تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۵:۴۶

ندا انتظامی: دیدن یک سریال تلویزیونی که به طلاق ختم نشود یا در آن پای پلیس به میان کشیده نشود و قتلی صورت نگیرد، در برنامه‌های فعلی تلویزیونی به حسرت تبدیل شده است؛ سریال‌هایی همچون «خانه سبز»، «همه فرزندان من»، «آپارتمان»، «خودرو تهران 11» و «وضعیت سفید»؛ سریال‌‌هایی که داستان آنها، تنها روایت ساده روابط انسانی خارج از کلیشه‌های رایج تلویزیون است، بدون آنکه برای جذاب شدن نیاز به هیجان‌هایی چون قتل، دزدی و طلاق داشته باشد.


طبیعی است که ساخت برنامه‌های تلویزیونی که نیاز خانواده‌ها را به تصویر بکشد تا از این مسیر بتواند مشکلات و معضلات رفتاری را مطرح کند، یکی از وظایف برنامه‌سازان تلویزیون است. اگر به سراغ سریال‌های پرمخاطب و البته محبوب هم برویم به سریال‌هایی از این جنس می‌رسیم که به خوبی از الگوی ساده روابط انسانی استفاده کرده است.

فیلمنامه‌نویسان و سازندگان سریال‌های تلویزیونی براساس شرایط روزگار و نیاز جامعه دست به نوشتن فیلمنامه می‌زنند. اما در این میان نباید نیاز مخاطب به آرامش و سرگرمی را از یاد برد. مخاطب خسته از کار روزانه پای تلویزیون می‌نشیند تا لحظه‌ای استراحت کند و از سوی دیگر خود را برای فردا آماده کند. اما آنچه تلویزیون در اختیارش می‌گذارد، همان دغدغه‌ها و شرایطی است که در طول روز با آن مواجه بوده است. درست است که تلویزیون هم نباید از شرایط روز جامعه جدا باشد، اما اینکه تمام سریال‌هایی که از شبکه‌های مختلف پخش می‌شوند چه سریال‌های ایرانی و چه سریال‌های خارجی همه فضای مشابه داشته باشند و همه از درد، رنج، غصه می‌گویند، اشتباهی است که به دلزدگی مخاطب می‌انجامد.

برخلاف امروز، در مقطعی بیشتر سریال‌های تلویزیونی داستانی ساده و خانوادگی داشت که به روابط خانوادگی و مسائل مشابه آن می‌پرداخت. سریال‌هایی که در همان مقطع زمانی از ضعف در محتوا و ساختار رنج می‌برد. معمولا فیلمنامه‌نویسان داستان‌های دم‌دستی را انتخاب می‌کردند که محتوا چفت‌ و بست درستی نداشت و در نتیجه داستان و شخصیت‌ها به کلیشه تبدیل می‌شدند و انتهای سریال با یک پیام اخلاقی و تنبیه فرد خطا کار به پایان می‌رسید. شاید همین نگاه ساده و دم دستی بود که باعث شد فیلمنامه نویسان برای ایجاد جذابیت دست به دامن عناصر ذکر شده بشوند.

این نگاه سطحی باعث شد که درک ‌درستی از روابط انسانی به‌وجود نیاید و مخاطب دیدن این سریال‌ها را پس بزند. درحالی‌که ساخت سریال که بتواند روابط انسانی، خانوادگی، اختلاف طبقاتی، عشق، ازدواج و طلاق و بحران هویت را مطرح کند کار ساده‌ای نیست. سریال‌های خانوادگی اگر براساس الگوی درست حرکت کند نیاز به مشاور و روانشناس دارد که بتواند در ساده‌ترین شکل خود مهم‌ترین مسائل را مطرح کند و اصل مهم در نوشتن این کارها این است که مخاطب فرد عامی و بی‌سواد فرض نشود.

نمونه سریال‌هایی که ابتدای یادداشت به آن اشاره شد به مسائلی چون مشکلات خانوادگی، گرفتاری‌های مالی، رفتارهای غیرانسانی، تحمیل شرایط دشوار بر دیگران، بی‌توجهی نسبت به همسایه، عشق و شکست عاطفی پرداخته بودند و تنها تفاوتش با سریال‌های دیگر این بود که در پرداخت به این مسائل مخاطب خود را هوشمند درنظر گرفته و در نتیجه در کار با مضامین پیچیده یا شخصیت‌های دور از باور یا رفتارهای کلیشه‌ای و غلو شده روبه‌رو نمی‌شویم. به همین دلیل است که بازی بازیگران باور پذیر است و دیالوگ‌های ساده و روان آن برای مخاطب امروزی قابل فهم و درک و داستان‌ها به یادماندنی است. شاید مهم‌ترین نکته‌ای که در این سریال‌ها دیده می‌شود علاوه بر سرگرم کردن مخاطب پیام‌های انسانی و ساده بود که در هر قسمت و هر لحظه کار بدون آنکه بخواهد توی چشم بزند به مخاطب داده می‌شد. باور کنید که یکی از وظایف ساده اما مهم تلویزیون سرگرم کردن است.