درباره کشورهای دسته سوم که این روزها در آستانه انتخابات پارلمانی هستند، با محیالدین ساجدی، کارشناس مسائل خاورمیانه، گفتوگو کردهایم.
- اردن از دو سال گذشته درگیر کشمکشهای سیاسی بودهاست. چرا این کشمکش تا الان طول کشیده و نتیجه ملموسی نداشتهاست؟
بخش عمدهای از جمعیت اردن را فلسطینیتبارها تشکیل میدهند. با اینکه آنها به مناصب عالیهای در اردن رسیدهاند، مانند ریاست مجلس که در دوره قبل عبدالسلام مجالی بود یا ملکه اردن که فلسطینیتبار است اما موضوع اصلی این است که فلسطینیها از دخالت در امور داخلی اردن خودداری میکنند.
این استراتژی به این علت است که اسرائیلیها همواره اردن را راهحل بحران فلسطین میدانند و میگویند کشور فلسطینی بالفعلی به نام اردن وجود دارد و اگر بقیه فلسطینیها نیز به این منطقه کوچ داده شوند، کشور فلسطینی تشکیل میشود.
خود فلسطینیها بهشدت با این فکر مقابله کرده و از دخالت در امور داخلی اردن پرهیز میکنند تا درواقع اردنی شناخته نشوند، به همین علت چون اکثریت جمعیت ساکن اردن در مقابل دولت نایستادهاند، از این نظر من فکر میکنم گروههای اردنی الاصلی که در این کشور هستند، قدرت کافی برای تحمیل مواضع خود به حاکمیت را ندارند. البته در میان گروههای اسلامگرایی مانند اخوانالمسلمین یا سلفیهای اردنی، افرادی فلسطینی حضور دارند یا کسانی که در کرانه باختری نشوونما کردهاند و یا متأثر از افکار رهبران فلسطینی هستند ولی اصل مطلب همان است که مطرح کردم. اکنون در اردن کسانی که در برابر حکومت ایستادهاند و میخواهند نظام پادشاهی مشروطه کامل ایجاد شود، اکثریت مردم را تشکیل نمیدهند.
- بهنظر شما علت بحران و کشمکش سیاسی در کویت چه میتواند باشد؟
علت کشمکش سیاسی در کویت این است که در این کشور نوعی حکومت شبهدمکراسی و شبهپارلمانی برقرار است. وجود احزاب در کویت ممنوع است و همچنین تمام سمتهای کلیدی در دست خانواده حاکم قرار دارد. امیر کویت فعال مایشاء است و هر زمان که اراده کند، میتواند پارلمان 50نفری را منحل کند. همچنین نخستوزیر، وزیر امورخارجه، وزیر کشور و تمام اعضای وزارتخانهها و مناصب کلیدی را امیر از میان خانواده حکومتی تعیین میکند. اگر در کویت حکومت مشروطهای بخواهد بر سر کار بیاید (که تاکنون خواست عمومی مخالفان این بوده است) پارلمان نقش اصلی را در حیات سیاسی ایفا خواهد کرد و میتواند فردی را از میان اعضای پارلمان یا خارج از پارلمان و یا حتی خانواده حاکم به نخستوزیری انتخاب کند. در واقع پارلمان است که تعیین میکند چهکسی نخستوزیر شود یا مناصب دیگر چطور در کشور تقسیم شود.
با اینکه شکل ظاهری این خواسته بسیار جذاب و فریبنده است اما باید به این نکته توجه کرد که بیشتر افراد دامنزننده به مخالفتها در کویت، جزو گرایش اخوانالمسلمین، سلفیها یا افراد مستقلی که گرایش به سلفیها دارند، هستند. البته در کویت گروههای دمکراتیک یا گروههای دیگری که دارای دیدگاههای لیبرال یا قومی عربی هستند نیز حضور دارند اما نقش این گروهها مخصوصاً در 15سال اخیر کمرنگتر شده است.
اگر به مناسباتی که اخوانیها با سایر گروههای اخوانالمسلمین در جهان عرب دارند توجه کنیم، یا به ارتباطی که سلفیها با سعودیها و قطر برقرار میکنند، آنموقع ممکن است تحولات کویت چندان تحولات مرسوم و مردمیای نباشد بلکه در واقع نوعی جنبش اجتماعی باشد که مداخلههای خارجی در آن کمکم برجسته میشود؛ مانند آنچه در سوریه اتفاق افتاد که ابتدا جنبشی خودجوش بود اما اکنون آمریکا پیشنهاد میدهد که حتی چه کسانی در رهبری مخالفان قرار بگیرند.
