تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۷:۴۱

سعید مروتی: «چه خوبه که برگشتی» در تداوم مسیر تازه‌ای که داریوش مهرجویی در سال‌های اخیر درپیش گرفته ساخته شده است.


«طهران، تهران»، «آسمان محبوب»، «نارنجی‌پوش» و حالا هم چه خوبه که برگشتی از نوعی نگاه خیامی و دم‌راغنیمت‌شمار حکایت دارند که ظاهرا مهم‌ترین دلمشغولی این سال‌های کارگردانی است که سینمادوستان خاطره‌های خوشی از فیلم‌های درخشانش دارند. واضح است که مهرجویی از آن کارگردان آرمانگرای دهه50 و فیلمساز خلاق و نکته‌سنج دهه70 فاصله گرفته است. واقعیت این است که او فیلم‌هایش را ساخته و در کارنامه‌اش آنقدر فیلم خوب و ارزشمند وجود دارد که آثار نه‌چندان قانع‌کننده دوران اخیرش خدشه‌ای به آن وارد نکند.

مهرجویی در این سال‌ها، لحن و رویکرد تازه‌ای را در پیش گرفته که با درک آن شاید بهتر بتوان فیلم‌هایش را تحلیل کرد. اینکه این نگاه سرخوشانه به زندگی و هنر از کجا آمده و چگونه فیلمساز هفتادوچندساله ما را شیفته خود کرده یک داستان است و اینکه فیلم‌ها به‌عنوان آثاری سینمایی چقدر در بیان همین خوشبینی و خوشحالی موفق هستند بحثی دیگر. گرفتن گاف کارگردانی از سازنده «دایره مینا»، «هامون»، «لیلا»، «درخت گلابی» و... هم نه‌چندان درست است و نه کمکی به بحث می‌کند؛ مشکل قدری کلیدی‌تر و کلی‌تر است؛ مهرجویی به هر دلیل دیگر وسواس‌های گذشته‌اش را ندارد و آنقدر بی‌دغدغه و راحت فیلم می‌سازد که دیگر رعایت برخی بدیهیات هم برایش مهم نیست.

اینکه چرا مهرجویی به این نقطه رسیده جای بحث طولانی دارد و در این مجال کوتاه نمی‌توان به آن پرداخت و اینکه چه خوبه که برگشتی انتظار تماشاگر را نه از نام بلندآوازه سازنده‌اش برآورده می‌کند و نه به‌عنوان یک کمدی ساده و معمولی پذیرفتنی است، تأسف‌برانگیز است. درعوض فیلم «دربند» ساخته پرویز شهبازی پاسخ مثبتی به انتظارات دوستداران «نفس عمیق» می‌دهد؛ ضمن اینکه در این میان شهبازی فیلم خوب «عیار14» را هم کارگردانی کرده که چنان که شایسته‌اش بود مورد توجه قرار نگرفت. دربند را می‌توان کامل‌ترین فیلم سازنده‌اش دانست؛ فیلمی که در آن هیچ لحظه‌ای به حال خود رها نشده است. شهبازی هم خوب و روان قصه می‌گوید و هم تصویری از جامعه امروز ارائه می‌دهد.

شهبازی با مهارت تماشاگر را با جهانی که خلق کرده شریک و همراه می‌کند؛ از معدود فیلم‌ها و شاید تنها فیلم جشنواره امسال که تک‌تک سکانس‌هایش با یک میزان دقت و توجه به جزئیات ساخته شده‌اند؛ با دوربینی مشاهده‌گر و نگاهی که به‌جای قضاوت‌کردن، کنار می‌ایستد و به تماشاگر اجازه کشف و شهود می‌دهد؛ مثل تصویری که از دورهم‌جمع‌شدن جوان‌های علاف در آپارتمان ارائه می‌دهد که هم پرداخت واقع‌گرایی دارد و هم اینکه به برخی انتظارهای تماشاگر (که حاصل کلیشه‌های بارهادیده‌شده چنین موقعیت‌هایی است) پاسخ مثبت نمی‌دهد. دربند فیلم غافلگیرکننده‌ای است و تا اینجای کار تنها فیلم جشنواره که به زندگی‌اش در ذهن ادامه می‌دهد. شهبازی واقعیت را به‌صورت عریان مقابل چشم تماشاگر نمی‌گذارد؛ جهانش را براساس واقعیت می‌سازد و درام خلق می‌کند؛ مهارتی که در بیشتر فیلم‌های جشنواره امسال نشانی از آن نمی‌توان سراغ گرفت.