی یا اهمیت را درک نمیکند، یا ظرفیتها را نمیشناسد یا اگر میشناسد، راه مناسبی پیدا نمیکند.
- یعنى مدیران فعلی، ضرورت فعال بودن این سینما را حس نمیکنند؟
فکر کنم بهطور کامل حس نمیکنند. ببینید، در جشنوارهى قبلی، چه وعدههایی دادند و الآن چهقدرش محقق شده است. مثلاً پارسال گفتند، اصفهان و چند شهر دیگر سینمای مخصوص کودک خواهد داشت یا گفتند زنگ سینما درست از اول مهر شروع میشود. الآن نیمههای مهر است و ببینید چهقدرش اجرا شده است.
- و فرصتها از دست میرود.
بله، چیزی که مرا آزار میدهد دقیقاً همین است که دورهى کودکی و نوجوانی، دیگر تکرار نمیشود. اگر در20 یا 25 سالگی، کاری را نتوانستی بکنی، در 30 سالگی میتوانی انجام بدهی. چون به نوعی ثبات رسیدهای، ولی اگر کسی نتواند کاری را در کودکی و نوجوانی انجام دهد، فرصت عظیمی از دست میرود. همهچیز سریع در حال تغییر است. نوجوانی میگذرد و نوجوان به جوانی میرسد که دیگر نه آن فرصت قبلی را دارد و نه آن نیاز و حس و حال قبلی را. الآن کولهپشتی فرهنگی نوجوان، راحت پر نمیشود. محصول کافی برایش نیست. نوجوان، خودش جستجوگر است و چشم به آسمان دارد. وقتی هم سراغ فیلمهای خارجی میرود و یا دنبال بازیهای جدید میگردد، در واقع محصول مورد نیازش را طلب میکند. حالا که این لقمه آماده نیست، طبیعی است که سراغ آثار خارجی میروند.
در کتاب هم این وضع را داریم که وقتی رمان ایرانی جذاب برای نوجوانان نداریم، انواع فراوان خارجیاش به بازار آمده است. ما خوشحال نیستیم که تولید ما کم شده، ولی به هرحال وقتی نیست، باید از جایی بهدست آورد. کاش حداقل محصول خوب را مصرف کنند. از آن گذشته نشریههای مخصوص نوجوانان هم خیلی محدودند.
- در تلویزیون که ساعت و حجم برنامههای کودک و نوجوان زیاد شده است.
بله، اما شخصیت محبوبی از بینشان بیرون نمىآید. الآن اینهمه شخصیت تلویزیونی بهوجود آمدهاند که عمو و خاله نام دارند و برنامههای تولیدی دمِ دستی اجرا میکنند، اما آن شخصیت محبوب را ندارند که باید داشته باشند. امسال فیلمی که یکی از همین برنامهها ساخت و بیرون داد، در اکران نوروزی 200 میلیون تومان هم نفروخت.
- 30 سال قبل، تکنیکهای فنی سینمای ایران به سینمای جهان نزدیک بود یا حداقل فاصلهی خیلی زیادی نداشت. اما حالا تکنیکهای فیلمسازی در جهان نسبت به قبل خیلی پیشرفت کرده است. اگر فضای فیلم ساختن برای نوجوانها باز شود، از نظر تکنیکی میتوانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم؟
در اینکه فرصتها را از دست دادهایم، شکی نیست. آنها بهصورت بسیار پر شتاب در حال حرکتند و مسیری را طی کردهاند که حتی برای خودشان هم عجیب است و ما نه تنها جلوتر نرفتهایم، بلکه عقبنشینی کردهایم. البته من مدتی قبل یک تبلیغ تلویزیونی برای یک محصول تجاری دیدم که باور نمیکردم در ایران ساخته شده است. این نشان میدهد که اگر لازم باشد، از نظر تکنیکی میتوانیم جلو برویم. به لحاظ نیروی انسانی هم توانایی خوبی داریم.
- یعنی به نسبت دههى60، ارتباطمان با سینمای مورد نیاز کودک و نوجوان، قطع نشده است؟
آن زمان شرایط متفاوت بود. مثلاً ویدیو در دههی 60 ممنوع بود، درحالیکه الآن این سد شکسته شده و محصولهای خارجی با کیفیت خوب و ارزان در دسترس همه قرار دارد. اگر یک کار خوب سینمایی بیاید، بزرگترها بچههایشان را هم میبرند. نیروی انسانی خوب و کارآزموده داریم. سابقه و تاریخچه داریم. مردمی داریم که بچههایشان را در مدرسهای با شهریهی بالا میگذارند و برای بچههایشان خرج میکنند. فقط یک نخ تسبیح که آن مدیریت فرهنگی است باید از توی این مهرهها رد شود. اگر این کار انجام شود احیای سینمای کودک و نوجوان، غیر ممکن که هیچ، دشوار هم نیست.
