ابراهیم متقی * روندهای سیاست خارجی ایران و آمریکا همواره با نشانه هایی از بحران، تهدید، رقابت و چالش همراه بوده است.

علت آن را باید در هستی شناسی آمریکا نسبت به انقلاب های سیاسی و اجتماعی دانست. اگرچه آمریکا دومین انقلاب کلاسیک جهان را در سال 1776 به انجام رسانده و در قرن 19 حامی جنبش های آزادی‌بخش و گروه‌های انقلابی بوده، اما چنین روندی بعد از جنگ دوم جهانی با تغییرات قابل توجهی روبه‌رو شده است. جهت گیری سیاست خارجی و رویکرد امنیتی آمریکا از سال 1945 به بعد همواره در جهت مقابله با جنبش های انقلابی و گروه هایی بوده است که درصدد انجام فعالیت های آزادی‌بخش بوده اند.

در چنین شرایطی هستی‌شناسی راهبردی آمریکا را باید درجهت مقابله با کشورهای انقلابی، برنامه های انقلابی و همچنین جهت‌گیری سیاسی دولت های انقلابی از جمله جمهوری اسلامی ایران دانست. این روند از آوریل 1979 یعنی دو ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد. شاید بتوان نشانه‌های مقابله‌گرایی با انقلاب ایران را مربوط به دورانی دانست که سناتور جاویتز اولین بیانیه را علیه اقدامات دولت انقلابی ایران تنظیم کرد.

بعد از آن همواره نشانه هایی از مقابله گرایی، مداخله و تهدید در سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران وجود داشته است که این نشانه‌ها را می توان در حمایت آمریکا از گروه های ضد انقلاب همانند نیروهای وابسته به پالیزبان و MKO دانست. به موازات چنین اقداماتی سرویس های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا مبادرت به طراحی کودتای نوژه کرده و از این طریق مدار جدیدی در رویارویی های متقابل گشوده شد. در واکنش به چنین اقداماتی ایران براساس الگوی حقوقی اقدامات پیشگیرانه مبادرت به تسخیر سفارت آمریکا در نوامبر 1979 کرد.

از این مقطع زمانی به بعد تضادهای ایران و آمریکا به گونه ای وقفه ناپذیر تصاعد پیدا کرده است، به گونه ای که بروس لینگلن کاردار سفارت آمریکا در تهران این موضوع را مطرح می کند که «عقلانیت دیپلماتیک در حوزه سیاست خارجی آمریکا ناپدید شده است. انگار انتقام جایگزین منافع شده و آمریکا از سنت عملگرایانه خود فاصله گرفته است.» بیان چنین رویکردی از سوی لینگلن نشان می دهد که فرآیند سیاست خارجی آمریکا دربرخورد با ایران ماهیت واکنشی، انتقامی و مقابله‌جویانه پیدا کرده است. آمریکا در سال‌های بعد از قطع ارتباط با ایران همواره تلاش داشته است تا از الگوهای مقابله جویانه بهره گیری کند، البته در برخی مقاطع تاریخی افرادی همانند گراهام فولر ابتکار بازسازی روابط با ایران را در دستور کار قرار داده اند.

باراک اوباما از «طرح جامع همکاری های متقابل برای تنش‌زدایی» نام برده است. اوباما تلاش دارد تا روند جدیدی را در دستور کار قرار دهد که زمینه های لازم برای حل اختلافات از طریق الگوهای معطوف به ترغیب و متقاعدسازی به کار گرفته شود، درحالی که برخی دیگر از کارگزاران سیاست خارجی آمریکا بر الگوی کنش سختگیرانه تأکید دارند. مصاحبه مطبوعاتی هیلاری کلینتون در ارتباط با آمادگی آمریکا برای رویارویی مسالمت آمیز و دیپلماتیک ایران را می توان بخشی از طرح جامع باراک اوباما برای کنترل منازعه در خاورمیانه دانست. باراک اوباما بر این امر واقف است که امنیت در خاورمیانه بدون رهیافت های امنیتی ایران امکان‌پذیر نیست، به همین دلیل است که از طرح جامع همکاری های امنیتی و راهبردی حمایت به عمل آورده است.

بیان چنین رویکردی صرفاً بخشی از فضای سیاسی آمریکا در ارتباط با ایران محسوب می شود. در 30 نوامبر 2012 مجلس سنا ابتکار جدیدی را برای تصاعد تحریم‌ها علیه ایران به کارگرفته است. در چنین شرایطی مشخص نیست که چه بازیگری در ایالات متحده نقش محوری را در کنش دیپلماتیک یا نقش آفرینی سیاسی در برخورد با ایران عهده دار است. دولت، وزارت امورخارجه، کنگره و سرویس‌های امنیتی رویکردهای متفاوتی دارند. در این شرایط ایران باید بر این امر واقف باشد که اوباما تنها بازیگر سیاست خارجی آمریکا دربرخورد با ایران محسوب نمی شود.

* مدیرگروه سیاسی دانشگاه تهران

 

منبع: همشهری آنلاین