- آیا عامل خارجی نیز در این مسئله دخیل است؟ در این صورت میزان آن به چه اندازه است؟
در این مورد انگشتها به سمت عربستان سعودی و قطر نشانه میرود. این مشکل فقط خاص کویت نیست بلکه حتی دولت امارات نیز از اقداماتی که قطریها در راستای تقویت اخوانالمسلمین انجام میدهند، نگران است. فردی به نام ضاحی خلفان، رئیسپلیس دبی، بارها هشدار داده است که اخوانالمسلمین خطری برای تمام کشورهای عربی هستند. طرح اصلی این است که کمکم نظامهای حکومتی در کل دولتهای عربی عوض شود. اگرچه از نظر تاریخی رابطه خوبی بین دولت سعودی و اخوانالمسلمین وجود ندارد اما اکنون در سوریه دولت سعودی از اخوانیها طرفداری میکند و دولت قطر از سلفیها و عناصری که به القاعده و جنبشهای با تفکرات تکفیری نزدیک هستند. به هر حال وضعیت پیچیدهای بهوجود آمده که ناشی از برآوردهای غلط امنیتی است که در کل منطقه جریان دارد.
- بهنظر شما آینده تحولات کویت چه خواهد شد؟
من فکر میکنم امیر کویت ناچار میشود برخی اختیارات را به مخالفان واگذار کند چون بهنظر میرسد مخالفان میخواهند با تظاهراتی که تاکنون برگزار کردهاند، شدت تنش را در کویت بالا ببرند و احتمالاً موفق به انجام این کار نیز خواهند شد. کشور کویت بسیار کوچک است و تحمل شورشهای داخلی را ندارد. البته امیر کویت در قانون انتخابات، محدودیتی در تعداد گزینههای انتخابی رأیدهندگان ایجاد میکند و هرکس اجازه دارد به یک یا دو نفر رأی دهد. اگر این قانون اجرا شود، سبب میشود در محیطهای قبیلهای و عشیرهای، از گرایشهای سلفی تعداد کمتری به مجلس راه پیدا کنند. اکثریت مجلس قبلی بهدست مخالفان افتاد و همین امر سبب شد که دادگاه قانون اساسی آن را منحل و دوباره پارلمان قبلی را که امیر منحل کرده بود، اعاده کند. در واقع اکنون کویت از نظر سیاست داخلی وضعیت بسامانی ندارد و فکر هم نمیکنم این مسئله حل شود زیرا واقعاً زمان وجود چنین رژیمهایی در جهان عرب به پایان رسیده است. در حال حاضر کاری که عربستان و قطر انجام میدهند این است که با کمک به تغییر در دیگر کشورهای عربی، از طریق آمریکا و غرب میخواهند خود را بهنوعی بیمه کنند. اما فکر میکنم در آیندهای نه چندان دور این تغییرات دامنگیر آنها نیز بشود. این مسائل ناشی از اشتباه در برداشتهای امنیتی از واقعیتهای موجود در خاورمیانه است.
- اسلامگرایان در اردن انتخابات را تحریم کردهاند؛ بهنظر شما علت آن چیست؟
چون قانون انتخابات، قانون سالمی نیست، انتخابات را تحریم کردهاند. از مدتی قبل نیز اعلام کرده بودند که این انتخابات را قبول ندارند و براساس آن حاضر نیستند در انتخابات شرکت کنند. از سوی دیگر، مانند کویت، مخالفان در اردن خواستار این هستند که پارلمان اختیار بیشتری بهدست آورد، از اختیارات پادشاه کم شده و بهتدریج نظام مشروطه ایجاد شود. اگرچه پادشاه اردن همانند پادشاه مغرب اصلاحاتی در قانون اساسی ایجاد کرد، ولی این تغییرات نتوانست رضایت مخالفان راجلب کند. آینده منطقه در دست اخوانالمسلمین خواهد بود.
- بهنظر شما در اردن امکان محدود شدن قدرت و اختیارات پادشاه وجود دارد؟
من فکر میکنم دیر یا زود پادشاه اردن ناچار میشود از اختیارات خود کم کند. اما مسئله اصلی این است که چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد؛ آیا او زمانی که دیگر مخالفتها به پشت دیوارهای سلطنتی رسیده این کار را انجام میدهد یا اینکه هوشیارانه و بهموقع به استقبال مخالفان رفته و تغییرات را میپذیرد. اردن موقعیت حساسی دارد، به این علت که از نظر سیاست خارجی تابع مصر است اما از نظر موجودیت بهعنوان کشور مستقل بسیار ضربهپذیر است. اردن با وجود به امضا رساندن قرارداد صلح با اسرائیل همواره نگران این است که اسرائیل درصدد نابودی آن،حداقل از طریق راهحل اردنی برآید. اخیراً شاهد بودید که محمود عباس مصاحبهای با رسانهای اسرائیلی داشت و گفت دیگر نمیخواهد به زادگاه خود برگردد. صحبت ایشان اینگونه تعبیر شد که حق بازگشت فلسطینیان به موطن اصلی باطل شود. نخستین کسانی که به صحبت محمود عباس واکنش نشان دادند، اخوانالمسلمین اردن بودند. آنها معتقد هستند که ابطال حق بازگشت، کیان و موجودیت اردن را به خطر میاندازد. شاید همین خطر نیز سبب میشود که گروههای مخالف با احتیاط بیشتری حرکت کنند. علاوه بر این، مخالفان در اردن یکدست نیستند. اخوانالمسلمین بخش عمده آنها را تشکیل میدهند و سلفیها نیز وجود دارند که فکر میکنم از اخوانیها رد شدهاند یا گروههای دیگری که حتی ممکن است برخی از آنها ساخته خود حکومت باشند؛ مثلاً سرهنگهای بازنشسته ارتش رهبری برخی از آنها را بهعهده دارند.
