تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۱ - ۰۵:۴۲

سعید مروتی: تصویر علیرضا سجادپور که در پشت پنجره ساختمان وزارت ارشاد نظاره‌گر تجمع گروه معترضان به اکران فیلم «من مادر هستم» و سینماگران حامی این فیلم، از تصاویر گویا و پرمفهوم سینمای ایران است.


سینمای ایران چندان دچار بحران شده که حالا در کف خیابان‌ها برایش تصمیم‌گیری می‌کنند و دعوا و اختلاف چنان بالا گرفته که بسیاری از دوستان دیروز به معترضان امروز بدل شده‌اند. درست یا غلط اکران هر فیلمی می‌تواند سوءتفاهم‌های تازه‌ای را رقم بزند و حساسیت‌هایی را برانگیزاند که نتیجه‌اش هرچه باشد به سود سینما نیست.

در چنین شرایطی مدیرانی که سینما را با سیاست تغییر ریل‌گذاری به این وضعیت رسانده‌اند ترجیح می‌دهند خود را وارد میدان نکنند و از پشت پنجره نظاره‌گر آتشی باشند که خود آن را برافروخته‌اند. سیاست سکوت و انفعال که در ماه‌های اخیر در دستور کار مدیران سینمایی قرار گرفته هنوز نتوانسته آرامش را به سینما بازگرداند. اینکه ماهیت اعتراض‌ها به اکران برخی فیلم‌ها چقدر به پشت پرده بازی‌های سیاسی بازمی‌گردد و چقدر به ماهیت خود فیلم‌ها، موضوعی قابل بررسی است اما آنچه در این میان نباید مورد غفلت قرار گیرد سهم مدیران ارشاد در ایجاد فضایی آشفته و ناامن برای سینماست.

مدیریتی که بنا را بر افزایش اختلافات خانواده سینما گذاشت، صنف دولت خواسته و بفرموده ایجاد کرد، تشکیلات موازی راه‌انداخت و جلوی فعالیت جامعه اصناف سینمایی کشور را گرفت، پیکره واحد سینمایی را به چندین و چند جزیره منفرد تبدیل کرد که بخشی از آن ساز جداگانه‌ای کوک کرده است. مدیرانی که قرار بود راهی متفاوت را پیش بگیرند و مانیفیست تازه‌ای برای سینمای ایران تدارک ببینند، حالا می‌توانند نتایج سیاست‌هایشان را مشاهده کنند. نکته جالب توجه اینجاست که مدیران سینمایی در برابر پرسش‌های صریح و مشخص نیز آدرس غلط می‌دهند و مغالطه می‌کنند. نمونه‌اش را می‌توان در رفتار سرپرست اداره نظارت و ارزشیابی در برنامه هفت مشاهده کرد. جایی که از مهدی عظیم‌آبادی درباره ریزش مخاطب سینما سؤال شد و او در پاسخ به مخاطبان گسترده شبکه نمایش خانگی در سال90 اشاره کرد!

عظیم‌آبادی البته به اندازه مدیر قبلی اداره نظارت و ارزشیابی از توانایی سخنوری و مغالطه بهره‌مند نیست و به همین دلیل نتوانست سیاست توجیه و انداختن توپ در میدان منتقدان را با مهارت اجرا کند. سه‌سال و چند ماه از حضور تیم فعلی مدیریت سینما گذشت و آنچه برجای مانده ورشکستگی سینماداران، ریزش شدید مخاطب، نارضایتی سینماگران، از میان‌رفتن جامعه اصناف سینمایی کشور و افزایش نگرانی‌ها و حساسیت‌های نهادها و گروه‌های مختلف جامعه، نسبت به سینماست.

گفتن اینکه منتقدان دولت و سازمان سینمایی، سیاه‌نمایی می‌کنند هم نمی‌تواند از تلخی واقعیت ملموس پیش‌رو بکاهد و با حذف صورت مسئله هم مشکلی حل نمی‌شود. کار سینمای ایران به جایی رسیده که هر روز یک گروه تازه اعلام می‌کند قصد نظارت بر فیلم‌ها را دارد و روزی نیست که نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی اظهارنظری درباره یکی از فیلم‌های سینمایی نکنند.

در این میان و جدای از نقش پررنگ وزارت ارشاد، باید به نقش‌آفرینی برخی سازمان‌ها و نهادها نیز اشاره کرد که به سهم خود زخم‌هایی عمیق بر پیکره سینما زده‌اند. سینما با این زخم‌ها هم به همان دلایلی که در بالا آمده، زنده می‌ماند ولی نمی‌توان نسبت به تداوم این شرایط نامطلوب نگران نبود و نمی‌شود مثل دوستان پشت پنجره ایستاد و با سکوت و آرامش، نظاره‌گر دعوا بود. نباید گذاشت آبرویی که در طول سه‌دهه و با خون‌دل به دست‌آمده، یک‌شبه برباد برود.