- اما دربارهی جشنوارهی اصفهان. یک سؤال اساسی این است که چرا با وجود هیئت داوران کودک و نوجوان، هم در بخش سینمای ایران و هم در بخش پویانمایی بینالملل، کودکان و نوجوانان سهم کمی در اهدای پروانهی زرین دارند و بیشتر پروانههای زرین را بزرگترها به فیلمها اهدا میکنند؟
البته جشنوارههایی هستند که در آنها همهی جوایز را کودکان و نوجوانان میدهند؛ مثل جشنوارهی «جیفونی» ایتالیا که داورانی از سراسر دنیا دعوت میکند تا فیلمهای برتر انتخاب شوند. ولی وقتی در جشنواره قرار است بخشهای تخصصی و کارشناسی را در نظر بگیرند، بچهها ممکن است تشخیصدهندهی خوبی نباشند. در جشنوارهی اصفهان، کودکان و نوجوانان را انتخاب میکنند و در دو سه هفته به آنها آموزش میدهند، طوری که از پسند و سلیقهی خودشان خارج میشوند و در آخر هم فقط فیلم محبوب را انتخاب میکنند.
- پس جشنواره نمیتواند معیار کاملی باشد؟
واقعیت این است که در مقایسه با بازار عظیمی که باید وجود داشته باشد، جشنواره چیز مهمی نیست. جشنواره به اکران غلبه پیدا کرده است. مدیران میتوانند بگویند چه فیلمهای عمیقی با چه مضامین بالایی ساختهاند، ولی هیچکس نمیپرسد چرا مخاطب ریزش داشته است؟ جشنواره مثل این است که در یک فامیل، یک عروسی بزرگ اتفاق بیفتد. همه خودشان را مرتب میکنند و در آنروز، با بهترین لباسهایشان شرکت میکنند و بهترین غذاها را میخورند، ولی باید دید در بقیهی سال چه میپوشند و چه میخورند. مایک هفته در سال جشن میگیریم و بقیهی هفتههای سال را کنار سفرهی خالی سینما نشستهایم.
- زنگ سینما و برنامهی بردن بچهها از مدرسه به سینما میتواند نتیجهای داشته باشد؟
بله، طبق آمار، امسال 12 میلیون دانشآموز داریم. اگر حداقل پنج میلیون از آنها در جایی مدرسه بروند که به سینما دسترسی داشته باشند و سالی دو فیلم نیمبها ببینند، در آمد حاصل از این برنامه، چیزی حدود 10 میلیارد تومان میشود. اگر حتی نیمی از آن به آموزش و پرورش داده شود و فقط نیمی به سینما برگردد، با این پول میشود پنج فیلم یکمیلیارد تومانی ساخت و این رقم میتواند اقتصاد سینمای کودک را تغییر دهد. مخاطبان سینمای کودک 9 ماه از سال در اختیار مدرسهها هستند و پدر و مادرها فرصت زیادی ندارند. پس تنها همین راه باقی میماند، اما سال قبل با وجود برنامهریزی و ادعای فراوان مسئولان، فقط 200هزار دانشآموز از مدرسهها به سینما رفتهاند.
- چرا دیگر فیلمهای موزیکالی مثل «گلنار» تولید نمیشود؟ تا کی باید فیلم محبوب همهی نسلهای ما «گلنار» باشد؟
در سینمای کودک و نوجوان فیلم محبوب، کلاً تولید نمیشود! موزیکال هم یکگونه از این سینما است. مسئولان بهدنبال مضمونهایی هستند که فیلم موزیکال در آن جایی ندارد و نتیجهاش فیلمهایی کند و بیحادثه است.
- چرا دیگر مثل آن روزها برای کودکان و نوجوانان شعر نمیگویید؟
آنزمان زیاد شعر میگفتم. بعداً کسانی در جریان شعر کودک آمدند و رشد کردند. تعداد زیادتر و کارهایشان خوب شد. من هم رفتم به سمت سینما و از آن فضا دور شدم. البته هنوز هم در خلوتم شعر مینویسم، ولی خب لزوماً شعر کودک و نوجوان نیست.
-
فکر میکنید روحیهی نوجوانان امروز با نوجوانان دههی 60 فرق کرده است؟
نوجوانها فرق کردهاند، ولی با نوجوانان دههی 60 فرقی ندارند. گرایشهایشان عوض نشده است. هر کسی وقتی بزرگتر میشود، از جامعه چیزهایی اکتساب میکند که در ظاهر به نظر میرسد تغییر ایجاد میکند. 20سال قبل، یک نوجوان از یک شخصیت قهرمان خوشش مىآمد و امروز هم یک نوجوان به شکل دیگری به همین شخصیتها علاقه دارد. صنعت سینمای جهان هم بر همین اساس کار میکند. مثلاً در این سالها دو نسخهی جدید از «شرلوک هلمز» ساخته شده است، یکی یک مجموعهی تلویزیونی است که همان شخصیت را با ابزارهایی جدید و در عصر ارتباطات نشان میدهد و دیگری نسخهای سینمایی و پرهیجان است که در در همان دوران هولمز میگذرد، اما این شخصیت را بسیار هیجانانگیزتر ساخته است. اساس کار همان کاراگاهی است که میتواند چیزهایی را ببیند که مردم عادی نمیبینند و از روی ظاهر افراد خیلی چیزها دربارهشان بفهمد، اما همان شخصیت به روز شده تا این نسل از آن خوشش بیاید. یا مثلاً مجموعهی جدید «پوآرو» دوباره ساخته شده که همان شیوهی قدیمی مجموعهاش را ادامه میدهد.