- تحولات داخلی درقطر را بهعنوان بازیگری جدید در خاورمیانه، چگونه پیشبینی میکنید؟ بهنظر شما شکلگیری و قدرتیافتن نهادهای مردمی و پارلمانی در قطر ممکن است؟
در مورد قطر و عربستان این اتفاق احتیاج به زمان زیادی دارد. علت نیز آن است که درخواست برای تحول سیاسی زمانی شکل میگیرد که زمینه آن در میان مردم بهوجود آمده باشد. عواملی ازجمله میزان رفاهی که در قطر وجود دارد، رشوهای که در همان ابتدای تحولات در جهان عرب، پادشاه سعودی در جهت جلوگیری از خیزشها به مردم پرداخت کرد و همچنین نوع تفکر وهابیای که در این کشور وجود دارد، باعث میشود در این کشور توسعه سیاسی وجود نداشته باشد. زمانی که زمینهای برای توسعه سیاسی وجود ندارد، کسی دنبال حزب و تشکیل گروه نیست. اتفاقاتی نیز که تا به حال رخ داده، اقدامات فردی بوده است نه اقدامات گروهی سازمانیافته، اگر هم تعداد اندکی دور هم جمع شده، بیانیهای منتشر کرده و یا خواستهاند فعالیتی را انجام دهند، در همان ابتدا بازداشته شده و فعالیتشان متوقف شده است. به هر حال من فکر نمیکنم که این خیزش در قطر یا عربستان بهزودی اتفاق بیفتد و این امتیاز مثبتی برای دولتهای این دو کشور محسوب میشود.
اخوانالمسلمین و قطب بندی میان اعراب
نقل قولی از شاهزاده«سلطان»، ولیعهدِ درگذشته سعودی درباره اخوانیها وجود دارد. او معتقد بود که اخوانالمسلمین مزدور انگلستان و غرب هستند. زمانی که جمال عبدالناصر آنها را تحت فشار قرار داد و اخراج کرد، عدهای از آنها در عربستان پناه گرفتند و پس از آن وقتی در نهادهای آموزشی سعودی نفوذ کرده و محیط امنی پیدا کردند، به سعودیها خیانت کردند. این نقل قول نشان میدهد که خاندان سلطنتی عربستان نظر خوشی در مورد اخوانیها ندارد. علت آن نیز تفاوتی است که در تفکر اخوانیها با سلفیهای وهابی وجود دارد؛ اخوانیها نرمش بیشتری دارند، اگرچه بین خود اخوانالمسلمین نیز دو نحله فکری وجود دارد که یکی متعلق به حسن البنا و دیگری متعلق به سیدقطب است. کسانی که از سیدقطب طرفداری میکنند، به سلفیها نزدیکترند. با این حال کل اخوانالمسلمین خود را از تفکر سلفیها جدا میداند؛ مخصوصاً تفکر تندروی وهابی که در عربستان سعودی در حال حاضر رواج دارد. جالب این است که عربستان سعودی بر اخوانالمسلمین در مصر فشار وارد میکند که با ایران ارتباط برقرار نکنند، دولت مصر رابطه دیپلماتیک با ایران ایجاد نکند یا مناسباتش را با عراق گسترش ندهد یا بر اخوانالمسلمین فشار میآورد که حسنی مبارک را به مرحله اعدام نکشانند و یا حتی( آن اوایل) به حسنی مبارک در مقابل وسوسههای مالی، اجازه خروج از کشور را بدهند. اما در سوریه بهنظر میرسد که سعودیها از اخوانالمسلمین حمایت میکنند. این نوع رقابت گویا در پرونده سوریه نیز وجود دارد. باز هم تأکید میکنم که همه این مسائل ناشی از برداشتهای نادرست امنیتی و اطلاعاتی از اوضاع سوریه و دیگر کشورهای عربی است؛ یعنی بهنظر میرسد فقط قطر و عربستان در میان نیستند بلکه طرح بزرگتری در منطقه جریان دارد که ابزار اجراییاش قطر و سعودیها با توان مالی بالا هستند. اما این اتفاق تا به حال نتوانسته موفق باشد و نشان داده که از ابتدا استراتژی مشخصی در مورد سوریه وجود نداشته است.