- با تمام این حرفها، وضعیت کلی سینمای کودک و نوجوان ما را چهطور میبینید؟
همهچیز فراهم است. نیروی انسانی متخصص، تاریخچه، مخاطب، پدر و مادر علاقهمند و مسئولانی که با مقابله با تهاجمفرهنگی موافق هستند. مشکل زمینه نیست، استفاده از زمینه است. مثل نفت که خودمان داریم و نمیتوانیم آن را تبدیل به کالا کنیم و باید آن را صادر کنیم. در زمینهی سینمای کودک و نوجوان هم استعداد کافی داریم، ولی نمیتوانیم از آن بهرهبرداری کنیم.
-
از جنس شکلات
وحید نیکخواهآزاد در عرصهى شعر و ادبیات هم شناختهشده است. او غیر از ترانههایش در فیلمهای موزیکال کودک و نوجوان، اشعار دیگری هم دارد که برای نوجوانها گفته شده. نقش او در تأسیس خانهى هنر و ادبیات کودک و نوجوان و فعالیتهایش در حوزهى ادبیات نوجوانان باعث میشود دربارهى محصولی دیگر (البته مرتبط با فیلم) هم از او سؤال کنیم.
وقتی میپرسیم که «رمان» امروز نوجوانان را چگونه میبیند، مىگوید: «در نوجوانی کتابی داشتم به اسم «قهرمان صحرا». سالی سه بار آن را میخواندم و هربار گریه میکردم. چند سال قبل، دوباره خواستم آن را بخوانم، ولی اصلاً نتوانستم. رها کردم تا خاطرهى خوبش از بین نرود. آن رمان محبوب نوجوانها بود، نه بزرگسالان. حالا مشکل بسیاری از رمانهای نوجوان این است که مخصوص نوجوانها نیستند.»
تعدادی رمان که برای نوجوانها نوشته شده به ما نشان میدهد. نزدیک 25 کتاب که بسیاری از آنها را نویسندگان معروف و شناختهشده نوشتهاند. چند نمونه از آنها را نشان میدهد و میگوید:« مسئله این است که الآن آمار از مخاطب، مهمتر شده است. رمانهای دولتی خستهکننده با شمارگان زیاد چاپ می شوند و تعدادی از آنها را آموزش و پرورش و تعدادی را وزارت ارشاد میخرند، 600- 700تایش فروش میرود و 200 تا هم هدیه داده میشود به دوستان. تا وقتی نویسنده به جای دست مردم، به دنبال فروش دولتی باشد همین میشود.»
یکی از کتابها را نشان میدهد. تعداد زیادی از صفحههاى قبل و بعد از فصلها، سفید مانده و به زحمت قطر کتاب زیاد شده است. میگوید: «یادمان نرود هنر از جنس اوقات فراغت است. درس نیست. نوجوانان مجبور به استفاده از آثاری که تولید میکنیم نیستند. باید هنرمان از جنس شکلات باشد تا خودش آنها را جذب کند.»
-
در سرزمین فیلم
وحید نیکخواهآزاد، بهعنوان کارگردان فیلمهایی مثل «علی و دنی»، «نصف مال من، نصف مال تو» و «دیو و دلبر» شناخته میشود، اما در تهیهی فیلمهای زیادی مثل «گلنار»، «پاتال و آرزوهای کوچک» و... نقشی جدی داشته و خودش را وقف سینمای کودک و نوجوان کرده است.
او دربارهی آخرین فیلمش «فرزندخوانده» میگوید:«این فیلم برخلاف فیلمهای قبلیام، کمتر «برای» نوجوانها و بیشتر «دربارهی» نوجوان هاست. یک حدیث نبوی داریم که هر نوزادی که به دنیا مىآید، بر اساس سرشتش، خدایی است؛ بعدکه بزرگمیشود، پدر و مادرش او را یهودی، مسیحی یا مسلمان میکنند. در این فیلم میبینیم که پدرها و مادرها چگونه راه این نوجوان را تغییر میدهند و این اتفاق را در چهار یا پنج موقعیت بررسی میشود. ما با چند قصه مختلف، تأثیر تصمیمهای غلط بزرگترها را در زندگی بچههایشان، نشان میدهیم.»